یک نکته جديد در مرورگر شما |
Monday, September 30, 2002
٭ دختر ها مدل ايراني در انگليس
(0) comments
........................................................................................براي ديدن دختر ها مدل ايراني در انگليس برين اينجا نوشته شده در ساعت 12:05 PM توسط mohammad Sunday, September 29, 2002
٭ چگونه با کلاس شويم! ( ويژه آقايون ):
(0) comments
........................................................................................ادبيات با کلاسي: مهمترين نکته در ادبيات با کلاسي نحوه خطاب کردن پدر مادر است. به جاي اينکه بگوييم " ديروز بابام برام دوچرخه خريد " بايد بگيم " ديروز بابا برام دوچرخه خريدند ", نحوه خطاب کردن مادر هم بايد به همين صورت باشه ," مامان از ادلره زنگ زدند خونه ". در مورد ديگر افراد فاميل هم بهتر است همين رويه پيش گرفته شود ولي اصراري نيست. در کل بکار بردن فعل جمع کلاس زيادي در پي دارد. نکته ديگر استفاده از واژه هاي خارجکي است, به عنوان مثال اگه يه جايي کيک بودش هيچ وقت عين جواد ها نگين يه قاچ کيک به جاش بگين يه اسلايس کيک! نحوه تلفظ حرف " ر " هم حتماً بايد تغير کند يعني ر رو كشيده ادعا كنيد. مثالا دوست دخترررم رررويا !! ! در ضمن ام...ام...ام.. گفتن هم وسط حرف يه زيبايي و کلاس کلام مي افزايد. تفريح با کلاسي: آدم هاي با کلاس اصولاً جند نوع تفريح بيشتر ندارند: قدم زدن در باشگاه انقلاب : اگه ماشين دارين اون برچسب باشگاه حتماً بايد پشت شيشه چسبيده باشه , موقع راه رفتن بايد واکمن ( شايد هم سي دي من!) گوشتون باشه و خودتون هم با صداي بلند همراه آهنگ بخونين ( فکر کنم احتياجي به تذکر نباشه که آهنگ بايد خارجکي باشه ). پوکر بازي کردن : حتماً پولي و ترجيحاً از ساعت 12 نصفه شب تا صبح بازي شه که فردا صبح هر کي پرسيد ديشب کجا بودي خيلي شيک بگي تا صبح با بچه ها پوکر مي زديم , در ضمن در صورت وجود ضعيفه اي مي تونين ساعت 5 صبح بهش زنگ يزنين و بگين عزيزم بعد از پوکر دلم هواتو کرد!( به جدم يه بار يکي خيلي با افتخار برام تعريف مي کرد ساعت 4 صبح با صداي تلفن آقاشون از خواب پريند, آخه بعد از پوکر مي خواسته حالشو بپرسه!! ). بيليارد بازي کردن : با توجه به جديد بودن اين رشته اصلاً غصه نخورين که هيچي بلد نيستين, چون هيچ کي بلد نيست و همه فقط ادعا هستند , يه نيم ساعت پهلوي يکي از اين پيرمردان بشينين و همه اصلاحات شيک بازي رو ياد بگيرين مي تونين از فرداش سنگين کري بخونبن, راستي خريدن دستکش مخصوص اين بازي فراموش نشه , چون تنها چيزي است که شما مي تونين براي اثبات بيليارد باز بودنتون خارج باشگاه رو کنين. بيليارد هم مانند پوکر پسنديده است بعد از غروب آفتاب بازي شود. غذاي با کلاسي: در رستوران ها هرچي اسم غذا عجيب تره اونو سفارش بدين , موقع سفارش غذا , اسم اون حتماً با لهجه غليظ خارجکي گفته شود.در مهماني هاي دوستان سعي کنيد که مشروب زياد بخوريد و هي با لحن شاکي بگين هرچي هم ميخورم که اين لامصب نمي گيره! در صورت داشتن شيکم! هي شيکم رو به دوستان نشون بدين و بگين بي پدر آبجو بد شيکم مياره ها! آقا فکر کنم خيلي شدش, اگر عمري باقي بود بقيش رو بعداً مي نويسم اگر هم ننوشتم اصلاً غصه نخورين! همين بالايي هارو هم رعايت کنين بهتون بچه باکلاس مي گن! بانوان محترم هم که خوب همشون مادرزاد باکلاسند و احتياج به ابن جنگولک بازي ها ندارند! نظر ديگه اي نبود ؟ توسط نوشته شده در ساعت 5:29 PM توسط mohammad Saturday, September 28, 2002
٭ توليد ودكا در ايران !
