یک نکته جديد در مرورگر شما |
Wednesday, July 31, 2002
٭ عروسي غير مختلط، قسمت مردانه!!!
(0) comments
........................................................................................امروز كمي از عروسي خواهم نوشت...آنهم عروسي غير مختلط، قسمت مردانه!!! اين جور عروسيها باب دل تمام جوانهاهست و سعي مي كنند به هر طريقي از رفتن به چنين عروسيهايي خودداري كنند. از وقتي وارد مجلس مي شوي تا آخرش كار خاصي نيست كه انجام بدهي و به قول پيام بايد فقط خيار پوست بكني(چون معمولا موز يا نيست يا تموم شده) و بايد دقه به ساعت به افتخار عروس و داماد دست بزني. اونم عروسي كه تا آخر مجلس هم نخواهي ديدش و اصلا بهتره اسم اين مجلس را دامادي گذاشت تا عروسي! شنيدن صداي هلهله زنها از قسمت زنانه و كف زندها و سوت زدن هاي انان اسن وسوسه را به ذهن آدم مي اندازد كه از هر سوراخي شده يه نگاه به عروس و قسمت بانوان بياندازيم كه معمولا هر سوراخي كاملا مهر و موم شده . حسرت ديدن عروس تا مدتها بر دل آدم مي ماند.... داماد هم كه سر مي رسد و دوربين فيلم برداري روي آدم زوم مي كند. بايد داماد بدبخت با همه رو بوسي كند و ما هم بايد عروسي را تبريك بگوييم و كلي آرزو كنيم ... قسمت بعدي قسمت فيلم برداري از چهره هاست. بايد جوري بنشيني كه صورتت بهترين فرم را داشته باشد و كلي نمايشي رفتار كني كه انگار متوجه دوربين نيستي و همين مار را خراب مي كند. هرچه دنبال ميوه اي ، شيريني يا چيزي مي گردي كه در حين فيلم برداري بخوري ،پيدا نمي شود...خلاصه دوربين هم رد مي شود. براي گرم كردن قسمت مردانه معمولا يك فرد با مزه با ضيرين كارهي هاي فوق العاده مامور مي شود كه آدم را بخنداند. اول شروع به تقليد صدا : اول از همه صداي موتور! بعد صداي هاچ كه دنبال مادرش مي گردد ، بعد .... بعد ايشان شروع مي كند به جك گفتن. يه روز يه همشهريه ....بعد با لخجه تركي يه جك مي گويد. دوباره يه همشهريه كه اينبار رشتي است ماجرايي برايش رخ مي دهد. كه اين جكها در حد اول يا دوم دبستان است. ياد لطيفه هاي جحا در كتاب عربي بخير...در همان حد... بعد شعبده بازي! آقا يه كلاه دارد كه بزور مي خواهد تو چشم آدم كند كه هيچي توش نيست ...اي بابا قبول...بعد شروع مي كند به در آوردن دستمال اونم نه يكي دو تا تا سي متر...براي من كه فرقي نمي كند يه دستمال در بيايد يا صد تا ... من هصلا لذت نمي برم. بعد ايشان يه كفتر را كه معلوم نيست چه جوري تو آستينش جا داده و داره خفه مي شه را از تو آستينش در مياره و كفتر بيچاره هم كه بالهايش تو آستين مرد خرد شده ، ناي پرواز ندارد و هر سه چهار متري يكبار زمين مي خورد....ديگه از شعبده بازي نمي گم. حالا ايشان خواننده هم مي شود و شروع مي كند به خواندن شعر ! از مادر زن و سختي ازدواج. بعد مي گويد : اونايي كه مادر زنشونو دوست دارنمد به افتخار بغل دستيشون دست بزنند و ما هم المس دست مي زنيم و هي مقبول طرف نمي افتد .مگه نون نخوردين؟. دوباره محكمتر. نه قبول نسيت . محكمتر! به بازم راضي نميشه. آدم دوست داره محكم بخوابونه تو گوش طرف ببينه حوشش مياد از صداش يا نه! خلاصه ، مي گه اگه محكم كف نزنيم از شام خبري نيست . به دست من جدا ربط داره؟ ... كاش دست نزده بوديم. اين چه شعرايي مي خونه؟ همه رو بدبخت بيچاره كرد ولي يه لبخند رو لب كسي ننشست.... شما چه جوری مط خواين عروسی بگيرين؟ توسط نوشته شده در ساعت 11:37 AM توسط mohammad Tuesday, July 30, 2002
٭ پيکان 58 جوانان
(0) comments
........................................................................................نماي بيرون: رنگ سبز سير (قرمز گوجه يا زرد قناري يا اگه جديد و پلاک ليزري بود سفيد يخچالي هم ميشه!) ، دور گلگيرها استيل، شاسي ماشين خوابيده، رينگ اسپرت، لاستيک پهن، قسمت بالاي شيشه جلو دودي شده يا رنگ سبز کمرنگه، چراغ مه شکن، اگزوز دوشاخه استيل با زنجير آويزون بدون صدا خفه کن نماي داخل: روکش صندليها قرمز، ارتفاع صندليهاي جلو کم ، پشتي صندلي بالا ، دتده کوتاه ، سر دنده گل منگلي ، روکش فرمون نارنجي ، زير فرمون يه تيکه پارچه سبز گره خورده ، يه مشت سيم و فيوز هم زده بيرون ، داشبورد چوبي براق، کليد داشبورد آويزون به قفل با يه جاکليدي قلبي ، يه دونه از اين کارتهاي تلفن ژاپني که عکس يه زن و مرد کنار ساحل همديگرو بقل کردن روي جاسيگاري جلوي ماشين ، آينه پهن ، يه طرف آينه دماسنج چسبيده ، يه ورش يه ساعت کامپيوتري که نيم ساعت عقبه ، يه تسبيح از آينه آويزون شده ، اسکناسهاي لوله شده که توي سوراخهاي جلوي داشبورد فرو شدن ، يه قبض جريمه جلوي شيشه ، بقيه قبضها روي آفتابگير بالاي سر راننده با کش بسته شدن ، سمت شاگرد آفتاب گير نداره ، شيشه بالابر فقط سمت راننده ، يه دونه شيشه بالابر توي داشبورد ، يه پيچ گوشتي دسته زرد فرو رفته به صورت اريب تو در سمت مسافر ، يکي تو در سمت راننده ، کمربند ايمني لوله شده يا اينکه به رخت آويز بالاي صندلي عقب بسته شده ، سقف ماشين قسمت بالاي سر راننده سياه و لکه ، دو تا باند خربزه اي پايونير عقب ، دو تا دايره اي جلو ، دو تا از اين تيوتر کوچيکها بالاي شيشه جلو در طرفين ، سيستم پخش فوق پيشرفته پايونير يا کنوود با کنترل از راه دور که پلاستيک روش هنوز برداشته نشده (قيمت سيستم صوتي به اندازه خود ماشينه) ، سرعت سنج و عقربه دور موتور کار نميکنن ، راننده با پشت مو و سبيل ، پيرهن چارخونه طوسي ، زيرش تي شرت سبز ، شلوار شيش جيب گشاد با کمربند پهن ، کفش سفيد يا دمپايي ابري ، ساعت مچي سيکو پنج ، سيگار دست چپ ، دست چپ به طور کامل از پنجره بيرون. ديد از ناظر بيروني: يه ماشين که مثل اين هوندا سيويک جديدا خوابيده کف خيابون و هي لايي ميکشه و به جاي بوق ازش صداي عجيب غريب در مياد (صداي واق واق سگ ، صداي خروس ، صداي يه نفر در حال زور زدن ، صداي يه زن در حال جيغ زدن ، صداي ترمز ناگهاني ، بوقهاي 11-10 بنزي که روي کاميون ميذارن و انواع اقسام صداهاي ناهنجار ، باور کنيد تک تک اين بوقهايي که اسم بردم رو من شنيدم) ، صداي تيس تيس ريزي که مدام از سيستم صوتي ماشين شنيده ميشه (در بعضي موارد اين صدا به اوبس اوبس هم تبديل ميشه) ديد از ناظر داخلي: معمولا ناظرهاي داخلي تو بحر زيور آلات داخلي ماشين هستن و اکثرا از صداي گوشخراش ضبط چيزي نميشنون و بعضي وقتها از ترس صندلي رو محکم فشار ميدن. حالا خدا وکيلي بگين چيزي به جز جواد يساري تو اين شرايط ميشه گوش داد؟ توسط نوشته شده در ساعت 9:29 AM توسط mohammad Monday, July 29, 2002
٭ چه جوری پول دار شدی ؟!
