یک نکته جديد در مرورگر شما |
Thursday, August 31, 2006
٭ آخر تکنولوژی
(0) comments
........................................................................................شما میتوانید آخرین اخبار را از سراسر دنیا دریافت کنید - من پیش بینی می کنم این جایگزین وب لاگ بشه. نوشته شده در ساعت 12:00 PM توسط mohammad Wednesday, August 30, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, August 29, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, August 28, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, August 27, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, August 26, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, August 25, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, August 24, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, August 23, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, August 22, 2006
٭ طوطی
(0) comments
........................................................................................یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت.او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند «ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته. از شما کمک میخواهم. من را راهنمایی کنم که چگونه آنها را اصلاح کنم؟ کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای تاسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند... من یک جفت طوطی نر در کلیسا دارم. آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات دعا میخوانند. به شما توصیه میکنم طوطیهایتان را مدتی به من بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند. خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت. فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کلیسا رفت و به اطاق پشتی نزد کشیش رفت. کشیش در قفس طوطی هایش را باز کرد و خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشیش انداخت. یکی از طوطی های ماده گفت: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟ طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند. سپس یکی به دیگری گفت: اون کتاب دعا رو بذار کنار. دعاهامون مستجاب شد! نوشته شده در ساعت 8:56 AM توسط mohammad Monday, August 21, 2006
٭ زن و شوهر
(0) comments
........................................................................................یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار بود، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نشد.ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود. شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقهء بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمائید؟- چه لطفی؟- من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟ - من یه پیشنهاد دارم!- چه پیشنهادی؟- فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت:- چه اشکال داره؟ موافقم!- قبول؟- قبول!- حالا مثل بچه آدم خودت پاشو برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میاد. دیگه هم مزاحم من نشو. نوشته شده در ساعت 8:54 AM توسط mohammad Sunday, August 20, 2006
٭ شهامت
(0) comments
........................................................................................برای کشف اقيانوس های جديد بايد شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشيد، اين جهان، جهان تغير است نه تقدير ! " تولستوی " نوشته شده در ساعت 8:34 AM توسط mohammad Saturday, August 19, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, August 18, 2006
٭ ناپلئون
(1) comments
........................................................................................: هميشه حرفي رو بزن كه بتوني بنويسيش چيزي رو بنويس كه بتوني پاش امضا كني چيزي رو امضا كن كه بتوني پاش بايستي نوشته شده در ساعت 9:15 AM توسط mohammad Thursday, August 17, 2006
٭ فرصت
(0) comments
........................................................................................مرد جواني در ارزوي ازدواج با دختر كشاورزي بودكشاورز گفت برو در ان قطعه زمين بايست.من سه گاو نر را ازاد مي كنم اگر توانستي دم يكي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را بتو خواهم داد. مرد قبول كرد.در طويله اولي كه بزرگترين بود باز شد . باور كردني نبود بزرگترين و خشمگين ترين گاوي كه در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي كوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را كنار كشيد تا گاو از مرتع گذشت.دومين در طويله كه كوچكتر بود باز شد.گاوي كوچكتر از قبلي كه با سرعت حركت كرد .جوان پيش خودش گفت : منطق مي گويد اين را ولش كنم چون گاو بعدي كوچكتر است و اين ارزش جنگيدن ندارد.سومين در طويله هم باز شد و همانطور كه فكر ميكرد ضعيفترين و كوچكترين گاوي بود كه در تمام عمرش ديده بود. پس لبخندي زد در موقع مناسب روي گاو پريد و دستش را دراز كرد تا دم گاو را بگيرد... اما.........گاو دم نداشت!!!!زندگي پر از ارزشهاي دست يافتني است اما اگر به انها اجازه رد شدن بدهيم ممكن است كه ديگر هيچوقت نصيبمان نشود.براي همين سعي كن كه هميشه اولين شانس را دريابي. نوشته شده در ساعت 4:34 PM توسط mohammad Wednesday, August 16, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, August 15, 2006
٭ دست خالی
(0) comments
........................................................................................پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد و معامله به این ترتیب انجام می شود نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزین نوشته شده در ساعت 1:18 PM توسط mohammad Monday, August 14, 2006
٭ انسان
(0) comments
........................................................................................انسان سه راه دارد: راه اول از انديشه ميگذرد، اين والاترين راه است. راه دوم از تقليد ميگذرد، اين آسانترين راه است. و راه سوم از تجربه ميگذرد، اين تلخترين راه است. کنفسيوس نوشته شده در ساعت 1:26 PM توسط mohammad Sunday, August 13, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, August 12, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, August 11, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, August 10, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, August 09, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, August 08, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, August 07, 2006
٭ آدمخوار
(0) comments