(0) comments
........................................................................................اون ها كه عرق سفيد مي خورن با شركت آرارت حتما آشنا هستن ! هموني كه خيابان نادري كوچه كوندوزيان است ! ما چقدر خورديم و به اين كندوزيان خنديديم ! حالا برين ببينين چي درست مي كرده و يا داره ميكنه ! اينجا هم برين ! و همين طور اينجا نوشته شده در ساعت 10:16 AM توسط mohammad Friday, September 27, 2002
٭ خر بودن !
(0) comments
........................................................................................آهو خيلي خوشگل بود. يك روز يك پري سراغش اومد و بهش گفت: آهوجون! دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟ آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتكش. پري آرزوي آهو رو برآورده كرد و آهو با يك الاغ ازدواج كرد. شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاكم جنگل رفتند. حاكم پرسيد علت طلاق؟ آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم، اين خيلي خره. حاكم پرسيد: ديگه چي؟ آهو گفت: شوخي سرش نميشه، تا براش عشوه ميآم جفتك مياندازه. حاكم پرسيد: ديگه چي؟ آهو گفت: آبروم پيش همه رفته، همه ميگن شوهرم حماله. حاكم پرسيد: ديگه چي؟ آهو گفت: مشكل مسكن دارم، خونهام عين طويله است. حاكم پرسيد: ديگه چي؟ آهو گفت: اعصابم رو خورد كرده، هر چي ازش ميپرسم مثل خر بهم نگاه ميكنه. حاكم پرسيد: ديگه چي؟ آهو گفت: تا بهش يه چيز ميگم صداش رو بلند ميكنه و عرعر ميكنه. حاكم پرسيد: ديگه چي؟ آهو گفت: از من خوشش نميآد، همهاش ميگه لاغر مردني، تو مثل مانكنها ميموني. حاكم رو به الاغ كرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟ الاغ گفت: آره. حاكم گفت: چرا اين كارها رو ميكني؟ الاغ گفت: واسه اينكه من خرم. حاكم فكري كرد و گفت: خُب خره ديگه چي كار ميشه كرد. نتيجهگيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت كنيد. نتيجهگيري عاشقانه: مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي ميشويد عشق چشمهايتان را كور نكند توسط نوشته شده در ساعت 12:05 PM توسط mohammad Wednesday, September 25, 2002
٭ تور يكروزه آرايشگاههاي زنانه !
(0) comments
........................................................................................توي يك هفته شلوغ و پركار خيلي از برنامههات رو كنسل ميكني تا بتوني از يه آرايشگاه وقت بگيري. اين وقت گرفتن ميتونه به هزار و يك دليل باشه: اصلاح صورت، برداشتن ابرو، كوتاه كردن مو، اپيلاسيون و .... در عين حال زماني كه به تو پيشنهاد ميشه ميتونه همين امروز، فردا و يا آخر هفته ديگه باشه. بسته به محل آرايشگاه و شهرت اون فرق ميكنه. به هر حال مثل مطب دكترها كلي با خانم منشي كلنجار ميري تا نزديكترين وقت ممكن رو به تو بده. البته اگه اصرار داشته باشي كه آرايشگر اصلي اون آرايشگاه موهات رو كوتاه كنه يا ابروهات رو برداره اون وقت ديگه درخواست براي امروز يا فردا توقع بيجاييه. بالاخره وقت رو ميگيري و با هر بدبختياي هست يه ربع زودتر از موعد خودت رو به آرايشگاه ميرسوني. حتما هم بايد لباس مناسب بپوشي چون هرقدر لباس و آرايش مناسبتري داشته باشي، سرويس بهتري رو هم دريافت ميكني. تو سالن انتظار نشستهاي تا نوبتت بشه. معمولا اين سالن طوري قرار گرفته كه قسمت اصلي آرايشگاه جلوي چشم باشه. تو اين سالن يه منو بهت ميدن. دوستي ميگفت تو آرايشگاههاي مردونه معتبر هم منو وجود داره. خلاصه منوي اينجا كمي فرق داره و طولانيتره : كوپ، براشينگ، مانيكور، پديكور، تتو و ... محتويات اين منو به محل آرايشگاه و اعتبار اون خيلي ربط داره. كوپ، براشينگ يا ابرو ؟ در حالت اول فرض كنين به يكي از بهترين آرايشگاههاي تهران پا گذاشتهايد. در اين آرايشگاه اگه بخواي فقط موهات رو كوتاه كني ( كوپ )، ژورنالها و مدلهاي مختلفي رو بهت ميدن تا از بينشون انتخاب كني. البته نظر آرايشگرهاي خبره هم ميتونه كمك خوبي باشه. بعد از انتخاب مدل منتظر ميشيني تا يه خانم كه معمولا از كاركنان بيتخصص آرايشگاهه سراغت بياد. تو رو به اتاقي ميبره كه دستشوييهايي با سينكهاي بزرگ داره. اونجا موهات رو ميشوره، با نرمكننده ماساژ ميده، حولهاي دور سرت ميپيچه و تو رو روي صندلي جلوي آينه مينشونه. بعد از اينكه موهات رو خوب شونه كرد، يه پيشبند نايلوني برات ميبنده تا موهاي چيده شده توي لباست نره. وقتي آماده شدي، رييس بزرگ مياد. اين رييس معمولا يه خانم مسنه كه همه بهش احترام ميذارن. در حاليكه راه ميره، با بعضيها سلام و احوالپرسي ميكنه و به خيليها در مورد رنگ مو، مدل ابرو و ... نظر ميده. اين خانم ميتونه زري جون، مينا جون، آزيتا جون، پري جون يا ... باشه. وقتي كار خانم رييس تموم شد، نوبت به براشينگ ميرسه. براشينگ يا همون سشوار براي اينه كه مشتري بهتر بتونه مدل جديد موهاش رو ببينه. تا اينجا فقط درباره آرايش مو حرف زديم كه بديهيترين و ابتداييترين كار يه آرايشگاه زنانه است. آرايشگاهها شهرت اصليشون رو از همين كار بهدست ميارن: ليدوش، چهرهها، رژه، افسون و ... البته بعضي از آرايشگاهها هم به دليل موارد كوچكتر اما در نهايت مهمي مثل ابرو معروف شدن. مثلا به كسي كه براي اولينبار ميخواد ابروش رو برداره توصيه ميشه: برو پيش فلاني. خط ابروت رو خيلي قشنگ پيدا ميكنه. مانيكور، پديكور يكي ديگه از فعاليتهاي آرايشگاهها مانيكور و پديكوره. يعني شكلدادن، تميز كردن و در نهايت لاكزدن ناخنهاي دست و پا. صحنه خندهداريه: خانمهايي كه پا يا دست يا هر دو رو گذاشتن تو لگن آب و بعد يكي از همين خانمها رو ميبيني كه پاش رو دراز كرده و روي زانوي آرايشگر گذاشته. آرايشگر هم مشغول سوهان كشيدن به ناخنهاي پاي اون خانمه. اين در حاليه كه اين دو نفر به شدت مشغول حرف زدن هستند. بهطوريكه گاهي آرايشگر دست از كار ميكشه و با دقت و تعجب به حرفهاي مشتري گوش ميده. تتو، خالكوبي، الكتروليز تتوي ابرو يكي از پرطرفدارترين فعاليتهاي آرايشگاههاست. حتما اين روزها خانمهايي رو با ابروهاي عجيب و غريب و پررنگ اما بيمو زياد ديدين. تازه خط لب و خط چشم دايم هم كه در واقع نوعي خالكوبيه طرفداران خاص خودش رو داره. در بعضي از آرايشگاههاي معروف تهران به تازگي خالكوبي روي بدن هم به فهرست سرويسها اضافه شده. اين كار به دليل احتمال ابتلا به ويروس ايدز به شدت خطرناكه. روش از بين بردن موهاي زايد به كمك الكتروليز هم درآمد زيادي رو نصيب بسياري از آرايشگاهها و سالنهاي زيبايي تهران كرده. جالبه بدونين در كنار همه اين كارها بعضي از آرايشگاهها به سالنهاي لاغري هم مجهزند! ماساژ لاغري ( دستگاههايي كه با گرماي شديد چربي اضافه بدن رو آب ميكنن. )، كمربندهاي لاغري و ... از لوازم اين سالنها هستند. رنگ مو خانمي كه معمولا دستكش رنگي به دست و پيشبند به گردن داره، مسؤول رنگ كردن موي مشتريه. نوع رنگي كه انتخاب ميكني و ... بستگي به سليقه خودت داره اما كمتر پيش مياد تو يه آرايشگاه معروف از رنگ مشكي ساده يا مشكي پركلاغي استفاده كنن. چون تركيبات متفاوتي با بقيه رنگها داره و رنگ اون از دستكش، كاسه مخصوص همزدن رنگ و قلممو هرگز پاك نميشه. پرطرفدارترين رنگها معمولا رنگهاي روشن و هايلايت هستن كه البته اين روزها تركيبات رنگ قرمز مشتري زيادي داره. فستيوال؟ اپيلاسيون هم تو آرايشگاه اتاق مخصوص خودش رو داره. در كنار اينها تقريبا تمام آرايشگاهها عروس رو آرايش ميكنن. گرچه تازگيها اين رشته به گريم عروس تغيير نام داده. بتي، عتيقهچي و ... در اين زمينه نامآورن. چقدر فعاليت !!! البته وحشت نكنيد. يه آرايشگاه هيچوقت نميتونه همه اين كارها رو انجام بده. در اون صورت نياز به يه زمين فوتبال و يه ايل خدمه و كارمند داره. با تمام اين تفاسير اگه بخواي به سر و وضعت صورت مناسبي بدي و از فرق سر تا نوك پات رو به آرايشگاه بسپري تقريبا يكروز كامل وقتت گرفته ميشه. ( وضع جيب رو كه ديگه نگو ! ) البته اين وقت گذاشتن زياد هم كلافهكننده نيست. آرايشگاه رفتن براي بسياري از خانمها يه سرگرمي به حساب مياد و شناختن و احوالپرسي گرم با آرايشگر نوعي تشخص. در فواصل هر كدوم از فعاليتها هم ميتوني به اجناسي كه يكي از مشتريها از كيش ( شايد هم از سيد اسماعيل ) آورده، نگاهي بندازي. بعضي روزها هم اگه خوششانس باشي بساط فال قهوه و فال ورق به راهه ! گاهي هم cd و فيلمهاي مختلف ( شايد هم خلاف !) اجاره داده ميشه. خلاصه انگار به نوعي فستيوال قدم گذاشتي كه هر گوشهاش خبريه. آرايشگاههاي محلي وقتي به آرايشگاهي كه در يكي از كوچههاي شهر در يه محله عادي سر ميزني، ممكن است صحنههاي جالبي را ببينين. مثل اين يكي: آرايشگر و دستيارش كه دو نفره آرايشگاه كوچك رو ميچرخونن مشغول پاك كردن سبزي هستن !!! در اين آرايشگاهها معمولا فقط كوتاه كردن مو، براشينگ، رنگ كردن مو، برداشتن ابرو و اصلاح صورت انجام ميشه. آرايشگرها در اينجور جاها مشتريانشان را به خوبي ميشناسن و از تمامي اتفاقاتي كه در طول زندگي مشتريانشان رخ داده، باخبرن؛ از ساير مشتريها سراغ فرد خاصي را ميگيرن و معمولا با تمام افراد فاميل يك مشتري، مشاغل و درآمدهايشان و ... آشنا هستن. نكات ايمني ! مهم نيست آرايشگاه شما در كجاي تهران واقع شده. در هر كجا كه هست زياد با بقيه مشتريها گرم نگيرين. اگه از خانه فرار كردين، اگه با همسر يا پدر خود مشكل دارين، اگه پول كلاني دارين، اگر در خانه تنها هستين، اگه... لازم نيست همه اين موارد رو براي خانم مهرباني كه به دقت به حرفهاتون گوش ميده و نوبتش بعد يا قبل از شماست، تعريف كنين. چون در اين صورت امكان ورود شما به باندهاي قاچاق انسان به خارج از كشور و يا باندهاي سوءاستفاده از زنان و دختران در داخل كشور قوت ميگيره. چند وقت پيش نيروي انتظامي يكي از آرايشگاههاي تهران در سعادتآباد رو به دليل دست داشتن در تجارت زنان و دختران بست. نكته مهم- قبل از قطع هرگونه رابطه كلامي با اين فرد مطمئن بشين كه خواستگار نباشه ! در اين صورت بايد خود را به ادامه مكالمه مشتاق نشون بدين. حالا كه بحث به اينجا كشيد به ساير نكات ايمني هم توجه كنين ! از آرايشگرتون بخواين براي ابروها يا گردنتان از تيغ جديد استفاده كنه. ( بهتره تيغي همراه خودتون داشته باشين. ) لباسها و وسايلي را كه در آرايشگاهها براي فروش گذاشته شدهاند، نخرين. چون معمولا دست دوم هستن. توصيههاي آرايشگرتون رو در مورد نوع و مارك شامپو، كرمهاي مختلف، نرمكنندهها و ... زياد جدي نگيرين! چون معمولا غيركارشناسانه و از موضع تجاري مطرح ميشن. اگه آرايشگاهتون به شما درباره تزيين اتاق عروس پيشنهاد داد، قبون نكنين. آرايشگاهي در محدوده خيابون نيروي هوايي با دوربيني كه به صورت مخفي تو اتاق عروس كار ميذاشت، از عروس و داماد فيلم ميگرفت و به رابطانش در كشورهاي عربي ميفروخت. البته زياد سخت نگيرين. اين اتفاقات به ندرت رخ ميده والبته نه براي ما ! توسط و توسط نوشته شده در ساعت 3:48 PM توسط mohammad Tuesday, September 24, 2002
٭ INTERESTING!