(0) comments
اين سوالی بود که يه جوون آمريکايی از رفيقش که در مدت کوتاهی بسيار پول دار شده بود پرسيد. او هم در جواب گفت : هيچی داشتم بيرون شهر می رفتم که ديدم يکی داره هندوانه می فروشه , من هم به اندازه 20 دلار ازش هندونه خريدم. آوردم شهر ديدم ازم 30 دلار می خرنش. خوب فروختمش. با 30 دلار دوباره برگشتم و هندونه خريدم و فروختم 45 دلار. دوباره با 45 دلار هندونه خريدم و اومدم شهر فروختم ... اينقدر اين کار رو ادامه دادم تا اينکه عمه ميليونرم فوت کرد و چندين ميليون دلار به من به ارث رسيد. داشتم فکر می کردم چی می شد ما هم هندونه می فروختيم. !!! توسط نوشته شده در ساعت 11:34 AM توسط mohammad
٭ ويروس
(0) comments
........................................................................................در مورد ويروسهاي جديد ايميلي فقط يه نکته ميتونم بگم: هيچ فايل اجرايي که از ايميل گرفتين باز نکنين. فايلهايي با پسوند exe ميتونن خطرناکترين ويروسها باشن حتي اگه اولش شما فکر کنين که چه فايل باحالي گرفتين. بعد از اون فايلهاي scr, bat, eml, pif رو به هيچ عنوان باز نکنين که تقريبا بلااستثنا کرم اينترنتي هستن. هيچ screen saver اي به درد شما نميخوره زياد هول ورتون نداره که زودي ببينينش، فوري پاک کنين. اصلا در نگاه بعدي من پيشنهاد ميکنم که هيچ فايلي رو باز نکنين! راستش رو بخواين خوب که به قضيه نگاه ميکنم احساس ميکنم که اصلا ديگه هيچ ايميلي رو باز نکنين تا مفهوم زندگي رو بهتر بفهمين! توسط نوشته شده در ساعت 10:57 AM توسط mohammad Sunday, July 28, 2002
٭ نيروی انتظامی تشکرتشکر
(0) comments
چند وقتيه از حضور نيروهاي ويژه پليس كه سوار خودرو هاي لند كروز هستند ميگذره و يك عده آدم خود فروخته آمدند به اين نيروها اعتراض كردند كه اين چه حركتي بود! از نظر من اين بهترين اقدام ممكن بود و بايد از اين نيروها به نحوه شايسته اي تقدير شود قبل از حضور اين نيروها در فاصله اين سالهاي پس از رييس جمهوري خاتمي با هر دختري آشنا ميشدي و ميگفتي سلام ميگفت عليك سلام! و بعد شروع ميكرد از رستوران سنتي كه همكلاسيش و دوست پسرش رفته بودند تعريف كردن كه يعني بله ما هم بريم! بعد هم كه ميرفتي اونجا ميديدي يك غذاي مزخرف با يه اسم عجيب جلوته مثلا رست بيف يايه چيز ديگه و يكي هم وسط رستوران با شلوار كردي ستار ميزنه دنگ دنگ! بعد از خوردن غذ او چايي و قليون و اينا گارسون با صورت حساب مياد طرفتون درهمين لحظه دختر خانم با لبخند ملايمي ميگه مرسي از لطفت عزيزم شب خيلي خوبي بود واقعا لطف كردي! واين يعني اينكه خانم مهمون تشريف دارند وخودت بايد پول بدي! حالا خوبه خود دختره پيشنهاد داده ها! بگذريم صورت حساب هم اينطوريه 2 پرس حالاوياي ماداگاسكاري 16000 تومن - 2 تاچايي 1000 تومن -نوشابه سالاد و سرويس 3000 تومن - موزيك زنده! 4000 تومن قليون 3000 تومن - رزرو ميز 2000 تومن - انعام گارسون 1000تومن - جمع 30000تومن و بعد ملاقاتها هم محدود ميشد به همين جور جاها كه هر بار آدم ورشكست ميشد اما حالا به لطف حضور نيروهاي ويژه مثل زمان هاي طلايي قبل از خاتمي تا دختر خانم ميگه بيا بريم كافي شاپ بانانا گلاسه بخوريم ميگيم زرشك! ميگيرنمون!!! بيا خونمون خودم برات شير موز درست ميكنم از باناناگلاسه بهتر!!! خلاصه بر خلاف تمام تبليغات منفي بايد گفت نيروي انتظامي تشكر تشكر بيا بريم به خونه ---- ديگه نگير بهونه نيروي انتظامي---- گيردادنات چه خوبه دوست دخترت ميدونه ---- كارش ديگه تمومه پی نوشت : اين متن رو بر خلاف تصورم يک دختر واسم فرستاد و 100 بار هم تاکيد کرد که تو رو خدا بذار تو وبلاگ ! ما هم گذاشتيم ! اما نظر خودم 100 % نظر بالا نيست ! نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 2:01 PM توسط mohammad
٭ جوک
(0) comments
........................................................................................يه روز يه تركه خدمت خدا مي رسه ، ميگه : خدايا! يه ميليارد سال دز نظر تو چقدره؟ خدا مي گه : يه دقيقه! باز تركه مي پرسه : خدايا!يه ميليارد تومان در نظر توچقدره؟ خدا مي گه : يه تومن! تركه هم ميگه : پس بيزحمت يه تومن به من بده....خدا هم ميگه : يه دقه صبر كن..................... نوشته شده در ساعت 9:22 AM توسط mohammad Saturday, July 27, 2002
٭ تفاوت مرد و زن !
(0) comments
........................................................................................مثلاٌ آقايون هميشه موقع خريد ۲۰۰ تومان واسه يه جنس ۱۰۰ تومانی که لازم دارن ميدن. ولی خانومها معمولاٌ ۱۰۰ تومان واسه يه جنس ۲۰۰ تومانی که لازم ندارن ميدن!!! خانومها هميشه نگران آيندشون بعد از ازدواجن ولی آقايون اصلاٌ نگران اين آينده بعد از ازدواجشون نيستند و بدشون نمياد يكي ديگه بگيرن ... يه مرد موفق مرديه که بتونه بيشتر از نياز همسرش برای خرج کردن پول در بياره ولی يه زن موفق زنيه که بتونه همچين مردی رو پيدا کنه!!!! خانومها واسه راحت زندگی کردن با يه مرد بايد اون رو خيلی درک کنن ولی کم دوستش داشته باشن ..آقايون بايد خيلی دوستش داشته باشن ولی رو اينكه بعضی مواقع يه چيزايي رو درک نميكنن گير ندن... يه زن انتظار داره بعد از ازدواج شوهرش تغيير كنه كه متاسفانه نميكنه ولي يه مرد ميخواد بعد از ازدواج همسرش تغيير نكنه كه متاسفانه ميكنه... زنها هميشه مدركي واسه ارائه دارن و مردها هميشه راهي براي فرار.... نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 10:02 AM توسط mohammad Friday, July 26, 2002 (0) comments ........................................................................................ Thursday, July 25, 2002
٭ Which type of woman is your girlfriend?
