یک نکته جديد در مرورگر شما |
Wednesday, July 31, 2002
٭ عروسي غير مختلط، قسمت مردانه!!!
........................................................................................امروز كمي از عروسي خواهم نوشت...آنهم عروسي غير مختلط، قسمت مردانه!!! اين جور عروسيها باب دل تمام جوانهاهست و سعي مي كنند به هر طريقي از رفتن به چنين عروسيهايي خودداري كنند. از وقتي وارد مجلس مي شوي تا آخرش كار خاصي نيست كه انجام بدهي و به قول پيام بايد فقط خيار پوست بكني(چون معمولا موز يا نيست يا تموم شده) و بايد دقه به ساعت به افتخار عروس و داماد دست بزني. اونم عروسي كه تا آخر مجلس هم نخواهي ديدش و اصلا بهتره اسم اين مجلس را دامادي گذاشت تا عروسي! شنيدن صداي هلهله زنها از قسمت زنانه و كف زندها و سوت زدن هاي انان اسن وسوسه را به ذهن آدم مي اندازد كه از هر سوراخي شده يه نگاه به عروس و قسمت بانوان بياندازيم كه معمولا هر سوراخي كاملا مهر و موم شده . حسرت ديدن عروس تا مدتها بر دل آدم مي ماند.... داماد هم كه سر مي رسد و دوربين فيلم برداري روي آدم زوم مي كند. بايد داماد بدبخت با همه رو بوسي كند و ما هم بايد عروسي را تبريك بگوييم و كلي آرزو كنيم ... قسمت بعدي قسمت فيلم برداري از چهره هاست. بايد جوري بنشيني كه صورتت بهترين فرم را داشته باشد و كلي نمايشي رفتار كني كه انگار متوجه دوربين نيستي و همين مار را خراب مي كند. هرچه دنبال ميوه اي ، شيريني يا چيزي مي گردي كه در حين فيلم برداري بخوري ،پيدا نمي شود...خلاصه دوربين هم رد مي شود. براي گرم كردن قسمت مردانه معمولا يك فرد با مزه با ضيرين كارهي هاي فوق العاده مامور مي شود كه آدم را بخنداند. اول شروع به تقليد صدا : اول از همه صداي موتور! بعد صداي هاچ كه دنبال مادرش مي گردد ، بعد .... بعد ايشان شروع مي كند به جك گفتن. يه روز يه همشهريه ....بعد با لخجه تركي يه جك مي گويد. دوباره يه همشهريه كه اينبار رشتي است ماجرايي برايش رخ مي دهد. كه اين جكها در حد اول يا دوم دبستان است. ياد لطيفه هاي جحا در كتاب عربي بخير...در همان حد... بعد شعبده بازي! آقا يه كلاه دارد كه بزور مي خواهد تو چشم آدم كند كه هيچي توش نيست ...اي بابا قبول...بعد شروع مي كند به در آوردن دستمال اونم نه يكي دو تا تا سي متر...براي من كه فرقي نمي كند يه دستمال در بيايد يا صد تا ... من هصلا لذت نمي برم. بعد ايشان يه كفتر را كه معلوم نيست چه جوري تو آستينش جا داده و داره خفه مي شه را از تو آستينش در مياره و كفتر بيچاره هم كه بالهايش تو آستين مرد خرد شده ، ناي پرواز ندارد و هر سه چهار متري يكبار زمين مي خورد....ديگه از شعبده بازي نمي گم. حالا ايشان خواننده هم مي شود و شروع مي كند به خواندن شعر ! از مادر زن و سختي ازدواج. بعد مي گويد : اونايي كه مادر زنشونو دوست دارنمد به افتخار بغل دستيشون دست بزنند و ما هم المس دست مي زنيم و هي مقبول طرف نمي افتد .مگه نون نخوردين؟. دوباره محكمتر. نه قبول نسيت . محكمتر! به بازم راضي نميشه. آدم دوست داره محكم بخوابونه تو گوش طرف ببينه حوشش مياد از صداش يا نه! خلاصه ، مي گه اگه محكم كف نزنيم از شام خبري نيست . به دست من جدا ربط داره؟ ... كاش دست نزده بوديم. اين چه شعرايي مي خونه؟ همه رو بدبخت بيچاره كرد ولي يه لبخند رو لب كسي ننشست.... شما چه جوری مط خواين عروسی بگيرين؟ توسط نوشته شده در ساعت 11:37 AM توسط mohammad
Comments:
Post a Comment
|