یک نکته جديد در مرورگر شما




Saturday, November 30, 2002

(0) comments ........................................................................................

Thursday, November 28, 2002

٭
پارچه سياه بر تصاوير زنان در بيل‌بوردهاي پايتخت
روي تصاوير زنان بر بيل‌بوردهاي تبليغاتي فيلم‌ها، پارچه سياه كشيده شد. به گزارش خبرنگار سايت ۳۰نما، از آغاز روزهاي عزاداري ماه رمضان، بر تصاوير يكتا ناصر در بيل‌بوردهاي فيلم «ساقي» و تصاوير زيبا بروفه در بيل‌بوردهاي فيلم «بي‌همتا»، پارچه سياهي كشيده شده است. برای ديدن عکس ها برين اينجا




(0) comments ........................................................................................

Wednesday, November 27, 2002

٭
زندگي
زندگي کوتاهتر از اين حرفهاست که بخواد حتي لحظه کوچکيش هم به ناراحتي بگذره



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, November 26, 2002

٭
مشروب شناسي قسمت اول
۱. ابجو مشروب ملايمي كه سرشار از ويتامينهاي گروه ب هست درصد الكل اون از ۳/۵ تا ۱۲ درصد متغير بهترين نمونه اون نمونه اي كه خونگي باشه و در بشكه هاي چوبي نگهداري مي شه نمونه هاي موجود در بازار ايران داري مقدار زياد مواد نگهدارند هستند كه اين مواد كيفيت ابجو را پايين مي اورند
۲.جين اين مشروب معطر از دانه هاي الكيدي مثل دانه عرعر يا پوست نارنج تهيه ميشه مشروب بسيار خوبيه و نوع اصلي اون از درصد گيرايي بالايي برخوردار و فورا هم عمل ميكنه بهترين نمونه موجود در بازار ايران در قوطي هاي زرد رنك ۳۰۰سي سي با شكل سرخپوست که مي شه تهيه كرد
۳.ودكا يا عرق روسي مشروب بسيار قوي كه مخلوطي از اب والكل انواع مختلفي از اون توي بازار موجود هست كه بعضي نمونه هاي اون قلابي هستن نمونه قلابي از اصلي رو ميشه به اين شكل تشخيص داد نوع چاپ روي قوطي ،شل يا سفت بودن قوطي ،نوع چاپ تاريخ در ته قوطي و برجستگي عددي در ته قوطي . در زمان شاه يكي از بهترين ودكاهاي دنيا به اسم ودكا خاويار در كارخانه جات مشروب سازي خرمشهر توليد مي شده ودكا مشروب قوي كه در خوردن اون بايد كمي احتياط كرد (درصد الكل اون از ۳۹ تا ۵۲درصد متغير است) اين مطلب نا تمام است
اين مطلب رو از يك وبلاك كه "تحت قانون كپي رايت كفار قرار ندارد!" برداشتم پس منبع آن را ذكر نمي كنم



(0) comments ........................................................................................

Monday, November 25, 2002

٭
دختر پولدار
اصولآ دختر پولدار از ۲ کيلومتری خانه پسر آس و پاس هم رد نمی شود چه برسد به اينکه عاشق او شود و بعد هم مثل فيلمها با پسره ازدواج کند...پس!...اگر دخترک پولداری ديديد که به شمای ؟آس و پاس دلباخته! دو اشکال وجود داشته! يا شما در ارزيابيتان اشتباه کرده ايد و فقط تصور کرده ايد که دختر شما را دوست دارد(اين حالت به شدت شايع است!)..يا دخترک در مورد اوضاع مالی شما و پدرتان اشتباه کرده است!
پي نوشت خودم: البته من كه جزو مايه دار ها حساب ميشم ( به گفته خيلي ها (-; ) دختر خانم ها اجازه دارن از 45.9 متري خونه ما رد بشن !



(0) comments ........................................................................................

