یک نکته جديد در مرورگر شما




Tuesday, December 31, 2002

(0) comments ........................................................................................

Monday, December 30, 2002

٭
شوهر
وقتی زنی شوهر شما رو می دزده , هيچ انتقامی بهتر از اين نيست که اجازه بدين اونو نگه داره .



(0) comments ........................................................................................

Saturday, December 28, 2002

٭
همينه !
ديد ديد ديري ديد ديد ديد ! ريد ديد ديد ! اين آهنگ يادتونه !‌ پس برين اينجا تا ياد يه خروار خاطره بيفتيد.





(0) comments ........................................................................................

Friday, December 27, 2002

٭
ايکاش اين جشن بر پا نمي شد
دست برو بچه هاي ماهنامه کامپيوتر و ارتباطات درد نکنه که اين همه زحمت کشيدند تا جشن به اين خوبي بر گزار شد. اما يه چيز و اون اينکه ايکاش اين جشن بر پا نمي شد و اهدا جوايز هم در مراسمي اينترنتي بود ! شايد واسه من و خيلي ها ديدن افرادي که بعضي وبلاگ ها رو مي نويسن زياد خوب نباشه ! چون ديگه مي فهميم که اين ها بازيگري بيش نيستن و همه مون رو فيلم کردن و از درست کردن باند ها مافيايي وبلاگ بينندگان شون رو به خوندن مزخرفاتي مجبور ميکنن ! شايد واسه ما ايراني ها که همگي بخاطر جامعه مون مثل يک بازيگر همش نقش بازي مي کنيم ديدن نقش دوم افراد زياد خوب نباشه ! بقول حسين درخشان : کاش ميشد اين مراسم را اينقدر پر سر و صدا برگزار نکنند. يعني کاش در يک جاي کوچک خودماني، توسط خود بچه ها، بدون هيچ مجري يا ميهمان برجسته و بدون هيچ جايزه يا حمايت آدم يا شرکت يا نهاد خاصي اين مراسم کوچک برگزار ميشد. يا بقول آيين مهر موقع بيرون رفتن به دفتر نظرات نگاه کردم. چند تا از بچه های وبلاگشهر نوشته بودند حيف که دنيای مجازيمان را با اين کار خراب کرديم
پی نوشت1: محمود به خاطر مسابقه و جشن متشکرم !



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, December 25, 2002

٭
زندگي
WHY does a man want to have a WIFE?
Because:
W--- Washing
I--- Ironing
F--- Food
E--- Entertainment
WHY does a woman want to have a HUSBAND?
Because:
H---Housing
U---Understanding
S---Sharing
B---Buying
A---And
N---Never
D---Demanding



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, December 24, 2002

٭
كوكتل
كوكتل يعني مخلوط.نوشيدنيهاي الكلي به چند دسته تقسيم مي‌شوند؛
شرابها، آبجوها، spiritها (مانند ودكا، جين، تكيلا و ويسكي)، liqueurها (كه در واقع spiritهايي هستند كه شيرين شده و به اسانسهاي مختلف معطر شده‌اند، كولرها كه شامل spirit coolers و wine coolers مي‌شوند و بالاخره كوكتل‌ها كه از مخلوط كردن spiritها و/يا liqueurها با نوشيدنيهاي غير الكلي درست مي‌شوند. دربارهء همه‌شان به تدريج توضيح خواهم داد ولي شروع اين مطلب براي اين بود كه مي‌خواستم چند نوع كوكتل معروف و خوب را معرفي كنم. قيمت كوكتل‌ها بر اساس ميزان الكلي‌ست كه درونشان به كار رفته است. يعني مثلا اگر شما يك كوكتل سفارش دهيد كه در آن يك شات از يك نوع الكل باشد و چهار نوع آب ميوه يا هر نوع نوشيدني غير الكلي ديگر در يك ليوان بزرگ، قيمتش همان‌قدر مي‌شود كه اگر آن مقدار الكل را با يك نوع آب ميوه در يك پيالهء كوچك بگيريد.كوكتل‌ها خيلي زنانه و مردانه ندارند ولي آنها كه كمي‌ قويترند و خيلي هم شيرين و رنگ رنگي نيستند، كمي مردانه‌تر تلقي مي‌شوند.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Monday, December 23, 2002

(0) comments ........................................................................................