(0) comments
........................................................................................Not even Bill Gates can explain this one! Try this: Open a blank Word document and type = rand (200,99) Press Enter and wait 3 seconds...dont forget to type the equal sign... unbelievable isn't it!!!!! نوشته شده در ساعت 2:09 PM توسط mohammad Friday, September 20, 2002 (0) comments ........................................................................................ Thursday, September 19, 2002 (0) comments
٭ وقتي ميري پيرهنتو تنت كن
(0) comments
........................................................................................يه شعر دستم رسيده كه فكر ميكنم شاعرش در لحظات خاصي اين شعر رو سروده. احتمالاً جزو لحظات ناب شاعرانه نبوده: وقتي ميري پيرهنتو تنت كن احتياطاً چادرتم سرت كن توي كوچه دوروبرت رو بپا تو اين محله آبرو داريم ما توسط نوشته شده در ساعت 12:26 AM توسط mohammad Tuesday, September 17, 2002 (0) comments ........................................................................................ Monday, September 16, 2002
٭ نمايشگاه الكترونيك و كامپيوتر
(0) comments
(0) comments
........................................................................................از فردا تا شنبه هر روز از ساعت 9 تا 17 در نمايشگاه بين الملي هستم ! ممكنه نتونم صبح ها وبلاگ رو به روز كنم. از اينجا معذرت مي خوام و منتظر ديدار شما در نمايشگاه هستم. ما سالن 27 هستيم ! از هر كي بپرسين بهتون ميگه ! ميان ديگه حتما ؟ نوشته شده در ساعت 10:01 AM توسط mohammad Sunday, September 15, 2002
٭ پيغمبر
(0) comments
........................................................................................در زمان مامون خليفه عباسی شخصی ادعای پيغمبری کرد، بنزد مامون حاضرش کردند، از او دليلی خواست؟ گفت دليل من آنست که سنگی را در آب می اندازم فوراً آن سنگ آب می شود! خليفه گفت قبول است ببينيم. مدعی سنگی را نشان داد و در آب انداخت، بدون درنگ آن سنگ آب شد! مامون گفت در سنگ تو حيله ايست، من به تو سنگ می دهم تا بياندازی، هرگاه آب شد ادعايت را قبول می کنيم. شخص مدعی گفت: سخن عجيبی می شنوم، نه من بزرگتر از موسی هستم و نه تو مهمتر از فرعونی، مگر فرعون عصايی از خودش به موسی داد تا بياندازد و اژدها گردد که تو می خواهی از خودت بمن سنگی بدهی که من در آب اندازم و آب شود!! از اين سخن مامون خنديد و به او جايزه ای بخشيد و عفوش کرد. توسط نوشته شده در ساعت 1:02 PM توسط mohammad Saturday, September 14, 2002
٭ خدا
(0) comments
(0) comments
........................................................................................خدا به سه گونه پاسخ نيازمندانش را می دهد: او می گويد بله و به تو هرچه می خواهی می دهد او می گويد نه و به تو چيزی بهتر را عطا می کند او می گويد صبر کن و بهترين چيز ممکن را به تو خواهد داد.... توسط نوشته شده در ساعت 6:13 PM توسط mohammad Thursday, September 12, 2002
٭ هنرپيشه ها زن ايراني در ونيز
(0) comments
........................................................................................برين ببيند كه اين منيژه حكمت + پگاه آهنگراني + رويا نونهالي كارگردان و بازيگران فيلم زندان زنان تو ونيز چيكار مي كنن !قبلا هم گفته بودم ما ايراني ها خيلي عوام فريبيم ! نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 2:32 PM توسط mohammad Wednesday, September 11, 2002
٭ پيشگويي قرآن در مورد حادثة 11 سپتامبر
(0) comments
........................................................................................افمن اساس بنيانه علي التقوي من الله و رضوان خير ام من اساس بنيانه علي شفا جرفٍ هار به في جهنم والله لا يهدي القوم الظالمين ( آيه 109 سورة توبه ) ترجمه : آيا كسي كه شالودة آن را تقوي الهي و خشنودي او بنا كرده بهتر است ، يا كسي كه اساس آنرا بر كنار پرتگاه سستي بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو ريزد و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمي كند . آري قرآن اين هدية كامل الهي ، اين كاملترين كتاب و گوهر بي پايان لطف خداي بزرگ بار ديگر اعجاز خود را به ما نشان داد . اين حادثه در تاريخ 11 /9 /2001 اتفاق افتاد كه در اين حادثه ساختمان جرفن هار واقع در امريكا كه داراي 109 طبقه بود ، فرو ريخت و آتش گرفت . *منظور از 11 : يعني اين حادثه در جزء 11 قرآن آمده است*منظور از 9 : يعني نهمين سورة قرآن (توبه ) در مورد اين حادثه صحبت كرده*منظور از 2001 : تعداد حروف بكار برده شده در اين سوره 2001 حرف است*منظور از 109 : در آيه 109 سورة توبه به آن اشاره شده نام ساختمان جرفن هار بوده كه در آية 109 سورة توبه نام ساختمان (جرف هار ) آمده است نظر شما چيست ؟ توسط نوشته شده در ساعت 3:02 PM توسط mohammad Tuesday, September 10, 2002