........................................................................................پنج آدمخوار به عنوان برنامهنويس در يك شركت خدمات كامپيوتري استخدام شدند. هنگام مراسم خوشامدگويي رئيس شركت گفت: "شما همه جزو تيم ما هستيد. شما اينجا حقوق خوبي مي گيريد و ميتوانيد به غذاخوري شركت رفته و هر مقدار غذا كه دوست داشتيد بخوريد. بنابراين فكر كاركنان ديگر را از سر خود بيرون كنيد." آدمخوارها قول دادند كه با كاركنان شركت كاري نداشته باشند. چهار هفته بعد رئيس شركت به آنها سر زد و گفت: "مي دانم كه شما خيلي سخت كار ميكنيد. من از همه شما راضي هستم. امّا يكي از نظافت چي هاي ما ناپديد شده است. كسي از شما ميداند كه چه اتفاقي براي او افتاده است؟" آدمخوارها اظهار بياطلاعي كردند.بعد از اينكه رئيس شركت رفت، رهبر آدمخوارها از بقيه پرسيد: "كدوم يك از شما نادونا اون نظافت چي رو خورده؟" يكي از آدمخوارها با اكراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت: "اي احمق! طي اين چهار هفته ما مديران، مسئولان و مديران پروژهها را خورديم و هيچ كس چيزي نفهميد و حالا تو اون آقا را خوردي و رئيس متوجه شد! از اين به بعد لطفاً افرادي را كه كار ميكنند نخوريد." نوشته شده در ساعت 2:29 PM توسط mohammad Sunday, August 06, 2006
٭ ميدانيد كه
(0) comments
........................................................................................ميدانيد كه: كوكا كولا در اصل سبز رنگ است!! عمومي ترين نام جهان محمد است!! اسم قاره ها با همان حرفي كه آغاز ميشود پايان ميابد!! شما نميتوانيد با حبس نفستان خود كشي كنيد!! محال است آرنج دستتان را بليسيد!! وقتي عطسه ميكنيد مردم به شما عافيت باش ميگويند چون قلب شما به مدت يك ملنيليونيم ثانيه ميايستد!! خوكها به دليل فيزيك بدني قادر به ديدن آسمان نيستند!! فندك قبل از كبريت اختراع شد نوشته شده در ساعت 2:01 PM توسط mohammad Saturday, August 05, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, August 04, 2006
٭ موزه مادام توسوت
(0) comments
........................................................................................عجب جاییه - مخصوصا تونل وحشت - من که لندن بودم رفتم دیدم تا شب تو حس بودم نوشته شده در ساعت 4:10 PM توسط mohammad Thursday, August 03, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, August 02, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, August 01, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, May 30, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, May 29, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, May 28, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, May 27, 2006
٭ تيم ايتاليا قهرمان جام جهانی 2006 شد
(0) comments
........................................................................................ITALIAN VERSION: SI CHIAMA COPPA ED E' QUELLA DEL MONDO ENGLISH VERSION: IT IS CALLED CUP AND IT IS THE WORLD CUP Italian version: Si chiama Fabio è il nostro capitano !!! English version : The name is Fabio is our capitain !!! نوشته شده در ساعت 5:47 PM توسط mohammad Friday, May 26, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, May 25, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, May 24, 2006
٭ دنبال
(0) comments
........................................................................................به دنبال کسي باش که تو را به خاطر زيبايي هاي وجودت زيبا خطاب کند نه به خاطر جذابيتهاي ظاهريتکسي که دوباره با تو تماس بگيرد حتي وقتي تلفنهايش را قطع مي کنيکسي که بيدار خواهد ماند تا سيماي تو را در هنگام خواب نظاره کنددر انتظار کسي باش که مايل باشد پيشاني تو را ببوسدکسي که مايل باشد حتي در زماني که درساده ترين لباس هستي تورا به دنيا نشان دهدکسي که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگيرددر انتظار کسي باش که بي وقفه به ياد توبياورد که تا چه اندازه برايش مهم هستي و نگران توست وچه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارددر انتظار کسي باش که زماني که تو را مي بيند به دوستانش بگويد اون همان کسي است که مي خواستم نوشته شده در ساعت 3:26 PM توسط mohammad Tuesday, May 23, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, May 22, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, May 21, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, May 20, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, May 19, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, May 18, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, May 17, 2006 (1) comments ........................................................................................ Tuesday, May 16, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, May 15, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, May 14, 2006
٭ دانشمندا
(0) comments
........................................................................................يه روز دانشمندا داشتن با هم قايم موشک بازي مي کردن. انيشتن چشم مي ذاره و نيوتن ميره پشت سر انيشتن يه مربع به ضلع يک متر مي کشه و توي اون مربع مي ايسته! وقتي شمارش انيشتن تموم ميشه بر مي گرده و نيوتن رو مي بينه! ميگه: نيوتن! سوک سوک! نيوتن ميگه: من نيوتن نيستم! الان ثابت مي کنم! مساحت اين مربع 1 متر در 1 متر ميشه 1 متر مربع و من هم که روي اين مربع ايستادم! بنابراين نيوتن بر متر مربع ميشه 1 پاسکال... !! نوشته شده در ساعت 12:13 PM توسط mohammad Saturday, May 13, 2006
٭ آداب و رسوم کشيدن قليان
(0) comments
........................................................................................ششم٬ همه افرادی که دور قليون نشستن بايد قليون بکشن ٬حتی به مقدار يک پک و اگر يک نفر اظهار کنه قليون نمی کشه به بقيه بی حرمتی کرده ... هفتم٬ هيچ کس نبايد خود سر ٬دست به ذغال قليان و شلنگ آن و ساير قسمت های آن بزند و هر تغييری در آن بايد با رضايت اکثريت جمع باشد(آخر دموکراسی)... هشتم ٬ با آتش ذغال روی قليان نبايد هيچ چيزی روشن کرد مخصوصا سيگار. روشن کردن سيگار به معنای توهين ناموسی به افرادی است که قليان می کشند و در بعضی از فرهنگ ها کسی که اين کار را می کند خونش پای خودش است. نهم٬بر روی ذغال قليان نبايد جسم ديگری قرار داد يا روی آن آب ريخت.با اين کار ديگران می توانند از کشيدن قليان صرف نظر کنند. ده٬قليان را بايد تا انتهای آن يعنی زمانی که تمام توتون آن سوخت کشيد. يازده٬زمانی که احساس شد ذغال قليان جواب نمی دهد با توافق جمع بايد اقدام به عوض کردن ذغال آن کرد. نوشته شده در ساعت 4:31 PM توسط mohammad Friday, May 12, 2006
٭ آداب و رسوم کشيدن قليان
(0) comments