Sunday, November 24, 2002

٭
كودك
پس از نه ماه اتنظار سرانجام نوبت به کودک رسيد تا گام بر دنيا نهد. فرشتگان بر او سجده کردند و وقت تولدش رسيد....از آنطرف در دنيا همه در تکاپو بودند. يکي اذان مي گفت و ديگري بر سر آتش آب گرم مي کرد و چند تايي هم به زائو کمک مي کردند تا وضع حمل کند. زائو از درد از هوش رفت و قابله بند ناف را بريد و ضربه اي بر پشت کودک زد و کودک اولِن گريه را سر داد و از عالم بالا جدا شد. هرچه بر مادر کودک آب ريختند و جوشانده خوراندند به هوش نيامد و جان سپرد و پرچم سياه عزا بر در خانه و محل افراشته شد....در آنجا رسم براين بود که براي هر مرگي دليلي معين گردد و قاتل معلوم؛ آنهم در داگاه. در دادگاهي که براي مرگ مادر تشکيل شده بود چندين نفر مجرم بودند. قابله و اذان گو و همراهان همه تبرئه شدند و حکم قتل عمد بر کودک زده شد که بي جهت سبب ساز مرگ مادر شده بود.... و حکم بر قصاص ... کودک را آب خوراندند ؛ کودکي که هنوز شير هم نخورده بود و از او پرسيدند که خواسته اي ندارد و کودک که گريه اش نه از روي مرگ مادر و نه از روي حکم داده شده بود؛ فقط مي گريست.... او مي گريست و چون رسم بود موقع اعدام مجرم سکوت کند ؛ دهانش را با پارچه اي بستند و از چوبه دار آويزانش و چه زود پيش مادر و فرشتگان رفت و به خوبي و خوشي دادگاه به پايان رسيد.....

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 23, 2002

٭
مرد ها و زن ها
مي گن که هميشه مردها دنبال مسائل سکسي و اين جور چيزها هستن و بسيار پر توقع و بي حيا تشريف دارن ! اما من ثابت مي کنم که زنها هم همچين بي دست و پا و بي احساس تشريف ندارن !! من با معادله اي که احتياج به هيچ مجهول داره ثابت مي کنم اينجوري ها هم نيست :
يکروز سر کلاس آناتومي استاد رو مي کنه به شاگرداش و مي گه : عزيزانم , اون کدوم قسمت از بدن انسانه که اگه تحريک بشه چهار برابر اندازه معموليش مي شه ؟
همه سکوت مي کنن تا اينکه يکي از دانشجوهاي دختر دستشو بالا مي بره !! استاد کلي خوشحال مي شه و مي گه بگو جانم ...
دختره بلند مي شه و هي به خودش مي پيچه و مِن مِن مي کنه که بگه يا نگه که آخر از بس طولش مي ده که يکي از دانشجوهاي پسر دستشو مي گيره بالا و مي گه : استاد ما بگيم ؟
استاد مي گه تو بگو . پسره مي گه مردمک چشم استاد !!
استاد مي گه : آفرين پسرم حالا بهت يه + هم مي دم اما شما سرکار خانم !! به شما 3 تا منفي مي دم !!!!!
اوااااا .....!!! چرا استاد ؟؟؟؟
- الان عرض مي کنم خدمتتون !!
اول اينکه سرکار خانم , شما درستون رو بلند نبودين !
دوم اينکه فکره شما کثيفه و به مسائل جنسي انحراف داره !
سوم اينکه شما از مردها زيادي توقع دارين !

توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, November 17, 2002

٭
مرحله دوم قرعه كشي



همانطور كه اطلاع داريد از امروز به مدت 5 روز مرحله دوم مسابقه بهترين وبلاگ ها برگزار مي شود از همه برو بچه ها دوستان اشنايان فك فاميل غريبه اشنا درخواست مي شود برن به اين وبلاگ به اين خوبي راي بدن ! بابا فرض كنيد امروز 2 خرداد است و همه بايد برين به محمد راي بدين ( محمد كاستر يا محمد خاتمي چه فرقي مي كنه مهم اينكه پاستوريزه باشه ! ) حضور شما در پاي راي مشت محكمي در دهان استكبار نيست بلكه به پيشرفت IT كمك خواهد كرد حتي اگر من را انتخاب نكنيد ! اما سه تا نكته
1 - به هركي كه به من راي بده 5 ساعت اينترنت نا قابل تقديم مي كنم ! ( ليست افراد راي دهنده از طرف سايت در اختيار من خواهد بود و من به همشون email خواهم كرد ! ) به هر كي هم راي دهنده پيدا كننه 10 ساعت ! بدو بدو كه اتيش زدم به مالم ! پس هر كي كه از اين كار ها مي كنه لطفا به من email بزنه و بگه تا از شرمندگي در بيام !
2- تا انتها مسابقه مطلب جديد نخواهم گذاشت بلكه 5 مطلب قشنگ از كل وبلاگم را در اين زير اضافه خواهم كرد !
3- براي راي دادن اينجا يا رو عكس بالا كليك كنيد و در قسمت وبلاگ عمومي يك نكته جديد در مرورگر شما رو انتخاب كنيد
مطلب اول : يكشنبه 26 ابان چرا زنها گريه مي كنن ! مربوط به Sunday, June 16, 2002
مطلب دوم : دوشنبه 27 ابان زياد وقتی نمانده - اينجا واقعا ته خط است ! مربوط به Friday, July 05, 2002
مطلب سوم : سه شنبه 28 ابان آدرس خانه عفاف ! مربوط به Tuesday, October 29, 2002
مطلب چهارم:چهارشنبه 29 ابان زندگي يكي از همشهري ها مربوط به Monday, September 09, 2002
مطلب پنجم : پنجشنبه 30 ابان اين همه پول پرست نباشين از زندگی لذت ببرين مربوط بهWednesday, August 21, 2002



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 16, 2002

٭
يك نكته جديد در مرورگر شما جزو بهترين ها شد !


با كمال افتخار و فروتني به اطلاع خوانندگان اين بلاگ مي رسانم با توجه به راي ها شما دوستان عزيز اين وبلاگ در اولين دوره مسابقه وبلاگ ها جزو برندگان مرحله اول ميباشد و جزو 5 بلاگ در زمينه وبلاگ ها عمومي مي باشد. نكته مثبت صعود از گروهي بسيار سخت ( گروه عمومي بيشترين شركت كننده - بيشترين راي دهنده و بيشترين رقيب سر سخت كه حدودا 9 ماه قبل از من وبلاگ داشتن ) است و تا همينجا افتخاري بزرگ است. يه جور ديگه بگم حضور كره در بين 4 تيم نهايي جام جهاني هم واسه خودش و هم اسيا غرور انگيز است ! اما تمام تلاشم اين خواهد بود تا در مرحله نهايي هم جايگاهي مناسب داشته باشيم. پس به اميد افتخاري ديگر. همچنان منتظر نظرات شما هستم



(0) comments ........................................................................................

Friday, November 15, 2002

(0) comments ........................................................................................

Wednesday, November 13, 2002

٭
لطيفه
شخصی ادعای نبوت کرد، او را بنزد حاکم آوردند. حاکم امر کرد قفلی را آوردند آنگاه به مرد مدعی گفت: اگر واقعاً تو پيغمبری همين قفل را بدون کليد باز کن.آن شخص در جواب گفت: من گفتم پيغمبرم، من که نگفتم قفل گرم! از اين جواب
حاکم خنديد و او را مرخص نمود



(0) comments
٭
عكس پارتي ايراني ها در خارج
واسه ديدن عكس پارتي ايراني ها در خارج برين اينجا ! بنظرم ايراني ها كه تو خارجن اصلا تيپ شون درست نيست !‌ عكس ديروز ديدن چقدر خوب بود !‌ شايد هم سليقه ما برگشته ! نظر شما چيه؟



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, November 12, 2002

٭
شورت ابريشمي !