(0) comments
........................................................................................INTERNET woman: woman of difficult access. SERVER woman: always busy when you need her. WINDOWS woman: everyone knows that she can't do a thing right, but none can live without her. POWERPOINT woman: only Bill Gates has the will to use her more than half an hour. EXCEL woman: they say she can do a lot of things but you mostly use her for your four basical needs. WORD woman: she has always a surprise reserved for you, but none in the world is able to fully understand it. DOS woman: everyone had her at least once, but none wants her anymore. BACKUP woman: you have always believed that she had everything you need, but when the " X-hour" comes, you find out that she has always missed something. VIRUS woman: also known as " wife" ; when you are not expecting her, she comes, install herself and uses all your resources. If you try to uninstall her you will lose something, if you don't try to uninstall her you will lose everything. SCANDISK woman: you know that she is good and that she only wants to help you, but you never know what she is really doing for that. SCREENSAVER woman: she is not worth for anything, but at least she is fun! RAM woman: she forgets everything you say when you disconnect her. HARD-DISK woman: she remembers everythings, FOREVER. MULTIMEDIA woman: she makes horrible things look beutifull. MICROSOFT woman: she wants to have the domination over all the men she meets, and she tries to convince them that this is the best thing for them. She will do her best to make you fight against the other women and promises you that you will have everything you want if you will give her your address book. Before you will find it out, she will be the only one in your life. It will come the day you will need her permission to open your refrigerator or to start your car. PASSWORD woman: you believe to be the only one knowing her, but in reality all the world does.... MP3 woman: everybody wants to take her... MONITOR woman: She makes life looks more shining. CD-ROM woman: she is always faster and faster. DATAWAREHOUSING woman: she keeps you informed of everything, except what you really want to know نوشته شده در ساعت 11:04 AM توسط mohammad Wednesday, July 24, 2002
٭ زبان شيرين فارسی
(0) comments
برای ياد گيری زبان شيرين فارسی برين اينجا نوشته شده در ساعت 4:20 PM توسط mohammad
٭ بعد از گوگل فارسی ! حالا عکس گوگل !
(0) comments
........................................................................................برين اينجا مثل اينکه گوگل رو گذاشتن جلو آينه ! حقيقتا ملت علاف و خوش ذوقی هستن ! نوشته شده در ساعت 12:56 PM توسط mohammad Tuesday, July 23, 2002
٭ مسابقه با جايزه !
(0) comments
هر کی بگه اين آقاهه کيه! چيکار ميکنه! اصلا واسه چی اينجاست! و کلا توضيحات مبسوطی در زمينه اين عکس بده برنده است ! به برنده 20 ساعت اينترنت جايزه ميدم و به نفر دوم 10 ساعت و نفر سوم 5 ساعت ! پس بشتابيد و به دوستانتون هم بگين بيان ! چون اگه تعداد شرکت کننده کم باشه مسابقه بی مسابقه! هر چی تعداد زيادتر باشه جوايز بيشتر خواهد بود! در ضمن من تصميم گرفتم هر هفته يه مسابقه اينجا ترتيب بدم. محل فرستادن جواب ها نوشته شده در ساعت 5:03 PM توسط mohammad
٭ پاکی
(0) comments
........................................................................................اگر طالب پاکی هستيم اول خودمان را از گناه پاک سازيم تا اطرافيانمان بتوانند پاک زندگی کنند و اگر ناپاک زندگی ميکنيم دور از انصاف است که از اطرافيانمان طلب پاکی کنيم. نوشته شده در ساعت 9:53 AM توسط mohammad Monday, July 22, 2002
٭ آرش کمان گير
(0) comments
من آنم آرش سپاهی مرد آزاده ..... ما که با اين کليپ خيلی حال کرديم شما چی ؟ نوشته شده در ساعت 12:30 PM توسط mohammad
٭ ... به قيمت يک ساندويج
(0) comments
........................................................................................يكبار دختر 11سالهاي پيش من آمد و گفت: «من ديروز يك دوست پيدا كردم.» گفتم: «چه خوب، اسمش چيست؟» گفت: «نميدانم، نپرسيدم.» گفتم: «چهطور نپرسيدي و با او دوست شدي؟» گفت: «توي خيابان ديدمش، آمد گفت: ميخواهي برايت ساندويچ بخرم؟ گفتم: آره، گفت: پس بيا بريم خانة ما. من هم رفتم [...] بعد رفتيم برايم ساندويچ خريد. خوشمزه بود.» آنقدر اين دختر كودك بود كه نميدانست چهكار كرده، پرسيدم: «اگر يكبار ديگر دوستت را ببيني با او ميروي؟» گفت: «اگر برايم ساندويچ بخرد، آره. آخر من تا ديروز ساندويچ نخورده بودم.» از نمونه ها زياد است اگه ادامه اش رو می خوان برين اينجا (زير گامهاي حريص در خيابانهاي بيبازگشت/ ماهنامه زنان) گزارش رويا كريميمجد را از روسپيگري كودكان بخوانيد...روسپيهاي پانزده ساله، هرزهگردهاي 11 ساله...شهر ما به كجا ميرود؟ نظر شما چيه ؟ پی نوشت: اولين بار که مطلب رو خوندم نمی خواستم تو وبلاگ بزارم ! اما وقتی الان ديدم خيلی ها اينکار رو کردن و گويا هم خبر زده جهت اطلاع رسانی من هم تو وبلاگ گذاشتم ! نوشته شده در ساعت 9:09 AM توسط mohammad Sunday, July 21, 2002
٭ گوگل فارسی شده !!
(0) comments
........................................................................................امروز رفتم اين سايت گوگل ديدم جل ال خالق همه چيز فارسيه ! ما هم حسابی کف کرديم که بابا بالاخره يکی زبان فارسی رو قبول کرد ! اگه ميخواين گوگل فارسی بشه از 2000 يا Xp با يونيکد فارسی استفاده کنيد. اگه 98 دارين برين اينجا نوشته شده در ساعت 11:52 AM توسط mohammad Saturday, July 20, 2002
٭ کمي ايده آل گرايي !