........................................................................................اولين رسمی که در قليان کشيدن بايد رعايت بشه اينه که قليونو بايد گروهی کشيد و بعضی تنهايی کشيدن اونو خوب نمی دونن ...(اينم بعد اجتماعی بودن قليلان!!) دوم اينکه بايد اول بزرگترين فرد جمع شروع به کشيدن قليون کنه يا به عبارتی راهش بندازه و اگه بزرگتر خواست می تونه اين کارو به فرد ديگه ای منتقل کنه... سوم اينکه قليان بايد دور بچرخه و نوبت رعايت بشه و هر کس نيابد از اول و وسط و آخر حلقه يکدفعه قاليونو بگيره... چهارم طرفی که شلنگ قليونو از نفر قبلی می گيره بايد به يک نوعی از طرف مقابلش تشکر کنه.عموما اين تشکر زبانی نيست و با حرکت دست يا اينکه دست خودشو قبل از گرفتن شلنگ به دست طرف مقابلش بزنه انجام می شه ... پنجم ٬ هر کس با توجه به تعداد نفراتی که قليون ميکشن بايد مقدار پک زدنشو تنظيم کنه و طوری نباشه که به قولی بقيه معطل بمونن... نوشته شده در ساعت 4:30 PM توسط mohammad Thursday, May 11, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, May 10, 2006
٭ ترکه
(0) comments
........................................................................................تركه عاشق مي شه روي در خونش مي نويسه بزودي در اين محل جشن عروسي برگزار مي شود نوشته شده در ساعت 3:15 PM توسط mohammad Tuesday, May 09, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, May 08, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, May 07, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, May 06, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, May 05, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, May 04, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, May 03, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, May 02, 2006
٭ بازی
(0) comments
........................................................................................تركه ميره كله پاچه فروشي، يارو بهش ميگه: قربون چشم بگذارم؟ تركه ميگه: نه آقا! حداقل صبر كن من برم قايم شم! نوشته شده در ساعت 8:17 PM توسط mohammad Monday, May 01, 2006
٭ امروز
(0) comments
........................................................................................بجای دسته گلی که فردا بر قبرم نصار ميکنی , امروز با شاخه گلی کوچک يادم کن. بجای سيل اشکی که فردا بر مزارم می ريزی , امروز با تبسمی شادم کن. بجای متنهای تسليت گونه که فردا در روزنامه ها برايم می نويسی , امروز با پيام کوچکی خوشحالم کن. امروز به تو نياز دارم , نه فردا. نوشته شده در ساعت 8:25 PM توسط mohammad Sunday, April 30, 2006
٭ زن دوم
(0) comments
........................................................................................زن دوم مثل انرژي هسته اي است با اينکه حق مسلم ماست ولي اجازه دستيابي به آن را نميدهند نوشته شده در ساعت 8:15 PM توسط mohammad Saturday, April 29, 2006
٭ عاشق
(0) comments
........................................................................................ميگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون مياد چتر ميگيری. ميگی عاشق برفی ولی از يه گوله برف ميترسی. ميگی عاشق پرنده هايی ولی اونا رو ميندازی تو قفس. ميگی عاشق گلهايی ولی اونا رو از شاخه می چينی. اونوقت انتظار داری نترسم وقتی ميگی عاشقتم نوشته شده در ساعت 8:23 PM توسط mohammad Friday, April 28, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, April 27, 2006
٭ زندگی
(0) comments
........................................................................................اگر آدمی زندگی را دوست می داشت هرگز در آغاز تولد نمی گريست. تولد با گريه, کودکی با بازی , جوانی با ... , عشق با لذت , پيری با حسرت , تکرار تا ابديت. نوشته شده در ساعت 8:22 PM توسط mohammad Wednesday, April 26, 2006
٭ دوست عزيز
(0) comments
........................................................................................با عرض تبريك سال نو - اميدوارم در سال جديد پله هاي ترقي رو يكي يكي طي بكشي نوشته شده در ساعت 8:14 PM توسط mohammad Tuesday, April 25, 2006
٭ زندگی
(0) comments
........................................................................................زندگی به من آموخت چگونه اشک بريزم ولی به من نياموخت چگونه سرازيرش کنم. زندگی به من آموخت چگونه دوست داشته باشم ولی به من نياموخت چگونه فراموش کنم. نوشته شده در ساعت 8:20 PM توسط mohammad Monday, April 24, 2006
٭ کج فهمی
(0) comments
........................................................................................زن : خسته شدم ، پس کيميادمرد : صبر کن الان ميادزن : خيس عرق شدممرد : غر نزن ، داره ميادزن : پاهام درد گرفت ، بسه مرد : بيا اينم تاکسي نوشته شده در ساعت 8:11 PM توسط mohammad Sunday, April 23, 2006
٭ آیا می دانید
(0) comments
........................................................................................دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطی که طرفین خون خود را بر گردن بگیرند. هر بار که یک تمبر را میلیسید 10/1 کالری انرژی مصرف میکنید. اگر عروسک باربی را زنده تصور کنید سایزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتیمتر خواهد بود با گردنی 2 برابر بلندتر از یک انسان نرمال. اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید میشود. اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کردهاید. چشمهای ما از بدو تولد همین اندازه بودهاند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچوقت متوقف نمیشوند نوشته شده در ساعت 8:04 PM توسط mohammad Saturday, April 22, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, April 21, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, April 20, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, April 19, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, April 18, 2006
٭ به سلامتی (قسمت دوم)
(0) comments
........................................................................................یه سلامتی کرم خاکی نه به خاطر کرم بودنش بلکه برای خاکی بودنش یه سلامتی گاو چون نگفت من گفت ما به سلامتی خرچنگ نه بخاطر خر بودنش بلکه برای چنگ که ساز دله نوشته شده در ساعت 12:52 PM توسط mohammad Monday, April 17, 2006
٭ هسته زردآلو
(0) comments
........................................................................................محققان مي گويند هسته زردآلو به علت داشتن تركيبات سيانور درصورتي كه زياد مصرف شود, ممكن است كشنده باشد .براساس توصيه هاي پزشكان مقدار مصرف هسته هاي زردآلو به مدت طولاني درصورتي كه تلخ باشند نبايد بيش از دو عدد در هر روز باشد و مقادير بالاتر ممكن است براي سلامت زيان آور باشد.خوردن هسته زردآلو به علت داشتن ويتامين ب 17 موجب تقويت دستگاه ايمني ميشود به همين علت از اين ماده در درمان بيماران سرطاني استفاده مي شود . نوشته شده در ساعت 12:53 PM توسط mohammad Sunday, April 16, 2006