سرنوشت خودم: همانطور كه در عكس مبينيد دختر ها ايراني براي خريدن شورت ابريشمي در فروشگاه لباس های زير زنانه در محله الهيه تهران به نام "ويکتوريا سيکرت" که يک توليد کننده مشهور و پرطرفدار آمريکايی لباس های زير برای خانم ها است صف كشيدن ! اولا از خانم ها كه هميشه در صحنه حاضر اند و بفكر خودشون و ما هستن تشكر مي كنم ! ثانيا كي مياد با هم بريم يه سر اونجا بزنيم ؟
تايم به قلم "آزاده معاونی" می نويسد: "خانم های ايرانی برای خريد لباس خواب های ابريشم و ساير کالاهای تجملی که در هيچ جای ديگر در جمهوری اسلامی يافت نمی شود به فروشگاه ويکتوريا سيکرت هجوم می آورند." به نوشته تايم، هر چند اين فروشگاه واقعا از "ويکتوريا سيکرت" مجوز ندارد اما کالاهای آن واقعی است. تايم می نويسد: "به اين ترتيب اين فروشگاه به زنان ايرانی دو چيز غيرمجاز ارائه می کند: يکی لباس های غير معمول ( از ديد حاکمان اين کشور) و ديگری يک مارک آمريکايی." تايم در ادامه مقاله خود فروشگاه ويکتوريا سيکرت تهران را مظهر رشد محبوبيت کالاهای آمريکايی در ايران می خواند و می نويسد در حالی که در ساير کشورهای خاورميانه، مصرف کنندگان کالاهای آمريکايی را تحريم می کنند، ايرانی ها از آن سير نمی شوند.

توسط تايم و بي بي سي



(0) comments ........................................................................................

Monday, November 11, 2002

٭
بازم از خانه عفاف
طرح خانة عفاف در هفته گذشته موجي از بحران را به وجود آورد. اين بحران نتايج زير را در بر داشت:
1) به دليل احتمال زياد شدن دست قيمت‏ها نزديك بود تكان بخورد. قيمت ماشين اندكي كاهش يافت.
2) بحث تراكم مسكن جدي‏تر شد.
3) توجه به هتلداري افزايش يافت.
4) موضوع سياست به نقاط حساس كشيده شد.
5) بخش دولتي قضايا را تكذيب كرد و معلوم شد مسائل خصوصي را بخش خصوصي دنبال مي‏كند.
6) گروه‏هاي سرمايه‏گذار خارجي به ايران وارد شدند.



(0) comments
٭
كمونيسم
شخصي به در خانه يوري گاگارين (اولين و معروفترين فضانورد شوروي) رفت و در خانه را زد، بچه اي آمد بيرون، او پسر گاگارين بود.. آن شخص از او پرسيد پدرت کجاست؟ گفت در فضا است.پرسيد چه وقت مي آيد؟ گفت سر ساعت(مثلا) سه و 21 دقيقه بعد از ظهر.از او پرسيد مادرت کجاست؟ گفت رفته نانوايي، پرسيد چه وقت مي آيد، گفت معلوم نيست (سر صف چه وقت نوبتش برسد تا نان بگيرد و بيايد).اينجا است که علم پيشرفت کرده، ولي در عمل مي بينيم دنياي کمونيسم در بن بست است



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 09, 2002

٭
سر کلاس
سر کلاس، معلم اقتصاد گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: بابا دمت گرم که به فکر آواره و بي خونمون شدن مردم هستی..
معلم اقتصاد ادامه داد: اگه جنگ بشه نرخ بهره های بانکی بالا ميره و سيستم اقتصادی آمريکا به خطر ميفته ،‌ اونوقت نميشه خونه با قيمت خوب بخريم!!
با خودم گفتم: زرشک!!
سر کلاس شيمي، دبير رو به بچه ها کرد و گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: قربون هرچي آدم انساندوست مثه تو....
دبير ادامه داد: آخه اگه جنگ بشه و بمب شيميائي بزنن به عراق،‌ فعل و انفعالاتش لايه ازن رو سوراخ ميکنه،‌ اونوقت ما چيکار کنيم؟!
با خودم گفتم: زرشک!!
معلم زبان، آدم فهميده ای‌ به نظر ميرسيد. به بچه ها گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: کاشکي ميشد همه به اندازه تو از جنگ بيزار بودن ....
معلم زبان ادامه داد: مردم همينجوريش بجای اينکه کتاب بخونن ميرن ميشينن پای تلويزيون که اخبار جنگ رو بيينن! حالا وای‌ به اينکه جدی‌ جدی جنگ بشه!!!
با خودم گفتم: زرشک!!
استاد جغرافيا،‌ عينکش رو روی‌ دماغش جا بجا کرد و گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: درسته دو بار منو تجديد کردی،‌ ولی بازم خودت!
استاد دماغشو بالا کشيد و گفت: از 100 نفر بپرسی‌ مرکز کرولينای‌ جنوبی‌ کجاس،‌ دو نفر هم نميدونن! ولی ماشاالله همه ميدونن کابل و بغداد کجاس! وای به اينکه جنگ بشه!!
با خودم گفتم: زرشک!!
دبير هندسه، دستهاي گچی شو به هم زد و گفت:
آقا من خيلی‌ با جنگ مخالفم...
با خودم گفتم: آخ شير مادرت حلالت! فکر نميکردم تو يکي دلت برا ملت عراق بسوزه!
به طرف ميزش اومد و گفت: ميترسم سربازامون موقع شليک بمب ، توی اين معادلات سينوس کسينوسی اشتباه کنن بزنن خودمون رو لت و پار کنن!!
با خودم ...........