Sunday, December 22, 2002

٭
سلطان محمود غزنوي
موافقي برويم و با هم بنشينيم به تماشاي يك پرده از عشرتهاي سلطان محمود غزنوي؟ اما راستي كه عشرت محمود يك طرف، و نثر وحشتناك درخشانِ بيهقي يك طرف. پس به سلامتيِ خودم و خودت و ابوالفضلِ بيهقي!
امير گفت:«بيتكلف بايد كه به دشت آييم و شراب به باغ پيروزي خوريم.»
و بسيار شراب آوردند در ساعت. ساتگينها و قرابهها تا پنجاه، در ميانِ سرايچه بنهاندند و ساتگين روان ساختند.
امير گفت:«عدل نگاهداريد و ساتگينها برابر كنيد تا ستم نرود.»
و پس روان كردند. ساتگيني هر يك نيممن. و نشاط بالا گرفت. و مطربان آواز برآوردند. بوالحسن پنج بخورد و به ششم سپر بيفكند و به ساتگينِ هفتم از عقل بشد و به هشتم افتاد و فراشان بِكِشيدندش. بونعيم دوازده بخورد و بگريخت. و داوودِ ميمندي مستان افتاد و مطربان و مضحكان همه مست شدند و بگريختند. ماند سلطان و خواجه عبدالرزاق. و خواجه هژده بخورد و خدمت كرد رفتن را و با امير گفت:«بس! كه اگر بيش از اين دهند ادب و خرد از بنده دور كند.»
امير بخنديد و دستوري داد. خواجه برخاست و سخت به ادب بازگشت. و امير پس از اين ميخورد به نشاط. و بيست و هفت ساتگينِ نيممني تمام شد. برخاست و آب و تشت خواست و مصلاي نماز. و دهان بشست و نمازِ پيشين كرد و چنان مينمود كه گفتي شراب نخورده است. و اينهمه به چشم و ديدارِ من بود كه بوالفضلم. و امير بر پيل نشست و به كوشك رفت.

توسط



(0) comments
٭
آيا می دونيد ؟
تنها احساسی که از فاصله 45 متری قابل تشخيصه خنده است .

توسط



(0) comments ........................................................................................

Friday, December 20, 2002

(0) comments ........................................................................................

Thursday, December 19, 2002

٭
درباره زنان
تا حالا دقت کردين که اتوبوس ها ۳/۲ جای خودشون رو به مردها اختصاص دادن و ۳/۱ جاشون رو به زن ها...ممکنه بخندين اما به نظر من همه اين چيزهای بی ارزشی که اصلا ممکنه به چشم نياد زير بنای يه ساختار اشتباه رو می سازه.....

توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, December 18, 2002

(0) comments ........................................................................................

Tuesday, December 17, 2002

(0) comments ........................................................................................

Monday, December 16, 2002

٭
ضرب المثل قديمي
بهشت زمانی است که شما دارای :
حقوق آمريکايی خانه بريتانيايی غذای چينی اتومبيل آلمانی و زن ايرانی باشيد و
چهنم زمانی است که شما دارای :
اتومبيل آمريکايی زن بريتانيايی خانه چينی غذای آلمانی و حقوق ايرانی باشيد !



(0) comments ........................................................................................

Sunday, December 15, 2002

(0) comments ........................................................................................

Saturday, December 14, 2002

٭
رضا زاده
چند روز پيش طي مراسمي از حسين رضا زاده تقدير شد. آقاي خاتمي حرف جالبي زد. ابتدا حسين رضا زاده پشت تريبون رفت و تمام موفقيتش را مديون توسل به ائمه اطهار دانست. سپس نوبت صحبت آقاي خاتمي شد. ايشان گفت: مگر چيني ها و بلغار ها به ائمه اطهار توسل مي کنند که مدال طلا مي گيرند؟!..اول تمرين و آمادگي بدني بعد توسل.شايد براي ما چندان عجيب نباشد اما گفتن چنين حرفي از جانب يک آخوند مثل پرواز کردن کروکوديلي به رنگ صورتي بالاي ميدان تجريش است. ظاهرآ هم کسي به اين حرف گير نداد. راستي ها هم از بسکه به هر چيز الکي گير داده اند انرژي شان ته کشيده است.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Friday, December 13, 2002

٭
ترکه
ترکه سوار اتوبوس واحد می شه که بيشتر صندلی هاش خالی بودن , همون اول بسمه الاه دست می اندازه و ميله اتوبوس رو محکم می چسبه !! مردمی که نشسته بودن می گن : آقا جان اين همه صندلی خالی هست خب برو بشين ....
ترکه ميگه : بابا ده دقه ديگه همينم گيرم نمياد ...
راننده اتوبوس مياد بالا و شروع می کنه به جمع کردن بليط ها .. تا می رسه به ترکه و ميگه : بليط !!! ترکه ميگه : برو بابا ... تو اگه آدام بودی اونی که ديروز دادم بهت پاره نمی کردی !!
خلاصه مردم از ته اتوبوس بليط ها رو يکی يکی جمع کردن و دست بدست دادن بياد جلو اتوبوس تا رسيد به ترکه ! ترکه هم همه رو گرفت و چپوند تو جيب کتش !! يکی گفت : چرا گذاشتی تو جيبت بده به آقای راننده !
ترکه گفت : هيس !! راننده عصبانيه الان می گيره همه رو پاره می کنه ها !!!!