٭ به سلامتی ( قسمت اول)
(0) comments
........................................................................................به سلامتی دیوار چون که هر مرد و نامردی بهش تکیه میدن به سلامتی نامردا که اگه نبودن مردی هم نبود به سلامتی کلاغ نه به خاطر سیاهیش بلکه برای یک رنگیش نوشته شده در ساعت 12:51 PM توسط mohammad Saturday, April 15, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, April 14, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, April 13, 2006
٭ آیا میدانید
(0) comments
........................................................................................یک سوسک حمام میتواند 9 روز بدون سر زندگی کند تا اینکه از گرسنگی بمیرد. یک کوروکودیل نمیتواند زبانش را بیرون در بیاورد حلزون میتواند 3 سال بخوابد. به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر میترسند تا از مرگ! ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73000 متر مربع پیتزا میخورند چشمهای شترمرغ از مغزش بزرگتر است. نوشته شده در ساعت 4:27 PM توسط mohammad Wednesday, April 12, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, April 11, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, April 10, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, April 09, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, April 08, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, April 07, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, April 06, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, April 05, 2006
٭ امشب
(1) comments
........................................................................................امشب، يعني چهارشنبه 16 فروردين 1385 شمسي و معادل 5 آوريل 2006 ميلادي، در ساعت 1 و 2 دقيقه و 3 ثانيه ي نيمه شب،تاريخ بسيار قشنگي است که تا 1000 سال ديگر تکرار نخواهد شد. در اين لحظه، تاريخ به شکل زير در مي آيد: 01:02:03 04/05/06 اين تاريخ تا 1000 سال ديگر تکرار نخواهد شد. يعني در 5 آوريل سال 3006 ميلادي ساعت 1 و 2 دقيقه و 3 ثانيه. که هيچکدام از ما در آن تاريخ زنده نيستيم. نوشته شده در ساعت 6:36 PM توسط mohammad Tuesday, April 04, 2006
٭ دوستي و غرور
(0) comments
........................................................................................سعي کن بخاطر کسي که دوستش داري،غرورت را از دست بدهي ولي مواظب باش که بخاطر غرورت کسي را که دوستش داري را از دست ندهي نوشته شده در ساعت 11:19 AM توسط mohammad Monday, April 03, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, April 02, 2006
٭ سال سگ
(0) comments
........................................................................................امروز سیزده به دره و و از فردا همه باید مثل سگ بریم سر کار نوشته شده در ساعت 1:08 PM توسط mohammad Saturday, April 01, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, March 31, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, March 30, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, March 29, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, March 28, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, March 27, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, March 26, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, March 25, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, March 24, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, March 23, 2006
٭ ز کسي که دوستش داري ساده دست نکش
(0) comments
........................................................................................از کسي که دوستش داري ساده دست نکش،شايد ديگه هيچ کس را مثل اون دوست نداشته باشي و از کسي هم که دوستت داره بي تفاوت عبور نکن چون شايد هيچ وقت هيچ کس تو را مثل اون دوست نداشته باشه نوشته شده در ساعت 5:19 PM توسط mohammad Wednesday, March 22, 2006
٭ چشم
(0) comments
........................................................................................چشم وقتي زيباست که توش اشک باشه،اشک وقتي زيباست که توش عشق باشه ،عشق وقتي زيباست که براي تو باشه و تو وقتي زيبا هستي که براي من باشي نوشته شده در ساعت 5:21 PM توسط mohammad Tuesday, March 21, 2006
٭ اين ديوانگيست
(0) comments
........................................................................................اين ديوانگيست که از همه گلهاي رُز تنها بخاطر اينکه خار يکي از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشيم که همه روياهاي خود را تنها بخاطر اينکه يکي از آنها به حقيقت نپيوسته است رها کنيم که اميد خود را به همه چيز از دست بدهيم بخاطر اينکه در زندگي با شکست مواجه شده ايم که از تلاش و کوشش دست بکشيم بخاطر اينکه يکي از کارهايمان بي نتيجه مانده است که همه دستهايي را که براي دوستي بسوي ما دراز مي شوند بخاطر اينکه يکي از دوستانمان رابطه مان را زير پا گذاشته است رد کنيم که هيچ عشقي را باور نکنيم بخاطر اينکه در يکي از آنها به ما خيانت شده استکه همه شانس ها را لگدمال کنيم بخاطر اينکه در يکي از تلاشهايمان ناکام مانده ايم به اميد اينکه در مسير خود هرگز دچار اين ديوانگي ها نشويمو به ياد داشته باشيم که هميشه شانس هاي ديگري هم هستنددوستي هاي ديگري هم هستند عشق هاي ديگري هم هستندنيروهاي ديگري هم هستند تنها بايد قوي و پُر استقامت باشيم و همه روزه در انتظار روزي بهتر و شادتر از روزهاي پيش باشيم نوشته شده در ساعت 12:20 PM توسط mohammad Monday, March 20, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, March 19, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, March 18, 2006
٭ چگونه مي توان عشق را فراموش نمود؟
(1) comments
........................................................................................هر وقت که شد برف را سياه کرد،پاي کلاغ را سفيد کرد،بر آتش بوسه زد و توي آب يک نفس عميق کشيد،اون موقه مي شه عشق را فراموش کرد نوشته شده در ساعت 12:39 PM توسط mohammad Friday, March 17, 2006
٭ اما عشق
(0) comments
........................................................................................جيرجيرک به خرس گفت عاشقت شدم،خرس گفت الان وقت خواب زمستاني من است وقتي 6 ماه بعد بيدار شدم دراين باره صحبت مي کنيم خرس وقتي بيدار شد جيرجيرک را نديد!خرس نمي دانست جيرجيرک 3 روز بيشتر عمر نمي کند....عشق فرصتي کوتاه در دستان شماست آنرا از دست ندهيد نوشته شده در ساعت 12:26 PM توسط mohammad Thursday, March 16, 2006
٭ اي کاش
(0) comments