توسط



(0) comments ........................................................................................

Thursday, November 07, 2002

٭
ويژگيهاي جمعيتي ايرانيان در امريكا
در سال 1965 ايرانيان در امريكا تنها 15 هزار نفر بودند. در سال 1980 به 121 هزار نفر رسيدند. دليل عمده اين افزايش اعزام جوانان براي تحصيل در اثر افزايش درامد سرانه و بورس هاي تحصيلي بود. بيشتر نخبگان فرهنگي ما محصول انفجار درامدهاي نفتي هستند و ايران از همه كشورها بيشتر دانشجو به خارج اعزام مي كرد. تحصيل آنها بتدريج خانواده ها يشان را هم به آنجا كشاند. تقريبا مانند مهاجرت هاي داخلي كه اعزام سرباز از دهات به شهر فرصتي بود كه آنها را با شهر و زندگي شهري آشنا مي كرد و بعد از اتمام سربازي نه تنها مي ماندند بلكه خانواده ها را هم بدنبال مي كشاندند. براورد هاي فعلي نشان از 800000 تا 1100000 نفر ايراني در امريكا در حال حاضر مي دهد. آمارها مي گويند 84 درصد آنها روان انگليسي حرف مي زنند. 46 درصد حداقل مدرك ليسانس دارند. 43 درصد موقعيت های مديريتي سطح بالا و تخصص دارند. 35 درصد كارهاي اداري و فني مي كنند و 10 درصد هم به ساير خدمات مشغولند. 48 درصد دو منبع درامدي دارند. حداقل متوسط درامدي شان 55501 دلار است كه بسيار بيشتر از متوسط درامد ملي يعني 35492 دلار است


توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, November 06, 2002

٭
عزيزي و بهروز پيرپكاجكي
ديشب اين سريال زير آسمان شهر رو ديدين ؟ بهروز خالي بند مي گفت من غزال تيز پا اسيا هستم ! يا حماسه ساز ملبورن !!! ما كه كلي خنديديم ! بنظر شما اصلا بهروز شبيه اين خداداد است يا نه ؟ بنظر من اون كناري بيشتر به حماسه ساز مي خوره تا آقا جكي و خداداد ! شما چي ميگين ؟



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, November 05, 2002

٭
بابا
A little girl says, "Daddy, I wish I had a little sister." Trying to be funny, the daddy says, "Honey, you do have a sister. You just don't see her because when you are coming in the front door, she is always leaving through the back door." The little girl thought about this and remarked, "You mean like my other Daddy does?"




(0) comments ........................................................................................

Monday, November 04, 2002

٭
سخنی از بزرگان
در عرض يک دقيقه می شود کسی را خرد کرد....در يک ساعت می شود کسی را دوست داشت....و در يک روز می شود عاشق شد....ولی...ولی ...يک عمر طول می کشد تا کسی را فراموش کرد....



(0) comments ........................................................................................