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, December 11, 2002

٭
گدايي نوين!
قديمها گدا به کسي ميگفتن که بشينه سر گذر ، يه پارچه يا دستمال بگيره جلوش ، دستش هم دراز کنه و از مردم کمک بگيره. يه کم که گذشت ، گداها با سواد شدن و يه سرگذشتي از خودشون رو مينوشتن رو يه تيکه کاغذ تا مردم بخونن و دلشون بسوزه. مثلا من بيمار کليوي هستم يا هرچي. ديگه هم مجبور نبودن اينا رو بگن. يه کم که گذشت با پيشرفت علم ، گدايي هم پيشرفت کرد و از شگردهاي جديد استفاده شد. اين سه نمونه از مشهورترينهاست.
1. من گدا نيستم به خدا ، از شهرستان اومدم ، کيف پولم رو گم کردم ، يه دويست تومان بده برم خونه! ... (گداي خوش چس! با اتوبوس واحد هم نميخواد بره!)
2. من گدا نيستم به خدا ، بابام بيمارستانه ، واسه عملش به پول احتياج داريم. کلي پس انداز کرديم ولي واسه چند قلم دارو پول کم آورديم و ...
3. من گدا نيستم به خدا ، دانشجو هستم ، اينم کارت دانشجويي (من خودم يه بار کارت يکيشون رو هم ديدم. مال علم و صنعت بود!!! نميدونم واقعي بود يا دزديده بود!) کيف پولم خوابگاه جا مونده ، يه دويستي بده ...
اينا رو شايد تاحالا زياد ديده باشيد. يه دونه امشب براي بار دوم دور ميدون شهرک غرب ديدم ، کلي کفم بريد. دفعه اول که من باورم شد و يه پولي بهش دادم. يه جوون خيلي تر و تميز که لباسهاش از من هم گرونتر بود. ريشش رو مدل دلپيرويي (ريش باريک دور چونه) مرتب کرده بود. سر و چشم روشن و خوشتيپ. اومد جلو خيلي شيک سلام عليک کرد. گفت: " من با دوست دخترم بيرون بوديم داشتيم قدم ميزديم ، اين نيروي انتظامي (کلي هم بد و بيراه پسرونه گفت!) اومد بهمون گير داد. منم مجبور شدم هرچي پول داشتم بدم به ماموره که نبرنمون وزرا. (اينا رو با سوزناکترين وجه ممکن ميگفت!) دوست دخترم طفلي گريان رفت خونه. خودم الان اعصابم خورده. تو هم مثل من جوون هستي. اين مشکل واسه هر جووني پيش مياد (اين يه تيکه رو راست ميگه. خودم خيلي در اين راه خرج کردم!) خلاصه يه کمکي به من بکن تا خونه برم! منم که ديگه اشک تو چشمام داشت جمع ميشد دويست تومان دادم بهش. کلي هم پيش خودم حال کردم که چه پسر خوبي هستم! ولي امشب که براي بار دوم اومد سراغم (از بس که سراغ آدمهاي مختلف ميره ، قيافه من رو که 2-3 هفته پيش ديده بود تشخيص نداد!) بعد که ديدم خودشه يه کم چرت و پرت بهش گفتم و رفتم. ولي بدجوري کفم بريده بود!! البته خدا رو شکر اين بگير بگير نيرو انتظامي ، سوژه پول در آوردن گداها هم شده! حالا اينکه طرف گدا بود يا نه يا اينکه اين پولها زير دهنش مزه کرده بود رو نميدونم!
گدا هم گداهاي قديم! اگه کسي در اين مورد ، نظري داشت بنويسه لطفا.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, December 10, 2002

٭
باز هم از دختر شايسته
اگه ميخواين دختر شايسته تركيه رو لخت كنين برين اينجا



(0) comments ........................................................................................

Monday, December 09, 2002

٭
دختر شايسته امسال از تركيه !


آدرس وب



(0) comments ........................................................................................

Sunday, December 08, 2002

٭
تراكم اخر مي فروشيم يا نه !



(6) comments ........................................................................................

Saturday, December 07, 2002

٭
جواني
ميگن اگه توي 40 سالگي ترتيب سوفيا لورن رو هم بدي، باز عقبتري از يه نوجوان 16 ساله كه توي يه بن بست تاريك، يه وشگون از ك.. دختر همسايه مي گيره ...