(0) comments
........................................................................................رابرت فولگام در «آنچه را که حقيقتا آموختم ، در مهد کودک آموختم» ميگويد : بيشتر چيزهايي را که واقعا درباره چگونه زيستن، چه کردن و چگونه بودن مي دانم در مهد کودک آموختم. عقل و دانايي در نوک قله تحصيلات عاليه نبود، بلکه آن را در جعبه شن بازي کودکستان يافتم. اينها چيزهاييست که من در کودکستان ياد گرفتم : ۱- در همه چيز شريک شدن ۲- عادلانه بازي کردن ۳- برگرداندن چيزها به جايي که آنها را پيدا مي کردم ۴- تمييز کردن ريخت و پاشهايم ۵- بر نداشتن وسايلي که مال من نبودند ۶- عذر خواهي کردن از کسي که به او صدمه زده ام ۷- شستن دستها قبل از غذا خوردن ۸- خوب بودن غذاي گرم و شير سرد براي سلامتي ۹- متعادل زندگي کردن ۱۰- هر روز کمي ياد گرفتن، کمي فکر کردن، کمي نقاشي کردن، کمي آواز خواندن، کمي رقصيدن، کمي بازي کردن و کمي کار کردن !!! هر روز بعد از ظهر چرتي زدن و موقعي که از خانه بيرون مي رفتم مراقب رفت و آمد ماشين ها بودن و محکم دست يکديگر را گرفتن ... و اولين کلمه که ياد گرفتم و البته بزرگترين کلمه « ببين » !!! بود. عشق و بهداشت و سياست و محيط زيست و زندگي معصومانه ... فکرش را بکنيد، اگر همه ما، همه مردم دنيا، مي توانستيم ساعت ۳ بعد از ظهر کمي شيريني و شير بخوريم و چرتي بزنيم، اگر همه ما مردم ياد مي گرفتيم که هر چيزي را پيدا مي کنيم سر جايش بگذاريم و ريخت پاش هايمان را جمع کنيم، و بي آنکه توجهي به سن و موقعيت اجتماعي !!! هم داشته باشيم موقعي که در مقابل خطر قرار مي گيريم دست يکديگر را بگيريم و پشت و پناه هم باشيم چه دنياي بهتري مي داشتيم. نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 11:55 AM توسط mohammad Friday, July 19, 2002
٭ ما چی ميگيم اونا چی می گن !
(0) comments
(0) comments
........................................................................................چند روز قبل ما يه مطلب درباره اين خانم پرستو دوکوهکی نوشتيم و يه مطلب از ايشان نقل کرديم ايشان در قسمت نظرات يه چيز هايی گفتن که لازمه حتما يه سری توضيح بدم ! 1- من اصلا کجا گفتم با فمينيستم مشکل دارم ! ( تفکرات اينجور افراد اينطوری است که تمام آقايون مشکل دارن!) 2- ايشان از کجا می دونن من از فمينيستم هيچی سرم نمی شه ! (شايد علم غيب داره !) 3- مگه هر کی با فمينيستم مشکل نداشته باشه می تونه سايت ايشون رو بخونه ! ( بهتره اون بالا يه تابلو ورود ممنوع زده بشه !) 4- اينجا ما علنا اعلام می کنيم با هيچ کی خصومت نداريم ! ( ما طرفدار گفتگو تمدن ها ( وبلاگ ها) هستيم !) 5- آيا نوشتنه من خصومت اميزه ؟ ( خدا وکيلي ؟ ) 6- در مورد اينکه کی چه وبلاگی رو بايد بخونه من اصلا دخالت نمی کنم ! اما اگه فمينيستم نيستين وبلاگ ايشان رو نخونيد ناراحت می شن ! 7- از اين که وبلاگ من رو نمی خونين متاسفم- سعی ميکنم مطالبم انچنان جداب باشه که تمامی مخاطبانم راضی باشن ! زندگی اين رو به من آموخته سعی و تلاش فراوان باعث هر موفقيتی ميشود 8- اما يکبار ديگه ميگم ! سياست وبلاگ من اينه: يک نکته جديد در مرورگر شما ! يعنی هر وقت اومدين اينترنت بيان اينجا يک حالی بکنين و برين سر کار و زنگيتون حالا اين مطالب ميتونه مال خودم باشه يا مال بقيه. اصلا هم ابايی ندارم بگم که تمام مطالب کار خودمه ( بهتر از اينه که چيزی ننويسم يا چرت و پرت بنويسم ) سعی کردم مطالبم شاد کننده جذاب و باعث تفکر بشه و از مطالب سياسی بپرهيزم 9- يه سارا خانومی هم بعد از ايشان يه نظراتی دادن که مثل اينکه از دست ما حسابی دلخورن ! اگه طلب داريم بديم خدمتتون نوشته شده در ساعت 2:45 PM توسط mohammad Thursday, July 18, 2002
٭ در جهان چه مي گذرد ؟كه مي داند؟
(0) comments
........................................................................................رود ها جريان دارند و كوه ها ثا بتند.سبزه ها رشد مي كنند وخورشيد ها نوراني اند.افسانه ها مي وزند و باد ياغي به تخريب مي آيد. مي بينمش كه در درگاه ايستاده.رو به حياط و درخت و آن ديگري گيتار مي نوازد و مي خواند.زن فهميده است .كتاب خوان .روشنفكر.سبك.سبك نه به معناي رايج كه مفهوم بدي دارد.سبك يعني آرام و رها.راه كه ميرود جسمش حس نمي شود.مثل هوا فقط جريان داردو پسر گيتار مي نوازد.انرژي هاي متناقض درونش بلوا كرده اند.عاشق است و نا آرام.در اتاق پر از كتاب هيچ از دنيا نمي بيند جز آنچه كه حواس او را به خود مشغول مي كند.كتاب ها حاصل عمرند.حاصل گذرزمان:آنچه كه ما را مي ترساند اينجا با وقار رخ نموده است.كتاب ها و بعد تابلوي نقاشي... پسر توضيح مي دهد كه چه كسي آن را كشيده است.طرح خاصي است كه نمي تواني به يادش بسپاري .روي كه مي گرداني از ياد مي بري .نگاه كه مي كني مي داني چيست ولي دوباره تا نگاهت را بر مي گيري فراموش مي كني . جز خطوطي مبهم چيزي در ذهنت نمي ماند . زن سبزي ها را آرام_ مثل دوشيزه اي كه به رقص بر خواسته آغوش جدي ترين مرد جهان را_ مي گسترد.خوب را از بد جدا كردن ... پسر بيرون مي رود مي آيد .آن طرف مي رود بر مي گردد. با همه چيز مباحثه مي كند.با صندلي ها ميز ها ديوار ها.درون او روح كوچك ترين پسر بچه دوست داشتني جهان ناگهان فهميده شده است. ناگهان دانا و ناگهان بزرگ و در اين سرعت_ سرعت زمان_كه كودكي را به بلوغ رسانده است كسي به همه سادگي هاي دنيا عشق مي ورزد.به پرده اي كه كنار مي زند و حياط كه نمايان مي شود… زن در درگاه ايستاده است .حياط پيداست و درخت. نوشته شده در ساعت 9:48 PM توسط Anonymous Wednesday, July 17, 2002
٭ يک نکته يک زندگي
(0) comments
اگر نمي خواهي باعث رميدن ديگران شوي يا سكوت كن يا دروغ بگو...... نظر شما چيه ؟ نوشته شده در ساعت 12:06 PM توسط mohammad
٭ باز هم ازايدز !
