یک نکته جديد در مرورگر شما |
Monday, September 02, 2002
٭ يک اگر بايک برابر بود ...
........................................................................................معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسيها، لواشک بين خود تقسيم می کردند وان يکي درگوشه ای ديگر ٬جوانان ٬ ورق می زد برای اينکه بيخود های و هوی مي کرد و با آن شور بي پايان تساويهای جبري را نشان مي داد با خطی خوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاريک غمگين بود تساوی را چنين نوشت: يک اگر بايک برابر است. از ميان جمع شاگردان يکي برخاست، هميشه يک نفر بايد برخيزد ... به آرامي سخن سر داد: تساوی اشتباهی فاحش و محض است. نگاه بچه ها ناگه به يک سو خيره گشت و معلم مات بر جا ماند و او پرسيد: اگر يک فرد انسان، واحد يک بود آيا باز يک با يک برابر بود؟ سکوت مدهشی بود و سوالی سخت. معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود و او با پوزخندی گفت: اگر يک فرد انسان واحد يک بود آنکه زور و زر بدامن داشت بالا بود آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود اگر يک فرد انسان واحد يک بود، آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود وان سيه چرده که می ناليد پايين بود؟ اگر يک فرد انسان واحد يک بود، اين تساوی زير و رو می شد حال می پرسم يک اگر با يک برابر بود نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گرديد؟ يا چه کس ديوار چينها را بنا می کرد؟ يک اگر با يک برابر بود پس که پشتش زير بار فقر خم می شد؟ يا که زير ضربت شلاق له می گشت؟ يک اگر با يک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟ معلم ناله آسا گفت: بچه ها در جزوه های خويش بنويسيد: يک با يک برابر نيست ... آيا يک با يک برابره ؟ خسرو گلسرخی توسط نوشته شده در ساعت 10:22 AM توسط mohammad
Comments:
Post a Comment
|