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, December 04, 2002

٭
جديدترين عكس از خانواده سلن ديون




(0) comments ........................................................................................

Tuesday, December 03, 2002

(0) comments ........................................................................................

Monday, December 02, 2002

٭
مرد و زن با كلاس !‌
خانم اول مي ره دوش بگيره !! موهاش رو از پشت مي بنده و به صورتش رو ماسک مي گذاره بعد ميره توي وان رو پر از آب مي کنه و بعد هم يک شيشه شامپو بدن ايو سن لورن توي وان خالي مي کنه و آروم با دست خوب آب رو به هم مي زنه تا کف کنه و بعد هم با ناز و کرشمه مي ره توي وان و دراز مي کشه تا عطر مايع به خورد بدنش بره ... بعد از يکساعت بلند مي شه و به بدنش shower jel مي ماله و بدنش رو آب مي کشه و مياد بيرون لباس پوشيدن !! شورت و کرست خانم اتو شده و هم رنک و ست هستن ! يک دامن کوتاه يا تنگ با جوراب شلواري مي پوشه و يا بخواد ملاحظه آقاشو و اعتقاداتش رو بکنه شلوار کرپ مشکي يا کرم مي پوشه و روش هم يک بلوز يقه اسکي نازک سفيد و بعد هم يک پليور يقه هفت مرينوس . انگشتهاش رو هم لاک مي زنه متناسب با رنگ لباسش و ماتيکي هم همرنگ لاک ناخن هاش و بعد هم لنز طوسي رنگي مي گذاره و بعد هم مانتو و روسري يا شال مي اندازه و راه مي افتن !!!
آقا هم اول اصلاح مي کنه بعد مي ره حمام و حسابي خودش رو مي سابه و برق مي اندازه !! بعد مياد بيرون و لباسهاش رو مي پوشه و کت شلوار سرمه اي با پيرهن آبي کم رنگ و کراوات و گيره کراوات طلايي و پوشت و کمر بند چرمي ايتاليايي با سگک طلايي سنگ ياقوت و ساعت رولکس بند چرمي با پوست کروکوديل و بعد هم مياد جلوي آينه و 6 ساعت موهاش رو سشوار مي کشه و بهد هم به صورتش افتر شيو ژيلت مي زنه و با ادکلن Boss يا Kenz دوش مي گيره و به همراه خانم ميان بيرون به سمت مقصد
پي نوشت خودم: شما جزو كدوم دسته هستين ؟ نظرتون چيه ؟
توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, December 01, 2002

٭
مرد و زن جواد !
آقا بدنش بوی تند عرق و سيگار ميده که به بوي قرمه سبزي مونده شباهت داره !! و روي همون هم اسپري ساويز مي زنه و خلاصه مياد چشمش رو درست کنه مي زنه کورش مي کنه ! بعد از اون هم آقا تيپپ بکش خوشگلم کن مي زنه و به اصطلاح تيريپ جوادي .... شلوار گل و گشاد مي پوشه که بالاهاش مثل جيب آخوند ها گشاده و دم پاش تنگه ! کمر بند سفيد ورني و باريک ميبنده که سگکش مشکي باشه و توي پل هاي شلوار لق ميزنه !! روي اون هم يک بلوز يقه اسکي قرمز گوجه اي مي پوشه و روش هم يک کت سبز يشمي و بعد هم ميره جلوي آينه و موهاش رو کرنلي رو به بالا ميزنه و ريش هاي ستاريش رو شونه ميکنه و به خودش آدکلن ساويز هم ميزنه و بعد هم کفش هاي پاشنه دارش رو مي پوشه و پشتش رو هم مي خوابونه . تسبيج بدست باتفاق خانم راه ميافتن بسمت مهماني ....
حالا برعکسش هم مي تونه اتفاق بيفته !! مثلا خانم تيريپ جوادي بزنه !! بدنش بوي پيازداغ و زردچوبه و عرق مي ده و با همون بدن معطر و اسانس دار به زير بغل هاش مام بهامين ميزنه ..جوراب نازک مشکي پا مي کنه با کفش هاي سفيد ورني که نوک و پاشنه هاش مشکي باشه و دور تا دورش سفيد و يا کلا طلايي پا مي کنه ! شلوار مخمل کبريتي خردلي يا سبز مي پوشه و کرست مشکي مي بنده و روش هم يک بلوز نازک سقيد آستين کوتاه که سينه هاش وق بزنه تو چشم و بعد هم يک روسري گل منگلي قرمز و سبز و سرمه اي و کرم سرش ميکنه و بعد هم چون حالا هوا سرد شده يک ژاکت کرم قهوه اي مي پوشه و بعد هم مانتوي مشکي و بعد هم چادر نقش دار مشکي و خيلي هم بخواد خودش رو بکشه به صورتش هم کرم پودر ساويز که مثل روغن نباتي مي ماسه و داد مي زنه که صورت بتونه کاري شده مي زنه که با شوهرش شعار هميشه تميز هميشه ساويز رو بخونن و ست کنن ! بعد هم راه بيفتن برن مهموني !!
پي نوشت خودم : فردا حتما بيان اينجا تا بگم يه مرد و زن با كلاس چه جورين !‌

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 30, 2002

(0) comments ........................................................................................