Sunday, November 03, 2002

٭
نتيجه گيري
امشب در يک سفر به درون خودم به يک نتيجه رسيدم :
روزگاري بود و هست که مدام دنبال پول و ثروت و دارايي و جمع کردن اين ها بودم و هستم . فکر و ذکرم اين هست که اگه پولدار باشم چکارها که نمي تونم انجام بدم اما امشب در صحبت با دوستي به نتيجه اي رسيدم که شايد چندان خوشايند نبود اما بسيار آموزنده بود .... يک شعر هست که مي گه :
نه زن دارم نه بچه
نه غم دارم نه غصه

خوشحالم که از مال دنيا هيچي ندارم جز کمي پول که حتي يکماه کامل رو هم نمي توم باهاش نون بربري بخرم و توي جوب آب تليت کنم و بخورم ... اما در عوض خيال و فکري آسوده دارم و شب ها که سرم رو زمين مي گذارم به خوابي خوش فرو مي رم . خوشحالم که تا اين لحظه زياد دنبال پول نرفتم الي در رويا ... اما با اينهمه مي دونم که عقيده من يک نظر احمقانه اي بيش نيست و جزو آدم هاي الکي خوش هستم . زندگي خرج داره و پول لازم داره بدون پول که نمي شه زندگي کرد و به جايي رسيد شايد هم به قول دوستم که مي گه من از زندگي زياد توقع ندارم همون يک رفاه معمولي با ماهي 600 - 700 تومن درآمد کافيه ! من براش بميرم که اين موجود چقدر کم اشتهاست و چقدر درويش مسلکه ! يه زندگي معمولي با 700 تومن در ماه !!!! نه به شوري ديگران نه به بي نمکي من !!
به هر حال اميدوارم اگه روزي پول دار شدم جنبه ثروتمند شدن رو داشته باشم و همين طور فرهنگ استفاده از پول رو و هميشه هم يادم باشه که من کي بودم و از کجا به کجا رسيدم و هيچ وقت خودم رو گم نکنم !!

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 02, 2002

٭
عباس آباد !
عباس اباد :اصطلاحي كه توي شهر ما (تهران) جا افتاده به معني مشروب خوردن «البته ما سهم زيادي در جا افتادنش داشتيم».
پي نوشت خودم : من كه تا حالا نشنيده بودم ! شما چي؟ ما از پشت كوه آمديم يا اين بابا ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Friday, November 01, 2002

٭
قلب زيبا
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيباترين قلب رادر تمام آن منطقه دارد. جمعيت زيادي جمع شدند. قلب اوكاملا سالم بود وهيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود. پس همه تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده اند. مرد جوان در كمال افتخار،با صدايي بلندتر به تعريف از قلب خود پرداخت. ناگهان پيرمردي جلوي جمعيت آمد و گفت: اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مردجوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه كردند. قلب او با قدرت تمام مي تپيد، اما پراز زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكه هايي جايگزين آنهاشده بود؛ اما آنها به درستي جاهاي خالي را پر نكرده بودند و گوشه هايي دندانه دندانه در قلب او ديده مي شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجودداشت كه هيچ تكه اي آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهي خيره به او مي نگريستند و با خود فكر مي كردند كه اين پير مرد چطورادعا مي كند كه قلب زيباتري دارد.
مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره كرد و خنديدو گفت: تو حتماشوخي مي كني... قلبت را با قلب من مقايسه كن. قلب تو،تنها مشتي زخم وخراش و بريدگي است. پير مرد گفت: درست است، قلب تو سالم به نظر مي رسد.اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمي كنم. مي داني،هر زخمي نشانگرانساني است كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشي ازقلبم را جدا كرده ام و به او بخشيده ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه بخشيده شده قرار داده ام. اما چون اين دوعين هم نبوده اند، گوشه هايي دندانه دندانه در قلبم دارم كه برايم عزيزند، چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي ازقلبم را به كساني بخشيده ام، اما آنها چيزي از قلب خود به من نداده اند.اين ها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآورند، اما ياد آور عشقي هستندكه داشته ام.اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه اي كه من در انتظارش بوده ام، پر كنند. پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سختي ايستاد. در حالي كه اشك از گونه هايش سرازير مي شدبه سمت پير مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم كرد. پير مرد آن را گرفت ودر قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را در جاي زخم قلب مردجوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Home