........................................................................................اي کاش خدا 3 چيز را نمي آفريد:اول عشق،دوم غرور،سوم دروغ ،زيرا انسان در راه عشق براي غرور خود،دروغ مي گويد نوشته شده در ساعت 12:20 PM توسط mohammad Wednesday, March 15, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, March 14, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, March 13, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, March 12, 2006
٭ دوست داشتن
(0) comments
........................................................................................دوست داشتن مثل ايستادن در سيمان خيس است،هرچقدر که بيشتر توش بموني سخت تر جدا مي شي و اگر هم بتوني ازش بيرون بياي حتماً رد پات باقي مي مونه نوشته شده در ساعت 12:13 PM توسط mohammad Saturday, March 11, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, March 10, 2006
٭ عشق يعني چه؟
(0) comments
........................................................................................از کودکي پرسيدند،عشق يعني چه؟گفت:بازي.از نوجواني پرسيدند،عشق يعني چه؟گفت:رفيق بازي.از جواني پرسيدند،عشق يعني چه؟گفت پول.از پيري پرسيدند،عشق يعني چه؟گفت:عمر.از عاشقي پرسيدند،عشق يعني چه؟آهي کشيد و هيچ جواب نداد نوشته شده در ساعت 12:12 PM توسط mohammad Thursday, March 09, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, March 08, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, March 07, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, March 06, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, March 05, 2006
٭ شخم
(0) comments
........................................................................................پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود . تنها پسرش که مي توانست به او کمک کند در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد : پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم .من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد. من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي .دوستدار تو پدر پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد : پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . 4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پليس محلي ديده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند ؟ پسرش پاسخ داد : پدر برو و سيب زميني هايت را بکار ، اين بهترين کاري بود که از اينجا مي توانستم برايت انجام بدهم . نوشته شده در ساعت 3:10 PM توسط mohammad Saturday, March 04, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, March 03, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, March 02, 2006
٭ آیا میدانید
(0) comments
........................................................................................تعداد چينيهايي که انگليسي بلدند، از تعداد آمريکاييهايي که انگليسي بلدند، بيشتر است!!فيلها تنها حيواناتي هستند که نميتوانند بپرند.هر بار که يک تمبر را ميليسيد 10/1 کالري انرژي مصرف ميکنيد.تمام خرسهاي قطبي، چپ دست هستند.اگر يک ماهي قرمز را در يک اتاق تاريک قرار دهيد، کم کم رنگش سفيد ميشود.اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم کردن يک فنجان قهوه را توليد کردهايد. نوشته شده در ساعت 3:25 PM توسط mohammad Wednesday, March 01, 2006
٭ آیا میدانید
(0) comments
........................................................................................يک سوسک حمام ميتواند 9 روز بدون سر زندگي کند تا اينکه از گرسنگي بميرد.حلزون ميتواند 3 سال بخوابد.خطوط هوايي آمريکا با کم کردن فقط يک زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفهجويي کند. ملت آمريکا بطور ميانگين روزانه 73000 متر مربع پيتزا ميخورند. پروانهها با پاهايشان ميچشند. ادرار گربه زير نور سياه ميدرخشد. نوشته شده در ساعت 3:14 PM توسط mohammad Tuesday, February 28, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, February 27, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, February 26, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, February 25, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, February 24, 2006
٭ آيا ميدانستيد
(0) comments
........................................................................................آيا ميدانستيد آنهايی که از نظر احساسی بسيار قوی به نظر ميرسند در واقع بسيار ضعيف و شکننده هستند آيا ميدانستيد که آنهايی که زندگيشان را وقف مراقبت از ديگران ميکنند خود به کسی برای مراقبت نياز دارند آيا ميدانستيد که سه جمله ای که بيان آنها از همه جملات سخت تر است دوستت دارم متاسفم و به من کمک کن ميباشد نوشته شده در ساعت 10:29 AM توسط mohammad Thursday, February 23, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, February 22, 2006
٭ عاشقانه
(0) comments
........................................................................................مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.زن جوان: یواش تر برو, من می ترسم.مرد جوان: نه, اینجوری خیلی بهتره.زن جوان: خواهش میکنم, من خیلی می ترسم.مرد جوان: خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری.زن جوان: دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی.مرد جوان: منو محکم بگیر.زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری, آخه نمیتونم راحت برونم. اذیتم میکنه.روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد, یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد نوشته شده در ساعت 10:22 AM توسط mohammad Tuesday, February 21, 2006
٭ آرزو
(1) comments
........................................................................................زنهايي که به دنبال برابري با مردها هستند آرزوي بسيار کوچکي دارند ! نوشته شده در ساعت 9:54 AM توسط mohammad Monday, February 20, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, February 19, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, February 18, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, February 17, 2006
٭ ترکه
(0) comments
........................................................................................به ترکه ميگن چرا قبل از حموم شامپو ميزنی؟ميگه آخه شامپوش مخصوصه موهای خشکه! نوشته شده در ساعت 8:48 PM توسط mohammad Thursday, February 16, 2006
٭ عشق واقعی
(0) comments