(0) comments
........................................................................................اين خانوم پرستو دوکوهکی که قبلا به ما خيلی ارادات داشت و آدرس سايت ما رو تو سايتش اون بالاش گذاشته بود نمی دونم يه هو چه جوری با ما قاطی کرد که .... بگذريم ! امروز تو سايتش رو می خوندم. از بعضی نوشته هاش که کاملا فمينيستی است بگذريم يه نوشته ديدم که اينجا ميارم. البته با همراه چند تا از نظر خواهی ها ! راست و دروغش با خودتون ! اما اگه حال کرديد نظر بدين ! در شهر شايعه شده كه تعدادي خانم چادر به سر در جاهايي مثل امامزاده صالح و بهشتزهرا خرماهايي خيرات ميكنن كه داخلشون به خون آلوده به HIV آغشته است. شما هم شنيدين؟ اگه دهان كسي زخم باشه و از اين خرماها بخوره به ويروس ايدز آلوده ميشه؟ اصلا اين كارها يعني چي؟ اگه شايعه هم هست٬ خيلي شايعهً بديه! خلاصه مواظب خودتون باشيد! نظرات ملت !! 1-اينجا هم برای چند وقت بود یک سری آدمها ميرفتن تو سينماها و رو صندليها سوزن ميزاشتن که سرش هم آغشته بود به همين ويروس ايدز. آدمهای ديوانه زياد پيدا می شوند. 2-خيلي ذهن خلاقي داشتن که خون آلوده رو وارد ( خرما ) کردن و به ( حاجتمند ها ) داده اند!!!!!! 3-نامه اي با اين محتوا براي اولين بار چند ماه پيش منتشر شد.اين نامه hoax اول در آمريکا بود و سپس به فارسي ترجمه شد و پخش شد و يواش يواش شايعه شد.نوک سوزن در سينماها.سوزن در روژ لب.سوزن در خرما و بعديشو من ديگه نمي دونم.اعتنايي به اين اخبار نکنيد و ان را گسترده تر نکنيم. 4- ويروس ايدز تنها ۴۵ ثانيه خارج از بدن زنده زنده مي ماند... به همين خاطر است که حتي از راه دندانپزشکي و سلماني هم موارد ايدز در ايران گزارش نشده ؛ مگر خون خيلي تازه باشد يا ويروس سخت کوش خيالتان راحت....از آن خرماها بخوريد؛ شايد ناراحتي گوارشي بگيريد ولي ايدز نمي گيريد/// 5- احسان عزيز..اگر بيرون مايعات بدن باشه بله. زود مي ميره. اما اگر داخل سرنگ باشه و يا داخل خون زنده مي مونه...اگر يادت باشه خيلي ها(فکر کنم در فرانسه بود) از طريق قرص هايي که براي بيماري يرقان از خون درست شده بود اين بيماري را گرفتند. خيلی با حاله نه ؟ نوشته شده در ساعت 12:05 PM توسط mohammad Tuesday, July 16, 2002
٭ «مُردن» هم صرف نمي كند!
(0) comments
........................................................................................ممكنه اين مطلب من ربطي به حال و روزم (البته الان) نداشته باشه ولي ديروز تو WC بودم كه به فكرم رسيد كه بعضيا بيخوي زنده ند. داشتم حساب مي كردم كه هر لحظه حياتشون چقدر هزينه داره . با يه حساب سرانگشتي ، به يه ارقامي رسيدم بعد خواستم هزينة نبودنشون رو حساب كنم ديدم كه «مردن» هم واسه خودش يه حساب و كتاب سوا داره . آخه اين رشته كوفتي كه خوندم ، اينجوري بارم آورده و مجبورم Present Value هر چيزو دربيارم بعد تصميم بگيرم. بگذريم ... اين روزا ميگن زندگي خرج داره اما واقعيت اينه كه مرگ بيشتر خرج داره ! اگر براي هر مرگ ، يه Fixed cost و يه Var. Cost تعريف كنيم ، مي بينيم كه هزينة هاي Fixed ( بيمارستان ، سرد خونه ، نعش كشي ، مرده شوري ، قبر ، سنگ قبر و هزار هزار تا ديگه ) سر به فلك مي زنه . تازه پول شام شب 3 و 7 و 40 و سالگرد هم مياد روش. از اونجايي كه همة اين مراسم رفته توي دين و فرهنگ دينيِ ما ، اونم واسه اينكه براي مُرده احترم قائل بشيم ،هيچكدومش رو نميشه حذف كرد وگرنه يه تريلي حرف ِ دوست و فاميل و آشنا تا اَبد تن ِ يارو رو تو گور مي لرزونه. حالا اگه عروسي بود و طرف ساده برگزارش كنه ، ميگن : بنده خدا نداشت ، ساده گرفت ولي اگه براي فوت ِ نزديكاش مايه نذاره ميگن : حرمت مرده رو هم نگه نمي داره. اين از هزينه هاي ثابت . حالا اگه طرف رو تو بهترين قطعه خاك كني بايد شارژ ماهيانه گورستون رو هم حساب كني . اگه بري پشت كوه چالش كني كه Fixed cost ت اومده پايين ولي هزينه هاي برو و بياي شب جمعه هاي اهل بيت رو اضافه كردي(Variable Cost). خلاصه بگم : سرجمع كه نگا كني ، Total Average Cost مُردن از زنده بودن بيشترِ. من ميگم اين مسئولين يه ميزگرد بذارن و بشينن يه تصميماتي بگيرن كه حدأقل «مردن صرف كنه» . شايد يكي مثل من خواست اقتصادي فكر كنه . نظر شما چيه؟ توسط نوشته شده در ساعت 11:38 AM توسط mohammad Monday, July 15, 2002
٭ فرازي از مقدمه بوف كور
(0) comments
در زندگي زخم هايي هست كه روح را آهسته در انزوا مي خورد و مي تراشد.اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد چون عموما عادت دارند كه اين درد هاي باور نكردني را جزو اتفاقات و پيشامدهاي نادر و عجيب بشمارندواگر كسي بگويد يا بنويسد مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آنرا با لبخند شكاك وتمسخر آميز تلقي بكنند_زيرا بشر هنوز چاره و دوايي برايش پيدا نكرده و تنها داروي آن فراموشي به توسط شراب و خواب مصنوعي به وسيله افيون ومواد مخدره است_ولي افسوس كه تاثير اين گونه داروها موقت است و به جاي تسكين پس از مدتي بر شدت درد مي افزايد… اگر حالا تصميم گرفتم بنويسم فقط براي اين است كه خودم را به سايه ام معرفي بكنم_ سايه اي كه روي ديوار خميده و مثل اين است كه هر چه مي نويسم با اشتهاي تمام تر مي بلعد_ براي اوست كه مي خواهم آزمايشي بكنم :ببينم شايد بتوانيم يكديگر را بهتر بشناسيم.چون از زماني كه همه روابطم را با ديگران بريده ام مي خواهم خودم را بهتر بشناسم.افكار پوچ ؟!_باشدولي از هر حقيقتي بيشتر مرا شكنجه مي كند_ آيا اين مردمي كه شبيه من هستند كه ظاهرا احتياجات و هوا وهوس مرا دارند براي گول زدن من نيستند؟آيا يك مشت سايه نيستند كه فقط براي مسخره كردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟آيا آنچه كه حس مي كنم مي بينم ومي سنجم سر تا سر موهوم نيست كه با حقيقت خيلي فرق دارد ؟من فقط براي سايه خودم مي نويسم كه جلو چراغ به ديوار افتاده است .بايد خودم را بهش معرفي كنم. نوشته شده در ساعت 6:03 PM توسط Anonymous
٭ تاکسی
(0) comments
