یک نکته جديد در مرورگر شما |
Monday, June 24, 2002
٭ چراغي از پس نيزار
........................................................................................تو آن پرنده ي رنگين آسمان بودي كه از ديار غريب آمدي به لانه ي من چو موج باد كه در پرده ي حرير افتد طنين بال تو پيچيد در ترانه ي من پرت ز نور گريزان صبح گلگون بود تنت حرارت خورشيد و بوي باران داشت نسيم بال تو عطر گل ارمغانم كرد كه ره چو باد به گنجينه ي بهاران داشت چو از تو مژده ي ديدار آفتاب شنيد دلم تپيد و بخود وعده ي رهايي داد چراغي از پس نيزار آسمان روييد كه آشيان مرا رنگ روشنايي داد ترا شناختم اي مرغ بيشه هاي غريب ولي چه سود كه چو پرتوي گذر كردي چه شد كه دير در آشيان نپاييدي چه شد كه زود از اين آسمان سفر كردي به گاه رفتنت اي ميهمان بي غم من خموش ماندم و منقار زير پر بردم چو تاج كاج طلايي شد از طلييعه ي صبح پناه سوي درختان دورتر بردم غم گريز تو نازم كه همچو شعله ي پاك مرا در آتش سوزنده زيستن آموخت ملال دوريت اي پر كشيده از دل من به من طريقه ي تنها گريستن آموخت شعر:نادر نادرپور ٭ به خاطر تو به جان مي كوشم تا يادگارهايم را گم نكنم نمي گويم دوستت دارم يا عشقت را به بار نشسته ام خورشيد پشت پنجره پيدا مي شود زندگي با صدايي به دلپذيري نهر كوچكي مرا به خود مي خواند و حس مي كنم مي توانم تمام كساني را كه در شكستنمان كوشيده اند ببخشم زيباييت در همه ي مكان هاست در همه ي زمان هايي كه ما با هم از دل روزگاران تلخ گلچين كرديم ديگر نمي خواهم به راهت بياورم تا اعتنايم كني انديشه اي در سرم نيست نه ديگر نامت را در نيايش هايم فرياد مي كنم نه سر آن دارم كه بند بر پايت نهم تنها به خاطرتو زندگي مي كنم بي سوداي اين كه لايق اين همه هستي يا نه شاعر :ليونارد كوهن ٭نمايش بايد ادامه يابد اووه مامان اووه بابا آيا نمايش بايد ادامه پيدا كند؟ اووه بابا مرا به خانه ببر اووه مامان بگذار بروم لابد اشتباهي شده نمي خواستم بگذارم روحم را بگيرند آيا خيلي پير شده ام؟آيا خيلي دير شده؟ اووه مامان اووه بابا احساسم كجا رفته؟ اووه مامان اووه بابا آيا آواز را به ياد خواهم آورد؟ نمايش بايد ادامه پيدا كند. از آلبوم ديوار نوشته شده در ساعت 8:49 AM توسط mohammad
Comments:
Post a Comment
|