........................................................................................مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.زن جوان: یواش تر برو, من می ترسم.مرد جوان: نه, اینجوری خیلی بهتره.زن جوان: خواهش میکنم, من خیلی می ترسم.مرد جوان: خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری.زن جوان: دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی.مرد جوان: منو محکم بگیر.زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری, آخه نمیتونم راحت برونم. اذیتم میکنه.روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد, یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد نوشته شده در ساعت 8:47 PM توسط mohammad Wednesday, February 15, 2006
٭ خدا
(0) comments
........................................................................................در تعطيلات كريسمس، در يك بعد از ظهر سرد زمستاني، پسر شش هفت سالهاي جلوي ويترين مغازهاي ايستاده بود. او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پوره بودند. زن جواني از آنجا ميگذشت. همين كه چشمش به پسرك افتاد، آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند. دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد. آنها بيرون آمدند و زن جوان به پسرك گفت: حالا به خانه برگرد. انشالله كه تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي.» پسرك سرش را بالا آورد، نگاهي به او كرد و پرسيد: «خانم! شما خدا هستيد؟» زن جوان لبخندي زد و گفت: «نه پسرم. من فقط يكي از بندگان او هستم.» پسرك گفت: «مطمئن بودم با او نسبتي داريد.» نوشته شده در ساعت 8:43 PM توسط mohammad Tuesday, February 14, 2006
٭ تصمیم قسمت دوم
(0) comments
........................................................................................خداوند در ادامه فرمود: آيا ميداني در تمامي اين سالها كه تو درگير مبارزه با سختيها و مشكلات بودي در حقيقت ريشه هايت را مستحكم ميساختي . من در تمامي اين مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبو ها را رها نكردم.هرگز خودت را با ديگران مقايسه نكن و بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايي جنگل كمك ميكنند. زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد ميكني و قد ميكشي!از او پرسيدم : من چقدر قد ميكشم.در پاسخ از من پرسيد : بامبو چقدر رشد ميكند؟جواب دادم : هر چقدر كه بتواند.گفت : تو نيز بايد رشد كني و قد بكشي ، هر اندازه كه بتواني.به ياد داشته باش كه من هرگز تو را رها نخواهم كرد نوشته شده در ساعت 8:34 PM توسط mohammad Monday, February 13, 2006
٭ تصمیم قسمت یک
(0) comments
........................................................................................روزي تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم را دوستانم را ، مذهبم را زندگي ام را ! به جنگلي رفتم تا براي آخرين بار با خدا صحبت كنم.به خدا گفتم : آيا ميتواني دليلي براي ادامه زندگي برايم بياوري؟ و جواب او مرا شگفت زده كرد.او گفت :آيا سرخس و بامبو را ميبيني؟پاسخ دادم :بلي . فرمود : هنگامي كه درخت بامبو و سرخس راآفريدم ، به خوبي ازآنها مراقبت نمودم .به آنها نور و غذاي كافي دادم.دير زماني نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا گرفت اما از بامبو خبري نبود.من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخسها بيشتر رشد كردند وزيبايي خيره كنندهاي به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبري نبود. من بامبوها را رها نكردم . در سالهاي سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند.اما من باز از آنها قطع اميد نكردم . در سال پنجم جوانه كوچكي از بامبو نمايان شد. در مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه هاي بامبو به اندازه كافي قوي شوند. ريشه هايي كه بامبو را قوي ميساختند و آنچه را براي زندگي به آن نياز داشت را فراهم ميكردند. نوشته شده در ساعت 8:31 PM توسط mohammad Sunday, February 12, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, February 11, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, February 10, 2006
٭ فرشته قسمت دوم
(0) comments
......................................................................................... تو به خانواده اول که همه چيز داشتند کمک کردي و ديوارسوراخ آنها را تعمير کردي ولي اين خانواده که غير از اين گاو چيز ديگرينداشتند کمک نکردي و اجازه دادي اين گاوبميرد.فرشته بزرگتر به آرامي و نرمي پاسخ داد چيزها آنطور که ديده مي شوند به نظر نمي آيد.فرشته کوچک فرياد زد : يعني چه من نمي فهمم.فرشته بزرگ گفت : هنگامي که در زير زمين منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتيم ديدم که در سوراخ آن ديوار گنچي وجود دارد و چون ديدم که آن مرد به ديگران کمک نمي کند و از آنجه دارد در راه کمک استفاده نمي کند پس سوراخ ديوار را ترميم و تعمير کردم تا آنها گنج را پيدا نکنند .ديشب که در اتاق خواب اين زوج خوابيده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من بجاي زن گاو را پيشنهاد و قرباني کردم .چيزها آنطور که ديده مي شوند به نظر نمي آيند . نوشته شده در ساعت 12:30 PM توسط mohammad Thursday, February 09, 2006
٭ فرشته قسمت اول
(0) comments
........................................................................................روزي روزگاري دو فرشته کوچک در سفر بودند يک شب به منزل فردي ثروتمند رسيدند و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپري کنند . آن خانواده بسيار بي ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق ميهمانان شب را سپري کنند و در عوض آنها را به زيرزمين سرد و تاريکي منتقل کردند . آن دو فرشته کوچک همانطور که مشغول آماده کردن جاي خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخي دردرون ديوار افتاد و سريعا به سمت سوراخ رفت و آنرا تعمير و درست کرد.فرشته کوچکتر پرسيد : چرا سوراخ ديوار را تعمير کردي .فرشته بزرگتر پاسخ داد : هميشه چيزهايي را که مي بينيم آنچه نيست که به نظر مي آيد. فرشته کوچکتر از اين سخن سر در نياورد .فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزديکي يک کلبه متعلق به يک زوج کشاورز رسيدند . و از صاحبخانه خواستند تا اجازه دهند شب را آنجا سپري کنند. زن و مرد کشاورز که سني از آنها گذشته بود با مهرباني کامل جواب مثبت دادند و پس از پذيرايي اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آنها و روي تخت انها بخوابند و خودشان روي زمين سرد خوابيدند .صبح هنگام فرشته کوچک با صداي گريه مرد و زن کشاورز از خواب بيدار شد و ديد آندو غرق در گريه مي باشند . جلوتر رفت و ديد تنها گاو شيرده آن زوج که محل درآمد آنها نيز بود در روي زمين افتاده و مرده .فرشته کوچک برآشفت و به فرشته بزرگترفرياد زد : چرا اجازه دادي چنين اتفاقي بيفتد نوشته شده در ساعت 12:27 PM توسط mohammad Wednesday, February 08, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, February 07, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, February 06, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, February 05, 2006
٭ فرشته بيکار
(0) comments