........................................................................................يكي از مشكلات بعد از تاكسي سوار شدن مشكل با شخصي است كه كنارتان مي نشيند . چون اين بحث طولاني است فقط صندلي جلو را ارائه مي دهم. اگر شما نفر اول باشيد كه سوار مي شويد و حال نفر دومي سوار مي شود يا :شما پياده مي شويد و نفر دوم را به سمت راننده مي فرستيد و اين با حالتي كه شما نفر دوم سوار مي شويد و با مرد كناري تعويض جا انجام نمي دهيد يكسان است ، چون زودترپياده ميشويد كه در اين حالت شما حتما با يك مرد طرف هستيد ، زيرا زنان بر اساس غيرت مردانگي ما اجازه ندارند كه بين دو مرد پرس شوند ، اين حالت وقتي دردناك است كه نفر دوم چاغ و فربه باشد كه دراني صورت بين او و در پرس خواهيد شد و اگر بخواهد دستش را از پشت سر شما رد كند و از عده اي باشد كه تعرق شديد دارند واي به حال آدمي است پيراهن عرق كرده و خيس بر پشت گردن آدمي مي خورد و از طرفي آدم را قلقلك مي دهد و از طرف ديگر چندش و بوي گند، آدمي را مي آزارد....ولي اگر شما تعويض جا انجام ندهيد يا مجبور شويد كنار راننده بنشينيد، وضعيت واقعا وحشتناك است. اگر طرف كناري مرد باشد و باز فربه و تپل شما در حاليكه پرس مي شويد مجبوريد روي دنده بنشنيد كه نشيمنگاه آدمي واقعا بي تابي مي كند و هر لحظه بايد جا عوض كرد و اينجاست كه يكي از راننده يا مرد كناري مي پرسد مگه كرمك داري اين همه وول مي خوري ، و جوابش تنها سرخ شدن است. تازه بدبختي موقع دنده عوض كردن است كه درد عوض كردن آن تا مغز استخوان را هم مي تركاند و بايد از جا برخاست و به شكل كرمهاي خاكي گوله و جمع شد..... سرتان را درد نياورم اگر طرف دوم كه سوار مي شود زن باشد از جند جهت ديگر مشكل است. مدام بايد فشرده و فشرده تر نشست تا كوچكترين تماسي با خانم نداشته باشي و اگر احيانا در اثر دست اندازي يا هر چيز ديگر (شيطنت!؟) كوچكترين برخوردي رخ دهد ، ايش و اوش و كنار كشيدن و نگاه چپ چپ خانم كه به ادمي به چشم موجودي پست مي نگرد تمام سختيهاي نشستن دراين فقس را ضربدر 10 مي كند. و وقتي اين وضع اسفناكتر مي شود كه شخصيت يك مهندس! با گفتن اين حرف از طرف خانم كه يه ذره بريد اونور تر و خودتونو به من نزنيد ، پيش همه خرد مي شود و تنها راه اين است كه تنها چند ثانيه بعد در جاييكه هيچ تاكسي گير نمي آيد و تا مقصد كيلومترها فاصله دارد ، براي تمدد اعصاب و خشك شدن عرقهاي خجالت از كاري كه نكرده اي ، بگي : مرسا من همينجا پياده ميشم.... و حالا بيا و ثابت كن بابا كي تو اين شرايط فشردگي كامل به ياد سكس مي افتد ؟ ميان اين همه بوق و گرما و صداهاي ناهنجار و بوهاي نامطبوع تهوع آور؟ خلاصه تاكسي سوار شدن ريف جلو خيلي سخته....... نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 8:53 AM توسط mohammad Sunday, July 14, 2002
٭ امان از ... گشادی
(0) comments
........................................................................................پام گفت :« هي ، بريم برقصيم .» زبونم گفت :« بيا بريم يه لقمه بزنيم .» مغزم گفت :« بيا يه كتاب خوب بخونيم.» چشمم گفت :« بيا يه چرتي بزنيم.» زانوم گفت :« بيا يك كم راه بريم.» نشيمنم گفت : خوب ، من هم همين جا مينشينم تا شماها تصميم تون رو بگيرين .» شل سيلور ستاين Said my feet:" Hey, let's go dancing Said my tongue:" Let's have a snack Said my brain:" Let's read a good book Said my eyes:" Let's tak a nap Said my legs:" Let's just go walking Said my seat:" Well , I'll just sit right here , till all of you decide توسط نوشته شده در ساعت 3:35 PM توسط mohammad Saturday, July 13, 2002
٭ تمرين فوتبال با ربرتو باحو ايتاليايی
(0) comments
اينجا يه سايت است که می تونين با ربرتو باحو ايتاليايی تمرين فوتبال کنين تا واسه جام جهانی 2006 از حالا آماده بشين ! نوشته شده در ساعت 10:13 PM توسط mohammad
٭ پول
(0) comments
........................................................................................با "پول" : مي توان خانه خريد ولي نمي توان آرامش خريد . مي توان تخت خريد ولي نمي توان خواب خريد . مي توان ساعت خريد ولي نمي توان زمان خريد . مي توان كتاب خريد ولي نمي توان دانش خريد . مي توان مقام خريد ولي نمي توان احترام خريد . مي توان دارو خريد ولي نمي توان سلامتي خريد من کلا با تمام گزينه ها بالا مخالفم ! با پول هر کاری می شه کرد !می گين نه از پولدار ها بپرسيد ! نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 5:34 PM توسط mohammad Friday, July 12, 2002
٭ ماجرا ها تن تن و ميلو
(0) comments
(0) comments
........................................................................................آقا تن تن و ميلو يادتون است ! ما که از صبح تو اين سايتيم . خيلي حال کرديم شما چی؟ نوشته شده در ساعت 10:57 PM توسط mohammad Thursday, July 11, 2002
٭ شبيه شدن
(0) comments
چرا مي خواي با من دوست بشي؟ چرا از من خوشت مي اد؟ چرا مي خواي با منازدواج كني؟ و هزار تا چراي ديگه... چون من و تو خيلي شبيه هم هستيم. چون تو خيلي خوشگلي. چون من به تو احتياج دارم. چون دوستت دارم. چون احساس مي كنم تو هم از من خوشت مي آد. چون ... همه اين جواب ها به جاي خود. به درست يا غلط بودن اين جواب ها كاري ندارم اما من فكر مي كنم علت انتخاب ها چيزي فرا تر از اين جواب هاست و تو انتخاب مي كني كه شبيه اون بشي و او انتخاب مي كنه كه شبيه تو بشه . مساله اين نيست كه من و او شبيه هم باشيم يا نباشيم مساله اينه كه ما انتخاب كنيم كه شبيه هم بشيم. البته اگه واقعا شبيه هم بشيم اون موقع مطمينا زندگي كسالت بار و خسته كنندهاي خواهيم داشت چرا كه دو تا آدمي كه شبيه هم هستن ديگه با هم صحبتي ندارن و راجع به همه چيز هم عقيده هستن. لذت زندگي تو تفاوت انسانهاست نه تو شباهتشون. نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 6:14 PM توسط mohammad
٭ فرازهايي از اوستا
(0) comments
........................................................................................از براي پنج چيز هستم_از براي پنج چيز نيستم براي انديشه نيك هستم_براي انديشه بد نيستم براي گفتار نيك هستم_براي گفتار بد نيستم براي كردار نيك هستم_براي كردار بد نيستم براي فرمان برداري هستم_براي نافرماني نيستم براي راستي هستم_براي دروغ نيستم توسط کامران ميرزا نوشته شده در ساعت 1:09 PM توسط mohammad Wednesday, July 10, 2002
٭ هپاتيت و ايدز
(0) comments
(0) comments
........................................................................................بانك توسعه صادرات ايران با صدور اطلاعيهاي خواستار عدم استفاده كاركنان اين بانك از سوزن ته گرد براي انجام كارهاي اداري شد. به گزارش روابط عمومي بانك توسعه صادرات ايران، به موجب پيشنهاد واحد بهداشت و درمان و موافقت مدير عامل اين بانك، به تمامي ادارات و شعب بانك توسعه صادرات ايران طي بخشنامهاي ابلاغ شده است كه به منظور جلوگيري از انتقال هرگونه بيماري مسري از قبيل هپاتيت و ايدز از طريق سوزن ته گرد، كل سوزنهاي موجود جمعآوري و به انبار عودت داده شود. همچنين در اين اطلاعيه به عدم درخواست مجدد و صدور حواله جديد براي دريافت اين نوع سوزن تأكيد شدهاست. شايان ذكر است يكي از راههاي انتقال هپاتيت و ايدز از راه سوزن آلوده به خون فرد ناقل بوده كه چنانچه به دست فرد سالمي فرو رود، احتمال آنكه او را آلوده نمايد زياد است. بانك توسعه صادرات ايران با اين اقدام استفاده از منگنه و كليپس را به منظور پيشگيري از انتقال اين نوع بيماريها توصيه نموده است. نوشته شده در ساعت 8:58 AM توسط mohammad Tuesday, July 09, 2002
٭ عشق چيه ؟
(0) comments