٭ PROFESSORS DEFINITIONS OF A KISS
(0) comments
........................................................................................Prof. of Computer Science: A kiss is a few bits of love compiled into a byte. Prof. of Algebra: A kiss is two divided by nothing. Prof. of Geometry: A kiss is the shortest distance between two straight lines. Prof. of Physics: A kiss is the contraction of mouth due to the expansion of the heart. Prof. of Chemistry: A kiss is the reaction of the interaction between two hearts. Prof. of Zoology: A kiss is the interchange of unisexual salivary bacteria. Prof. of Physiology: A kiss is the juxtaposition of two orbicularis oris muscles in the state of contraction. Prof. of Dentistry: A kiss is infectious and antiseptic. Prof. of Accountancy: A kiss is a credit because it is profitable when returned. Prof. of Economics: A kiss is that thing for which the demand is higher than the supply. Prof. of Statistics: A kiss is an event whose probability depends on the vital statistics of 36-24-36. Prof. of Philosophy: A kiss is the persecution for the child, ecstasy for the youth and homage for the old. Prof. of English: A kiss is a noun that is used as a conjunction; it is more common than proper; it is spoken in the plural and it is applicable to all. Prof. of Engineering: Uh, What? I'm not familiar with that term. نوشته شده در ساعت 1:42 PM توسط mohammad Monday, September 09, 2002
٭ زندگي يكي از همشهري ها
(0) comments
........................................................................................يكي خوابش سنگين ميشه تخت ميشكنه بعد كه از خواب ميپره دستش ميشكنه فرداش از مرحله پرت ميشه پاش هم ميشكنه ميزنه به سرش سرش هم ميشكنه همون يارو خودش رو ميزنه به اون راه گم ميشه كلي اعصابش خوردميشه نوار خالي گوش ميده يه هو مي خوره زمين تا خونه سينه خيز ميره جلو پمپ بنزين سيگار ميكشه ميگن آقا اينجا پمپ بنزينه سيگارنكش ميگه اهه من جلو بابام هم سيگار ميكشم ازش ميپرسن شيشه چه جوري ساخته ميشه ميگه به پشم شيشه واجبي ميزنن يه روز ميخوره به شيشه ميگه عجب هواي سفتي روز بعد ميخوره به ديوار كمونه ميكنه فرداش باز ميخوره به ديوار ميگه ببخشيد پس فرداش باز ميخوره به ديوار واي ميسته پليس بياد بعد از اين همه اتفاق بي هوا از خونه ميره بيرون خفه ميشه زندگي سختي داشته ها نــــــــــــــــــــــــــــــــــــه غلام نوشته شده در ساعت 2:02 PM توسط mohammad Sunday, September 08, 2002
٭ باز هم از امريكايي ها
(0) comments
........................................................................................بابا اين امريكاييها آخرشن به خدا ! ... نظر سنجي امروز صفحه اصلي سايت خبري CNN اين بود : « آيا خوشحال هستيد كه مك دونالد سيب زميني سرخ كرده اش را در روغن سالمتري سرخ مي كنه؟ » تا الان 70 هزار نفر خوشحال بوده اند و 27 هزار نفر ناراضي !! ... توسط نوشته شده در ساعت 10:31 AM توسط mohammad Saturday, September 07, 2002
٭ تبليغات
(0) comments
ديروز آمريکا تو هفتصد و پنجاه و هشت کانال تلويزيني ماهواره اي که براي تموم دنيا و به 150 تا زبون زنده پخش مي شه اعلام کرد که ايران تروريست هاي القاعده رو پناه داده!! بعدش مقامات ما خيلي محکم گفتند آمريکا غلط زيادي کرده و هيچ کي هم تو دنيا حرفشو باور نمي کنه!! و ديگه جهانيان!!!!! گول اين خزعبلات را نخواهند خورد! اين سخنان از 7 تا کانال داخلي و 3 تا شبکه ماهواره اي جام جم که به زبون فارسي هستش پخش شد!!! توسط نوشته شده در ساعت 5:15 PM توسط mohammad
٭ اعتراض مطبوعاتي به نمايشگاه كامپيوتر، و عذرخواهي از اتحاديه بستنيفروشها!
