یک نکته جديد در مرورگر شما |
Saturday, July 06, 2002
٭ يك لكه خون
........................................................................................من يه لكه خونم رو مانتوي تو. از كجا اومدم؟ ديشب زنگ زدي به موبايلش. صداي گرفتهً زني جواب داد. تلفن رو قطع كردي. قلبت تند زد. باز شماره گرفتي. همون صدا! سرت رو گرفتي بين دوتا دستهات. رفتي تو اتاق خواب. يه گربه جيغ كشيد. ترسيدي. قلبت تندتر زد. باز كنار تلفن نشستي. اين بار خودش جواب داد: نگين... تويي؟ يه كم مكث كرد: چرا حرف نميزني؟ ديوونه شدي. رفتي حموم. چند بار تنت رو شستي. اون حس بد شسته نميشد! كلافه شدي. اومدي بيرون. خيلي بيرون. تو كوچه بودي. ميخواستي تيرهاي چراغ برق رو بشمري ولي اشكهات رو شمردي. با دونهً آخرِ اشكت تصميم گرفتي: طلاق. داشتي برميگشتي خونه. تو فكر بودي. يه موتوري پيچيد جلوت. مچ پات پيچ خورد. افتادي زمين. سرت خورد به جدول. كمي لرزيدي. يه قطره خون ريخت رو مانتوت... نوشته : پرستو دوكوهكي نوشته شده در ساعت 11:47 PM توسط Anonymous
Comments:
Post a Comment
|