........................................................................................ازيک سری کودک بين 4 تا 8 ساله ميپرسند معني عشق چيه ؟ جوابهايشان را در زيربخوانيد ببينيد چقدر زيبا و عميق جواب داده اند . هر جوابشان يک دنيا معني داره . کودکان معني عشق واقعي رو خيلي بهتر از بزرگها ميفهمند برای اينکه قلبشان پاکه و دوروئي و ريا نميدانند چيه . جواب يک کودک 8 ساله : از وقتي مادربزرگم آرتروز گرفت ، ديگه نمي تونست خم بشه و ناخن پاهاش رو لاک بزنه از اون به بعد هميشه پدربزرگم اين کار رو برايش ميکرد حتي وقتي که دستهای خودش هم آرتروز گرفت . اين معني عشقه . جواب يک کودک 4 ساله : وقتي کسي عاشق شماست مدلي که اسم شما رو صدا ميزنه فرق ميکنه . اسم شما هميشه تو لبهای اون يه جور امنيت داره . جواب يک کودک 6 ساله : عشق يعني اينکه وقتي برای غذا خوردن با کسي بيرون ميری بيشتر چيپست رو بدی اون بخوره بدون اينکه انتظار داشته باشي اون همين کاررو بکنه . جواب يک کودک 4 ساله : عشق اون چيزيه که حتي وقتي داری از خستگي مي ميری باعث ميشه خنده روی لبهات بياد . جواب يک کودک 7 ساله : عشق يعني اينکه وقتي مامان برای بابا قهوه درست ميکنه برای اينکه مطمئن بشه طعمش خوبه ، خودش قبلش اون رو ميچشه . جواب يک کودک 7 ساله : عشق يعني اينکه وقتي به کسي ميگي از لباسش خوشت اومده ، از اون به بعد هر روز همون لباس رو بپوشه . جواب يک کودک 5 ساله : عشق موقعي ديده ميشه که مامان بهترين تکه مرغ رو برای بابا کنار ميگذاره . نظر شما چيه ؟ توسط نوشته شده در ساعت 9:22 AM توسط mohammad Monday, July 08, 2002
٭ روش های دوستی با يک دختر
(0) comments
........................................................................................- روش جوادی: اسمشو روی بازوت خالکوبی ميکنی، يه نامه عاشقانه با چند بيت شعر که با يه سری گل و پرنده تزيين شده مينويسی، با موتور هوندا سر مسير دبيرستان گيرش مياری و نامه رو بهش ميدی، بعدم يه تک چرخ ميزنی و ميری. - روش ياهو مسنجری(High Tech): خوبيش اينه که لازم نيست تو چشای طرف مستقيم نگاه کنی و برای آماتورها اين خيلی کمک بزرگيه، از آيکونهای گوگولی بگولی هم ميتونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی، و بديش اينه که بعضی وقتها توی چت يه سوء تفاهمهايی پِيش مياد که خر بيار و باقالی بار کن!!! (اين روش کلا توصيه نميشود!) - روش بچه خرخونی: همون داستان جزوه و اينا که خودت واردی - روش خرکی: جلوی يکی از اين پاترول سياهها بوسش کن که بدونه به خاطرش همه کار می کنی. - روش مذهبي خفن: به يکي از دوستاي متاهلت بگو که به خانومش بگه که به دختره بگه که دختره به باباش بگه اگه اجازه بدن آقاي احسان خوان به همراه خانم والده براي امر خير خدمت برسن ..... - روش آماتوري (ازگلي): خيلي کم حرف ميزني، زياد عرق ميکني، چشماتو به چشماش خيره ميکني، بعد يه دفعه روتو اونور ميکني که فکر نکنه به چشماش خيره شدي! (اونم همين کارو ميکنه احتمالا)، با هم ميرين فيلم مريم مقدس توي سالن 1 عصر جديد، تمام طول فيلم دستاتون تو دست همه و تنها چيزي که نميبيني فيلمه، ايميل ميزنين، تلفن ميزنين، چت ميکنين، بيرون ميرين، دو سه ماه همين جوري ميگذره، تا اينکه يه روز توي يه رستوران نزديک ميدون فردوسي ميگي ميدوني چيه، من ديگه نميتونم بهت نگم، من دوست دارم، خيلي زياد. اونم قشنگترين لبخند دنيا رو ميزنه و ميگه جدي ميگي؟ (حالا ميدونه که جدي ميگي ها)، بعد اونم بهت ميگه که ميدونسته سه ماهه زور ميزني اينو بگي ! و يواشکي ميگه که اونم بله.....هي جووني کجايي.. (اين روش جواب داده!) - از شوخي گذشته، Eye Contact بهترين روشه، هنوز يادمه روي داشبورد يه مسافر کش خط آرياشهر فاطمي نوشته بود: - "نمي خواهم بگويم دوستت دارم، ميخواهم بداني دوستت دارم" نظر شما چيه؟ توسط نوشته شده در ساعت 9:07 AM توسط mohammad Sunday, July 07, 2002 (0) comments ........................................................................................ Saturday, July 06, 2002
٭ يك لكه خون
(0) comments
(0) comments
........................................................................................من يه لكه خونم رو مانتوي تو. از كجا اومدم؟ ديشب زنگ زدي به موبايلش. صداي گرفتهً زني جواب داد. تلفن رو قطع كردي. قلبت تند زد. باز شماره گرفتي. همون صدا! سرت رو گرفتي بين دوتا دستهات. رفتي تو اتاق خواب. يه گربه جيغ كشيد. ترسيدي. قلبت تندتر زد. باز كنار تلفن نشستي. اين بار خودش جواب داد: نگين... تويي؟ يه كم مكث كرد: چرا حرف نميزني؟ ديوونه شدي. رفتي حموم. چند بار تنت رو شستي. اون حس بد شسته نميشد! كلافه شدي. اومدي بيرون. خيلي بيرون. تو كوچه بودي. ميخواستي تيرهاي چراغ برق رو بشمري ولي اشكهات رو شمردي. با دونهً آخرِ اشكت تصميم گرفتي: طلاق. داشتي برميگشتي خونه. تو فكر بودي. يه موتوري پيچيد جلوت. مچ پات پيچ خورد. افتادي زمين. سرت خورد به جدول. كمي لرزيدي. يه قطره خون ريخت رو مانتوت... نوشته : پرستو دوكوهكي نوشته شده در ساعت 11:47 PM توسط Anonymous Friday, July 05, 2002
٭ به مناسبت هزارمين بازديد
(0) comments
........................................................................................زياد وقتی نمانده - اينجا واقعا ته خط است ! شما وقت می کنيد؟! - که هم کتاب کامپيوتری بخوانيد، تا تازه از يک جزء کوچک از دنيای کامپيوتر با خبر باشيد؟ (VB.net, Cisco, MCSE, Security, Java, ...) - و کتاب غير کامپيوتری بخوانيد؟ (مردان مريخی – زنان ونوسی ، ...) - و هم روزنامه بخوانيد تا از حداقل اخبار ايران و دنيا بی خبر نباشيد؟ (حداقل همشهری- کيهان – ايران ) - و هم نشريات مورد علاقه را بخوانيد؟ (دنيای کامپيوتر و ارتباطات، شبکه، روزنامه آسيا، ابرار اقتصادی) - و هم کار کنيد، تا زنده بمانيد: (جا دولتی، شرکت خصوصی، پشتيبانی) - و باز کار کنيد، (تدريس خصوصی) تا بعد از اينکه زنده مانديد از حداقل حداقل امکانات يک انسان بهره مند باشيد؟ (يک سپند 2، شايد... يک خانه ی اجاره ای، شايد... يک همسر، شــــايد...) - و ايميلهايتان را جواب دهيد، - و چندتا وبلاگ بخوانيد و وبلاگ خوذتون رو به روز کنيد! - و به واسطه ی کارتان و مهمتر از آن عشق و علاقه تان دو سه تا سايت ببينيد ( gooya, bbc, yahoo news, Microsoft, cisco ) - و تلفن دوستانتان را جواب دهيد؟ (بچه ها همگی اينترنت می خوان ، ...) - و با تلفن، حال او را بپرسيد؟ - و سينما برويد، چون خيلی فيلم دوست داريد؟ (سينما فرهنگ، آخر شب) (آيا وقت خواهم کرد !) - و هفته ای يکی دوتا فيلم جديد ببينيد؟ ( a beautiful mind, malena, ... ) - و هرازگاهی اگر رخصت دهد با او تنها باشيد؟ - و مسافرت برويد؟ - و به مهمانی برويد؟ - و بنويسيد؟ - و هر يکی دو هفته، به جايی برويد تا بلکه بتوانيد حقوق 6 ماه قبلتان را از يک دزد کلاهبردار بگيريد؟ - و بعد از سالها به کوه يا استخر برويد؟ - و شبها بخوابيد - شما چی؟ نوشته شده در ساعت 7:20 PM توسط mohammad Thursday, July 04, 2002
٭ روز سختی بود همين و بس ! بابا يکی نيست يه پرايد فروشی داشته باشه !