........................................................................................روزي مردي خواب عجيبي ديد، اون ديد كه پيش فرشته هاست و به كارهاي آنها نگاه مي كند، هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تندتند نامه هائي را كه توسط پيك ها از زمين مي رسند، باز مي كنند، وآنها را داخل جعبه مي گذارند. مرد از فرشته اي پرسيد، شما چكار مي كنيد؟ فرشته در حالي كه داشت نامه اي را باز مي كرد،گفت: اين جا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم. مرد كمي جلوتر رفت، باز تعدادي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي گذارند و آن ها را توسط پيك هائي به زمين مي فرستند. مرد پرسيد: شما ها چكار مي كنيد؟يكي از فرشتگان با عجله گفت:اين جا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمتهاي خداوندي را براي بندگان مي فرستيم .مرد كمي جلوتر رفت و ديد يك فرشته اي بيكار نشسته استمرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيكاريد؟فرشته جواب داد: اين جا بخش تصديق جواب است . مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي دهند.مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟فرشته پاسخ داد: بسيار ساده، فقط كافي است بگويند: خدايا شكر نوشته شده در ساعت 5:17 PM توسط mohammad Saturday, February 04, 2006
٭ كتاب فارسي
(0) comments
........................................................................................جرايد: كتاب فارسي مدارس بومي ميشود) مشهد: آن مرد با شمع آمد، اصفهان: آن مرد پول دارد، آبادان: آن مرد آن شب با ريبن (عينك) آمد، شيراز: آن مرد حال نداشت و نيامد، سنندج: آن مرد سبيل دارد، زاهدان: آن مرد را كشتند، اردبيل: آن مرد بار برد، قزوين: آن مرد با لبخند آمد، رشت: آن مرد رفت، بابا آمد:ِ نوشته شده در ساعت 4:01 PM توسط mohammad Friday, February 03, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, February 02, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, February 01, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, January 31, 2006
٭ پسرهای دیروزی و امروزی
(0) comments
........................................................................................دختر به پسر گفت: به نظرت من قشنگم؟ پسر گفت: نه دختر از پسر پرسيد که تو مي خواهي من پيشت باشم تا هميشه؟ پسر گفت: نه دختر به پسر گفت: اگه من يک روزي ترکت کنم، تو برام گريه مي کني؟ پسر گفت: نه دختر درحاليکه گريه مي کرد و مي خواست بره، پسر دستشو گرفت و گفت: ازنظر من تو قشنگ نيستي بلکه زيبايي، من نمي خوام که تو پيشم باشي بلکه نياز دارم که تو پيشم باشي و اگه يک روز از پيشم بري من برات گريه نمي کنم بلکه مي ميرم اين حکايت زمانهاي قديمه، الان پسر ميگه:تو هم مثل باقي دوست دخترام قشنگي، من مي خواهم همه دخترها پيشم باشند واگه يک روزي ترکم کني، بهتر،جا براي يکي ديگه باز ميشه! نوشته شده در ساعت 10:54 AM توسط mohammad Monday, January 30, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, January 29, 2006
٭ دوستي و عشق
(0) comments
........................................................................................دوستي از عشق پرسيد: تفاوت ميان من و تو در چيست؟عشق گفت: تو آدمها را با سلامي با هم آشنا مي کني من با نگاهي، تو آدمها را با دروغي از هم جدا مي کني و من با مرگ نوشته شده در ساعت 10:53 AM توسط mohammad Saturday, January 28, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, January 27, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, January 26, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, January 25, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, January 24, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, January 23, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, January 22, 2006
٭ ازدواج
(0) comments
........................................................................................١٨- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسيار بد. ( ضرب المثل اسپانيايی ) ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی ) پيش از ازدواج چشم هايتان را باز كنيد و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذاريد. ( فرانكلين ) ٣٤- ازدواج پيوندی است كه از درختی به درخت ديگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو " زنده " می شوند و اگر " بد " شد هر دو می ميرند. ( سعيد نفيسی ) ازدواج كنيد، به هر وسيله ای كه می توانيد. زيرا اگر زن خوبی گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگی می شويد. ( سقراط) نوشته شده در ساعت 11:26 AM توسط mohammad Saturday, January 21, 2006
٭ عشق
(0) comments
........................................................................................ازدواج هميشه به عشق پايان داده است . ( ناپلئون ) تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد) عشق ، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاك ) نوشته شده در ساعت 11:23 AM توسط mohammad Friday, January 20, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, January 19, 2006
٭ ضرب المثل
(0) comments
........................................................................................زنی سعادتمند است كه مطيع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل يونانی ) زن مطيع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگليسی ) مطيع مرد باشيد تا او شما را بپرستد. ( كارول بيكر) هيچ چيز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون هميشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون ) نوشته شده در ساعت 11:19 AM توسط mohammad Wednesday, January 18, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, January 17, 2006 (0) comments ........................................................................................ Monday, January 16, 2006 (0) comments ........................................................................................ Sunday, January 15, 2006 (0) comments ........................................................................................ Saturday, January 14, 2006
٭ دوبرادر
(1) comments