Thursday, November 28, 2002

٭
پارچه سياه بر تصاوير زنان در بيل‌بوردهاي پايتخت
روي تصاوير زنان بر بيل‌بوردهاي تبليغاتي فيلم‌ها، پارچه سياه كشيده شد. به گزارش خبرنگار سايت ۳۰نما، از آغاز روزهاي عزاداري ماه رمضان، بر تصاوير يكتا ناصر در بيل‌بوردهاي فيلم «ساقي» و تصاوير زيبا بروفه در بيل‌بوردهاي فيلم «بي‌همتا»، پارچه سياهي كشيده شده است. برای ديدن عکس ها برين اينجا




(0) comments ........................................................................................

Wednesday, November 27, 2002

٭
زندگي
زندگي کوتاهتر از اين حرفهاست که بخواد حتي لحظه کوچکيش هم به ناراحتي بگذره



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, November 26, 2002

٭
مشروب شناسي قسمت اول
۱. ابجو مشروب ملايمي كه سرشار از ويتامينهاي گروه ب هست درصد الكل اون از ۳/۵ تا ۱۲ درصد متغير بهترين نمونه اون نمونه اي كه خونگي باشه و در بشكه هاي چوبي نگهداري مي شه نمونه هاي موجود در بازار ايران داري مقدار زياد مواد نگهدارند هستند كه اين مواد كيفيت ابجو را پايين مي اورند
۲.جين اين مشروب معطر از دانه هاي الكيدي مثل دانه عرعر يا پوست نارنج تهيه ميشه مشروب بسيار خوبيه و نوع اصلي اون از درصد گيرايي بالايي برخوردار و فورا هم عمل ميكنه بهترين نمونه موجود در بازار ايران در قوطي هاي زرد رنك ۳۰۰سي سي با شكل سرخپوست که مي شه تهيه كرد
۳.ودكا يا عرق روسي مشروب بسيار قوي كه مخلوطي از اب والكل انواع مختلفي از اون توي بازار موجود هست كه بعضي نمونه هاي اون قلابي هستن نمونه قلابي از اصلي رو ميشه به اين شكل تشخيص داد نوع چاپ روي قوطي ،شل يا سفت بودن قوطي ،نوع چاپ تاريخ در ته قوطي و برجستگي عددي در ته قوطي . در زمان شاه يكي از بهترين ودكاهاي دنيا به اسم ودكا خاويار در كارخانه جات مشروب سازي خرمشهر توليد مي شده ودكا مشروب قوي كه در خوردن اون بايد كمي احتياط كرد (درصد الكل اون از ۳۹ تا ۵۲درصد متغير است) اين مطلب نا تمام است
اين مطلب رو از يك وبلاك كه "تحت قانون كپي رايت كفار قرار ندارد!" برداشتم پس منبع آن را ذكر نمي كنم



(0) comments ........................................................................................

Monday, November 25, 2002

٭
دختر پولدار
اصولآ دختر پولدار از ۲ کيلومتری خانه پسر آس و پاس هم رد نمی شود چه برسد به اينکه عاشق او شود و بعد هم مثل فيلمها با پسره ازدواج کند...پس!...اگر دخترک پولداری ديديد که به شمای ؟آس و پاس دلباخته! دو اشکال وجود داشته! يا شما در ارزيابيتان اشتباه کرده ايد و فقط تصور کرده ايد که دختر شما را دوست دارد(اين حالت به شدت شايع است!)..يا دخترک در مورد اوضاع مالی شما و پدرتان اشتباه کرده است!
پي نوشت خودم: البته من كه جزو مايه دار ها حساب ميشم ( به گفته خيلي ها (-; ) دختر خانم ها اجازه دارن از 45.9 متري خونه ما رد بشن !



(0) comments ........................................................................................