(0) comments
........................................................................................واسه اطلاعات بيشتر برين اينجا نوشته شده در ساعت 12:50 PM توسط mohammad Thursday, September 05, 2002
٭ زور
(0) comments
........................................................................................وقتی لنين به قدرت رسيد برای اينکه هوا دار های خودش رو زياد کنه اول از همه شروع کرد به ترور مخالفان درجه يک توسط زتا ! بعد از اون هم تبعيد مخالفان درجه 2 و 3 به سيبری ! بعد نوبت به کسانی بود که آينده نظام کومونيستی رو بايد می ساختن ! نظام کمونيستی هم اساسش بر بی خدايی بنا شده و اصلا اعتقادی به خدا ندارد ! در اون زمان بعلت جنگ جهانی و جنگ داخلی روسيه بين بلشويک ها به کشور بسيار فقيری تبديل شده بود و مردم در فقر و گرسنگی مطلق بودند ! بچه ها رو در حياط مدارس جمع می کردن و می گفتن که کی به شما نون می ده ؟ همه می گفتن خدا !!!! بعد می گفتن پس بگين خدا به ما نون بده ! همه با صدای بلند اينو می گفتن , بعد می گفتن کو نون ؟ خدا نون داد ؟ ديدين که خدا که نون نمی ده ! حالا بگين لنين به ما نون بده ! به محض گفتن اين حرف سبد های نون رو می ريختن جلوی بچه های گرسنه ! و می گفتن ديدن ؟ اين لنين بود که به شما نون داد !!! اين عمل هم اونها رو بی خدا نمی کرد و هم طرفدار لنين را ! اين خاطره شما رو ياد چيزي نمي اندازه ؟ نوشته شده در ساعت 9:56 PM توسط mohammad Wednesday, September 04, 2002
٭ Money Talks
(0) comments
........................................................................................يه زماني فكر ميكردم 50 درصد مشكلات زناشوئي، مسائل ماديه اما تازگي ها فكرم عوض شده.الان كه دقت مي كنم، مي بينم كه مسائل مادي ريشه 90 درصد مشكلاته و نه 50 درصد !! اون 10 درصد باقيمانده هم برميگرده به برخي كمبودهاي جنسي و گاهي هم بدني(نقص عضو و يا مريضي و در بعضي موارد معتادان بي پول !!! ) هر جدايشي (طلاق !!! ) بي برو برگرد ريشه مادي داره، اينكه با هم تفاهم نداريم بهانه است، خيلي از اخلاقها وقتي پول باشه خوب و انساني ميشند ... خيلي از فكرها وقتي پول باشه با هم به تفاهم مي رسند ... شايد تمام قلبها وقتي پول باشه عاشق هم بشند ... پدرم هميشه مي گفت: ”امروزه باباي خوب يعني باباي پولدار “... لطفا مثال هم نزنين از فلان فاميلتون كه با اينكه پولدار بودند ولي از هم جدا شده اند، قطعا مشكلي از لحاظ مادي داشته اند كه باعث اختلافات بعدي شده است.اين رو هم بدونين پولدار بودن با درست خرج كردن خيلي فرق داره.شايد شما براي همسرتون امكانات بي نظيري فراهم كنيد اما اگر همه اينها يك لبخند بر روي لباش نياره هيچ ارزشي نداره. خانمهاي عزيز توقعهاي شما و حتي آرزوهاي شما باعث ميشه كه عمدا يا سهوا فشاري را به همسرتان وارد نمائيد كه مجبور بشه خارج از ظرفيت كاري خود فعاليت بكنه و دراين راه ممكنه از وقت شما كم كرده و ساعات حضورش در كنار شما كمتر بشه و شايد خداي نكرده در راه برآورده ساختن آرزوهاي شما به انواع دزدي و فساد دست بزنه. آقايون هم حواسشون باشه كه تا تمبونشون دو تا شد، همسر وفادارشون را فراموش نكنن كه در تمام شرايط بي كسي و بي پولي پا به پايش نشسته و با زندگي وي ساخته است و حالا كه آقا پولش از پارو بالا ميره حق داره دختر 20 ساله كنار خيابون را سوار ماشينش كنه و ببره تو ويلاي شمالش بتپونه و به همسر بيچاره اش نهيب بزنه كه از تمام ديشب رو روي يه پروژه حساس كار ميكردم!!! وقتي مي بينيم كه چگونه پدر و مادر و عزيزانمان به تلنگري غزل خداحافظي مي خوانند ، چرا هنوز در پي پاك كردن اين چرك دست از دل كثيفمان نيستيم. نظر شما چيست ؟ توسط نوشته شده در ساعت 3:02 PM توسط mohammad Tuesday, September 03, 2002
٭ مرغان را چه پيش آمد - خروسان را چه شد !
(0) comments
........................................................................................برين اينجا يه کم بخندين ستيز با مجسمه برين اينجا يه کم باز هم بخندين نوشته شده در ساعت 10:37 AM توسط mohammad Monday, September 02, 2002
٭ يک اگر بايک برابر بود ...