(0) comments
........................................................................................نوشته شده در ساعت 11:49 PM توسط mohammad Wednesday, July 03, 2002
٭ بخور بخور
(0) comments
........................................................................................ميگن يه روز معتادي ميره آزمايش مدفوع بده و بعد از كلي زور زدن يه تيكه سياه و نرم ميذاره تو بشقاب(!) و ميده به پرستار. فرداش كه مراجعه ميكنه پرستاره بهش ميگه كه آقا مدفوع شما گم شده و دوباره بايد برينين! معتاده كه از عذاب ريدن مجدد خونش به جوش اومه بوده داد ميزنه كه اي بابا اينجا هم كه بخور بخوره...!!! مملكت ما هم يه چيزهائي تو مايه هاي همون آزمايشگاهه. همين كه تو روزنامه ها هر روز يه خبر از بخور بخور مي بينيم كافيه تا بفهميم كه چه ميزان از حق ما رو كساني بالا مي كشند كه هر روز به خاطر شغل كارمندي كه بهمون داده اند و يا ما را استخدام كرده اند، دعايشان مي كنيم. اصلا غافلين كه بابا اگه اين بخور بخورها نبود ديگه لازم هم نبود كه اينقدر دعا به جون كسي بكنيد... براي من و توي كارمند كه چشممون به حقوق آخر ماه هست و يه پاداش 20 هزار تومني رو تو ذهنمون، نهايت لطف تلقي مي كنيم، اصلا نمي فهميم كه هر روز يه عده هستند كه مثل آب خوردن ميلياردها تومن رو بالا مي كشند و اصلا هم عذاب وجدان ندارند، چرا كه اونها هم فكر مي كنند كه اين پولها حقشون هست و بايد بالا بكشندش. جان كلام اينكه بدجوري سر كاريم و الكي دلمون به چندر غاز خوش است و خودمون رو گول مي زنيم و باور كرده ايم كه پول، مالِ از ما بهترون هست. توي اين چند سالي كه كار كرده ام، به تجربه برايم ثابت شده كه كساني كه در راس كارها هستند نه تنها هيچي بارشون نيست بلكه حتي دو تا كلمه رو هم كنار هم نمي تونند بچينند و انشا بنويسند چه برسه به اينكه واسه اين مملكت قانون و برنامه بنويسند. جان كلام دوم (!) اينكه همه جاي دنيا باند بازي حاكم هست و توي مملكت ما هم بيشتر. لياقت و دانش و معلومات و صداقت و عرق و وجدان و ...بذار تو كوزه و آبشو بخور. پارتي داري يا نه ؟ تو باندي يا نه ؟ اگه هستي وضعت توپ ميشه وگرنه با عرق جبين و كد يمين، ك*ن مرغ را هم نميتوني سر سفره ات بعنوان ناهارت تناول كني. نظر شما چيه؟ توسط نوشته شده در ساعت 9:05 AM توسط mohammad Tuesday, July 02, 2002
٭ “وبلاگ”، مهمترين عامل توسعهي كاربرد اينترنت در كشور ميباشد
(0) comments
”وبلاگ”، نوشتههايي است كه يك فرد، بر روي اينترنت و بهطور منظم، به رشتهي تحرير درآورده و در آن، معمولا حاصل جستوجو و گشتوگذار خود در اينترنت را نيز ثبت ميكند. اين نوشتهها لزوما شكل رسمي و كليشهاي ندارند و به فراخور شخصيت نويسنده و همچنين اقتضاي زمان نوشتن، كاملا متنوع و گوناگونند و همين تنوع از ويژگيهاي درخشان اين نوع سايتهاي شخصي است. ...... ادامه مقاله رو اينجا بخونيد ! نوشته شده در ساعت 2:22 PM توسط mohammad
٭ استقبال از ديگران
(0) comments
........................................................................................سال گذسته كه فيلم زيبا و تحسين برانگيز الخاندرو آمنابار، ديگران در بخش مسابقه جشنواره فيلم فجر شركت داده شد، بسياري براي تماشاي اين اثر روز سينماي جهان به تماشاي فيلم رفتند و طبق نظر تماشاچيان بهترين فيلم جشنواره در بخش بين الملل شناخته شد و سيمرغ بلورين اين رشته را كسب كرد. اين روزها ديگران طبق سنتي چند ساله پس از نمايش در جشنواره در سينما مركزي(3) و سانس آخر سينما فرهنگ اكران شده است و با استقبال بسيار خوبي مواجه شده است. تماشاي نيكول كيدمن بر پرده سينما در كنار ساختار مناسب و قوام يافته و نوآوريهاي خاص فيلم از دلايل موفقيت ديگران در ايران است. 1 ميليون و 100 هزار توان حاصل 3 روز نمايش فيلم بوده است.براي تماشاي ديگرن در سينما فرهنگ بايد از دو روز قبل بليط رزرو كرد. توسط نوشته شده در ساعت 10:50 AM توسط mohammad Monday, July 01, 2002
٭
(0) comments
يك بار به زندگي گفتم : دوست دارم صداي مرگ را به گوش بشنوم آن گاه زندگي صدايش را اندكي بلند تر كرد و گفت: هم اينك تو صداي مرگ را مي شنوي جبران خليل جبران نوشته شده در ساعت 10:05 PM توسط Anonymous
٭ ...
(0) comments
خدا انديشيد و اولين انديشه اش فرشته اي بود و خدا سخن گفت و نخستين كلمه اش انساني بود جبران خليل جبران نوشته شده در ساعت 10:03 PM توسط Anonymous
٭ کوچکترين وب سايت دنيا
(0) comments
........................................................................................کوچکترين وب سايت دنيا اينجاست ! ما که هر چی به مخ خودمون فشار آورديم چيزی نفهميديم. نظر شما چيه ؟ نوشته شده در ساعت 11:41 AM توسط mohammad
|