Sunday, November 24, 2002

٭
كودك
پس از نه ماه اتنظار سرانجام نوبت به کودک رسيد تا گام بر دنيا نهد. فرشتگان بر او سجده کردند و وقت تولدش رسيد....از آنطرف در دنيا همه در تکاپو بودند. يکي اذان مي گفت و ديگري بر سر آتش آب گرم مي کرد و چند تايي هم به زائو کمک مي کردند تا وضع حمل کند. زائو از درد از هوش رفت و قابله بند ناف را بريد و ضربه اي بر پشت کودک زد و کودک اولِن گريه را سر داد و از عالم بالا جدا شد. هرچه بر مادر کودک آب ريختند و جوشانده خوراندند به هوش نيامد و جان سپرد و پرچم سياه عزا بر در خانه و محل افراشته شد....در آنجا رسم براين بود که براي هر مرگي دليلي معين گردد و قاتل معلوم؛ آنهم در داگاه. در دادگاهي که براي مرگ مادر تشکيل شده بود چندين نفر مجرم بودند. قابله و اذان گو و همراهان همه تبرئه شدند و حکم قتل عمد بر کودک زده شد که بي جهت سبب ساز مرگ مادر شده بود.... و حکم بر قصاص ... کودک را آب خوراندند ؛ کودکي که هنوز شير هم نخورده بود و از او پرسيدند که خواسته اي ندارد و کودک که گريه اش نه از روي مرگ مادر و نه از روي حکم داده شده بود؛ فقط مي گريست.... او مي گريست و چون رسم بود موقع اعدام مجرم سکوت کند ؛ دهانش را با پارچه اي بستند و از چوبه دار آويزانش و چه زود پيش مادر و فرشتگان رفت و به خوبي و خوشي دادگاه به پايان رسيد.....

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 23, 2002

٭
مرد ها و زن ها
مي گن که هميشه مردها دنبال مسائل سکسي و اين جور چيزها هستن و بسيار پر توقع و بي حيا تشريف دارن ! اما من ثابت مي کنم که زنها هم همچين بي دست و پا و بي احساس تشريف ندارن !! من با معادله اي که احتياج به هيچ مجهول داره ثابت مي کنم اينجوري ها هم نيست :
يکروز سر کلاس آناتومي استاد رو مي کنه به شاگرداش و مي گه : عزيزانم , اون کدوم قسمت از بدن انسانه که اگه تحريک بشه چهار برابر اندازه معموليش مي شه ؟
همه سکوت مي کنن تا اينکه يکي از دانشجوهاي دختر دستشو بالا مي بره !! استاد کلي خوشحال مي شه و مي گه بگو جانم ...
دختره بلند مي شه و هي به خودش مي پيچه و مِن مِن مي کنه که بگه يا نگه که آخر از بس طولش مي ده که يکي از دانشجوهاي پسر دستشو مي گيره بالا و مي گه : استاد ما بگيم ؟
استاد مي گه تو بگو . پسره مي گه مردمک چشم استاد !!
استاد مي گه : آفرين پسرم حالا بهت يه + هم مي دم اما شما سرکار خانم !! به شما 3 تا منفي مي دم !!!!!
اوااااا .....!!! چرا استاد ؟؟؟؟
- الان عرض مي کنم خدمتتون !!
اول اينکه سرکار خانم , شما درستون رو بلند نبودين !
دوم اينکه فکره شما کثيفه و به مسائل جنسي انحراف داره !
سوم اينکه شما از مردها زيادي توقع دارين !

توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, November 17, 2002

٭
مرحله دوم قرعه كشي



همانطور كه اطلاع داريد از امروز به مدت 5 روز مرحله دوم مسابقه بهترين وبلاگ ها برگزار مي شود از همه برو بچه ها دوستان اشنايان فك فاميل غريبه اشنا درخواست مي شود برن به اين وبلاگ به اين خوبي راي بدن ! بابا فرض كنيد امروز 2 خرداد است و همه بايد برين به محمد راي بدين ( محمد كاستر يا محمد خاتمي چه فرقي مي كنه مهم اينكه پاستوريزه باشه ! ) حضور شما در پاي راي مشت محكمي در دهان استكبار نيست بلكه به پيشرفت IT كمك خواهد كرد حتي اگر من را انتخاب نكنيد ! اما سه تا نكته
1 - به هركي كه به من راي بده 5 ساعت اينترنت نا قابل تقديم مي كنم ! ( ليست افراد راي دهنده از طرف سايت در اختيار من خواهد بود و من به همشون email خواهم كرد ! ) به هر كي هم راي دهنده پيدا كننه 10 ساعت ! بدو بدو كه اتيش زدم به مالم ! پس هر كي كه از اين كار ها مي كنه لطفا به من email بزنه و بگه تا از شرمندگي در بيام !
2- تا انتها مسابقه مطلب جديد نخواهم گذاشت بلكه 5 مطلب قشنگ از كل وبلاگم را در اين زير اضافه خواهم كرد !
3- براي راي دادن اينجا يا رو عكس بالا كليك كنيد و در قسمت وبلاگ عمومي يك نكته جديد در مرورگر شما رو انتخاب كنيد
مطلب اول : يكشنبه 26 ابان چرا زنها گريه مي كنن ! مربوط به Sunday, June 16, 2002
مطلب دوم : دوشنبه 27 ابان زياد وقتی نمانده - اينجا واقعا ته خط است ! مربوط به Friday, July 05, 2002
مطلب سوم : سه شنبه 28 ابان آدرس خانه عفاف ! مربوط به Tuesday, October 29, 2002
مطلب چهارم:چهارشنبه 29 ابان زندگي يكي از همشهري ها مربوط به Monday, September 09, 2002
مطلب پنجم : پنجشنبه 30 ابان اين همه پول پرست نباشين از زندگی لذت ببرين مربوط بهWednesday, August 21, 2002