(0) comments
........................................................................................معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسيها، لواشک بين خود تقسيم می کردند وان يکي درگوشه ای ديگر ٬جوانان ٬ ورق می زد برای اينکه بيخود های و هوی مي کرد و با آن شور بي پايان تساويهای جبري را نشان مي داد با خطی خوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاريک غمگين بود تساوی را چنين نوشت: يک اگر بايک برابر است. از ميان جمع شاگردان يکي برخاست، هميشه يک نفر بايد برخيزد ... به آرامي سخن سر داد: تساوی اشتباهی فاحش و محض است. نگاه بچه ها ناگه به يک سو خيره گشت و معلم مات بر جا ماند و او پرسيد: اگر يک فرد انسان، واحد يک بود آيا باز يک با يک برابر بود؟ سکوت مدهشی بود و سوالی سخت. معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود و او با پوزخندی گفت: اگر يک فرد انسان واحد يک بود آنکه زور و زر بدامن داشت بالا بود آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود اگر يک فرد انسان واحد يک بود، آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود وان سيه چرده که می ناليد پايين بود؟ اگر يک فرد انسان واحد يک بود، اين تساوی زير و رو می شد حال می پرسم يک اگر با يک برابر بود نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گرديد؟ يا چه کس ديوار چينها را بنا می کرد؟ يک اگر با يک برابر بود پس که پشتش زير بار فقر خم می شد؟ يا که زير ضربت شلاق له می گشت؟ يک اگر با يک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟ معلم ناله آسا گفت: بچه ها در جزوه های خويش بنويسيد: يک با يک برابر نيست ... آيا يک با يک برابره ؟ خسرو گلسرخی توسط نوشته شده در ساعت 10:22 AM توسط mohammad Sunday, September 01, 2002
٭ چرا بايد رفت خارج
(0) comments
........................................................................................بايد رفت خارج چون توی ايران، بديهی ترينها رو نداری. توی ايران: 1. پول نداری، پس بايد مثل اسب (يا خر؟) کار کنی تا پول دربياری، اولهاش افسانه ی شخصيت يادت هست و سعی می کنی که پول دربياری که برسی به افسانه ی شخصيت، بعد کم کم افسانه ی شخصيت يادت می ره و سعی می کنی پول دربياری تا زنده بمونی و بعد اگر زنده موندی، افسانه ی شخصيت شده اينکه بتونی بيشتر پول دربياری! 2. خونه نداری، پس بايد پول دربياری پس می شه شماره 1 يا اينکه بايد زودتر از اين خونه بری. اگر دختر باشی مجبوری دنبال همسر بگردی، و طبيعتاً همسرهائی که خونه ندارند، حتی اگر مرد روياها باشند فايده ندارند، پس 1. مجبوری سريع ازدواج کنی 2. لزوماً با اونی که بخوای ازدواج نمی کنی. اگر فرض کنيم با اونی که می خوای ازدواج می کنی، چون مجبوری سريع ازدواج کنی 1. قبل از اينکه به بلوغ فکری رسيده باشی، ازدواج کردی و احتمالاً توقعت از زندگی درست نيست پس دهنت سرويس می شه 2. چه به بلوغ فکری رسيده باشی چه نرسيده باشی، ازدواج توی ايران، خرج داره، پس پول احتياج داری، پس شماره 1. 3. آزادی نداری، پس يا بايد پول داشته باشی که بتونی آزادی رو با پول بخری پس شماره 1. يا پول نداری پس بايد بخاطر کارهای عادی روزمره، به 100 نفر آدم که ديدنشون چندش آوره جواب پس بدی، يا بايد هميشه همه ی کارها رو يواشکی بکنی و بترسی که کسی نفهمه. 4. امنيت نداری، پس بايد با پول امنيت رو بخری پس شماره 1. يا بايد از بی امنيتی در کار، زندگی، خيابان، گردش، مسافرت و ... بترسی و بلرزی. 5. ارزش نداری... . اين يکی رو با پول هم نمی شه خريد، چون اساساً کسی که بخواد ارزش يا آزادی يا امنيت رو با پول بخره، داره رشوه می ده، باج می ده، و کسی که رشوه می ده با ارزش نيست. شرمنده، اين يکی هيچ راهی نداره. فقط کافيه به دو سه تا اداره ی دولتی (يا خصوصی البته) بری، و بعد وقتی باهات مثل گوسفند رفتار شد، يادت می افته که وقتی ارزش نداشته باشی، پول، خونه، امنيت و آزادی به هيچ دردت نمی خورند. من، چون پول، خونه، آزادی، امنيت، ارزش و صد مورد ديگر رو ندارم، بنظرم بايد برم خارج! شما هم مياين ؟ توسط نوشته شده در ساعت 1:37 PM توسط mohammad
|