........................................................................................دوبرادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند،یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بودشب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود خود را با هم نصف می کردند،یک روز برادر مجرد با خود فکر کرد و گفت:درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم،ولی او خانواده ی بزرگی را اداره می کند. بنابراین شب که شد،یک کیسه پر از گندم رابرداشت ومخفیانه به انبار برد وروی محصول او ریخت. در همین اثنا برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد وگفت: درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم.من سروسامان گرفته ام،ولی او هنوز ازدواج نکرده است و باید آینده اش تامین شودبنابراین شب که شد کیسه ای پر از گندم برداشت ومخفیانه به انبار برد و روی محصول او ریخت.سالها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره ی گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است،تا آن که در یک شب تاریک،دو برادردر راه انبار به یکدیگر برخورد کردند،آنها مدتی به هم خیره شدند و سپس بدون اینکه حرفی بزنند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند نوشته شده در ساعت 4:57 PM توسط mohammad Friday, January 13, 2006 (0) comments ........................................................................................ Thursday, January 12, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, January 11, 2006 (0) comments ........................................................................................ Tuesday, January 10, 2006
٭ عشق واقعي
(0) comments
........................................................................................ترديدی نيست که يکي از نشان های عشق واقعي اين است که از همديگر سير نشويم ، و هيچ چيز به اندازه زماني که با هم آن را مي چشيم ، مزه ندهد. ولي صرف نظر از اين که چقدر هوای همديگر را داريم ، کمي هم بايد از يکديگر جدا باشيم. اگر با هم رشد کردن برايمان مهم باشد ، بايد زماني را هم به جداگانه رشد کردن اختصاص دهيم. نوشته شده در ساعت 3:21 PM توسط mohammad Monday, January 09, 2006
٭ يك انسان خوشبخت قسمت دوم
(0) comments
........................................................................................هميشه فکر کن که کار انسان را نابود مي کند ولي تنبلي انسان را خوشبخت ميسازد وقتي که بيکار هستي بنشين و طاس بريز تا زمان سپري شود کار کردن انسان را خسته مي کند زياده روي در تنبلي هرگز کسي را نکشته است اگر نوشيدن الکل در هنگام کار کردن تو را اذيت ميکند، ديگر کار نکن نوشته شده در ساعت 3:21 PM توسط mohammad Sunday, January 08, 2006
٭ يك انسان خوشبخت قسمت اول
(0) comments
........................................................................................تختت را مانند خودت دوست داشته باش در روز استراحت کن تا بتواني در شب راحت بخوابي وقتي که شخص استراحت طلبي را ميبيني، حتما به او کمک کن کاري که براي امروز داري به پس فردا بينداز تا دو روز را آزاد داشته باشي وقتي که کاري برايت سخت است، بگذار تا ديگري آن را انجام دهد نوشته شده در ساعت 3:09 PM توسط mohammad Saturday, January 07, 2006 (0) comments ........................................................................................ Friday, January 06, 2006
٭ عادت ماهيانه
(0) comments
........................................................................................خوبه که بدونيم در دوران عادت ماهيانه چه کارايی کنيم بهتره:1.ورزش کردن منظم، به خصوص ورزشهای آرام مانند پياده روی، يوگا و ورزشهای کششی، همچنين ماساژ آرام عضلات منقبض شده شکم باعث کاهش درد ميشود2.خواب کافی و تغذيه مناسب به خصوص مصرف ميوه و سبزيجات و آب توصيه ميشود. خوردن شکلات و شيرينی احساس خستگی اين دوران را کاهش ميدهد3.در دوران عادت ماهيانه نمک و مايعات بيشتری جذب بدن ميشود. با خوردن نمک کمتر و نوشيدن آب بيشتر، مايعات اضافی را دفع کنيد این هم سایتش نوشته شده در ساعت 12:42 PM توسط mohammad Thursday, January 05, 2006 (0) comments ........................................................................................ Wednesday, January 04, 2006
٭ Friendship
(0) comments
........................................................................................Friendship Between Women: A woman didn't come home one night. The next day shetold her husband that she had slept over at a friend's house.The man called his wife's 10 best friends. None of them knewabout it. Friendship Between Men: A man didn't come home one night. The next day he toldhis wife that he had slept over at a friend's house. The womancalled her husband's 10 best friends. Eight of them confirmedthat he had slept over, and two claimed that he was still there. نوشته شده در ساعت 1:06 PM توسط mohammad Tuesday, January 03, 2006
٭ زندگی
(0) comments
........................................................................................مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد.زن مکالمه را کشف کرد و شايعه اختراع شد!مرد قمار را کشف کرد و کارتهاي بازي را اختراع کرد.زن کارتهاي بازي را کشف کرد و جادوگري اختراع شد!مرد کشاورزي را کشف کرد و غذا اختراع شد.زن غذا را کشف کرد و رژيم غذايي را اختراع کرد!مرد دوستي را کشف کرد و عشق اختراع شد.زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد.زن پول را کشف کرد و « خريد کردن » اختراع شد!از آن به بعد مرد چيزهاي بسياري را کشف و اختراع کرد.ولي زن همچنان مشغول خريد بود نوشته شده در ساعت 1:03 PM توسط mohammad Monday, January 02, 2006
٭ حضور در زمان حال
(0) comments
........................................................................................حضور در زمان حال يعني تمرکز روي آنچه همين الان در جريان است!اين يعني قدرداني و ستايش از موهبتهايي که هر روز در اين لحظه به ما ارزاني مي شود.حضور در زمان حال ،يعني دور کردن حواس پرتيها و توجه به آنچه در همين لحظه اهميت دارد.حتي در سخت ترين موقعيتها،وقتي شما روي آنچه در آن لحظه،خوب و مطلوب است تمرکز مي کنيد،شادتر و سرزنده تر مي شويد و انرژي،اعتماد به نفس و جرأت لازم براي رويارويي با آنچه در آن لحظه مطلوب نيست را پيدا مي کنيد.بطور خلاصه حضور در لحظه حال يعني تمرکز روي آنچه همين الان دارد اتفاق مي افتد قدرداني از موارد مثبت قضيه و تکيه کردن به آنها توجه به آنچه همين الان اهميت دارد نوشته شده در ساعت 1:00 PM توسط mohammad Sunday, January 01, 2006
٭ نامردان
(0) comments
........................................................................................شب است و ماه می تابد, ستاره نقره می پاشد خداوندا تو در انجیلِ جاویدت هزاران وعده ها دادی تو میگفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند بیا و بنگر بهشت و کاخ نامردان دوران راتو می گفتی زنا زشت است چرا با مریم زیبا زنا کردی که عیسی ای پدید آمد من اما دیده ام چشمان شهوت بارِ فرزندی که بر اندام لخت مادرش دزدانه می لغزیداگر مردانگی این است نامردِ نامردم اگر روزی که من دستی به انجیلت بیارایم نوشته شده در ساعت 6:18 PM توسط mohammad
|