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 16, 2002

٭
يك نكته جديد در مرورگر شما جزو بهترين ها شد !


با كمال افتخار و فروتني به اطلاع خوانندگان اين بلاگ مي رسانم با توجه به راي ها شما دوستان عزيز اين وبلاگ در اولين دوره مسابقه وبلاگ ها جزو برندگان مرحله اول ميباشد و جزو 5 بلاگ در زمينه وبلاگ ها عمومي مي باشد. نكته مثبت صعود از گروهي بسيار سخت ( گروه عمومي بيشترين شركت كننده - بيشترين راي دهنده و بيشترين رقيب سر سخت كه حدودا 9 ماه قبل از من وبلاگ داشتن ) است و تا همينجا افتخاري بزرگ است. يه جور ديگه بگم حضور كره در بين 4 تيم نهايي جام جهاني هم واسه خودش و هم اسيا غرور انگيز است ! اما تمام تلاشم اين خواهد بود تا در مرحله نهايي هم جايگاهي مناسب داشته باشيم. پس به اميد افتخاري ديگر. همچنان منتظر نظرات شما هستم



(0) comments ........................................................................................

Friday, November 15, 2002

(0) comments ........................................................................................

Wednesday, November 13, 2002

٭
لطيفه
شخصی ادعای نبوت کرد، او را بنزد حاکم آوردند. حاکم امر کرد قفلی را آوردند آنگاه به مرد مدعی گفت: اگر واقعاً تو پيغمبری همين قفل را بدون کليد باز کن.آن شخص در جواب گفت: من گفتم پيغمبرم، من که نگفتم قفل گرم! از اين جواب
حاکم خنديد و او را مرخص نمود



(0) comments
٭
عكس پارتي ايراني ها در خارج
واسه ديدن عكس پارتي ايراني ها در خارج برين اينجا ! بنظرم ايراني ها كه تو خارجن اصلا تيپ شون درست نيست !‌ عكس ديروز ديدن چقدر خوب بود !‌ شايد هم سليقه ما برگشته ! نظر شما چيه؟



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, November 12, 2002

٭
شورت ابريشمي !

سرنوشت خودم: همانطور كه در عكس مبينيد دختر ها ايراني براي خريدن شورت ابريشمي در فروشگاه لباس های زير زنانه در محله الهيه تهران به نام "ويکتوريا سيکرت" که يک توليد کننده مشهور و پرطرفدار آمريکايی لباس های زير برای خانم ها است صف كشيدن ! اولا از خانم ها كه هميشه در صحنه حاضر اند و بفكر خودشون و ما هستن تشكر مي كنم ! ثانيا كي مياد با هم بريم يه سر اونجا بزنيم ؟
تايم به قلم "آزاده معاونی" می نويسد: "خانم های ايرانی برای خريد لباس خواب های ابريشم و ساير کالاهای تجملی که در هيچ جای ديگر در جمهوری اسلامی يافت نمی شود به فروشگاه ويکتوريا سيکرت هجوم می آورند." به نوشته تايم، هر چند اين فروشگاه واقعا از "ويکتوريا سيکرت" مجوز ندارد اما کالاهای آن واقعی است. تايم می نويسد: "به اين ترتيب اين فروشگاه به زنان ايرانی دو چيز غيرمجاز ارائه می کند: يکی لباس های غير معمول ( از ديد حاکمان اين کشور) و ديگری يک مارک آمريکايی." تايم در ادامه مقاله خود فروشگاه ويکتوريا سيکرت تهران را مظهر رشد محبوبيت کالاهای آمريکايی در ايران می خواند و می نويسد در حالی که در ساير کشورهای خاورميانه، مصرف کنندگان کالاهای آمريکايی را تحريم می کنند، ايرانی ها از آن سير نمی شوند.

توسط تايم و بي بي سي



(0) comments ........................................................................................

Monday, November 11, 2002

٭
بازم از خانه عفاف
طرح خانة عفاف در هفته گذشته موجي از بحران را به وجود آورد. اين بحران نتايج زير را در بر داشت:
1) به دليل احتمال زياد شدن دست قيمت‏ها نزديك بود تكان بخورد. قيمت ماشين اندكي كاهش يافت.
2) بحث تراكم مسكن جدي‏تر شد.
3) توجه به هتلداري افزايش يافت.
4) موضوع سياست به نقاط حساس كشيده شد.
5) بخش دولتي قضايا را تكذيب كرد و معلوم شد مسائل خصوصي را بخش خصوصي دنبال مي‏كند.
6) گروه‏هاي سرمايه‏گذار خارجي به ايران وارد شدند.



(0) comments
٭
كمونيسم
شخصي به در خانه يوري گاگارين (اولين و معروفترين فضانورد شوروي) رفت و در خانه را زد، بچه اي آمد بيرون، او پسر گاگارين بود.. آن شخص از او پرسيد پدرت کجاست؟ گفت در فضا است.پرسيد چه وقت مي آيد؟ گفت سر ساعت(مثلا) سه و 21 دقيقه بعد از ظهر.از او پرسيد مادرت کجاست؟ گفت رفته نانوايي، پرسيد چه وقت مي آيد، گفت معلوم نيست (سر صف چه وقت نوبتش برسد تا نان بگيرد و بيايد).اينجا است که علم پيشرفت کرده، ولي در عمل مي بينيم دنياي کمونيسم در بن بست است



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 09, 2002

٭
سر کلاس
سر کلاس، معلم اقتصاد گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: بابا دمت گرم که به فکر آواره و بي خونمون شدن مردم هستی..
معلم اقتصاد ادامه داد: اگه جنگ بشه نرخ بهره های بانکی بالا ميره و سيستم اقتصادی آمريکا به خطر ميفته ،‌ اونوقت نميشه خونه با قيمت خوب بخريم!!
با خودم گفتم: زرشک!!
سر کلاس شيمي، دبير رو به بچه ها کرد و گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: قربون هرچي آدم انساندوست مثه تو....
دبير ادامه داد: آخه اگه جنگ بشه و بمب شيميائي بزنن به عراق،‌ فعل و انفعالاتش لايه ازن رو سوراخ ميکنه،‌ اونوقت ما چيکار کنيم؟!
با خودم گفتم: زرشک!!
معلم زبان، آدم فهميده ای‌ به نظر ميرسيد. به بچه ها گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: کاشکي ميشد همه به اندازه تو از جنگ بيزار بودن ....
معلم زبان ادامه داد: مردم همينجوريش بجای اينکه کتاب بخونن ميرن ميشينن پای تلويزيون که اخبار جنگ رو بيينن! حالا وای‌ به اينکه جدی‌ جدی جنگ بشه!!!
با خودم گفتم: زرشک!!
استاد جغرافيا،‌ عينکش رو روی‌ دماغش جا بجا کرد و گفت:
من خيلي با جنگ مخالفم..
با خودم گفتم: درسته دو بار منو تجديد کردی،‌ ولی بازم خودت!
استاد دماغشو بالا کشيد و گفت: از 100 نفر بپرسی‌ مرکز کرولينای‌ جنوبی‌ کجاس،‌ دو نفر هم نميدونن! ولی ماشاالله همه ميدونن کابل و بغداد کجاس! وای به اينکه جنگ بشه!!
با خودم گفتم: زرشک!!
دبير هندسه، دستهاي گچی شو به هم زد و گفت:
آقا من خيلی‌ با جنگ مخالفم...
با خودم گفتم: آخ شير مادرت حلالت! فکر نميکردم تو يکي دلت برا ملت عراق بسوزه!
به طرف ميزش اومد و گفت: ميترسم سربازامون موقع شليک بمب ، توی اين معادلات سينوس کسينوسی اشتباه کنن بزنن خودمون رو لت و پار کنن!!
با خودم ...........

توسط



(0) comments ........................................................................................

Thursday, November 07, 2002

٭
ويژگيهاي جمعيتي ايرانيان در امريكا
در سال 1965 ايرانيان در امريكا تنها 15 هزار نفر بودند. در سال 1980 به 121 هزار نفر رسيدند. دليل عمده اين افزايش اعزام جوانان براي تحصيل در اثر افزايش درامد سرانه و بورس هاي تحصيلي بود. بيشتر نخبگان فرهنگي ما محصول انفجار درامدهاي نفتي هستند و ايران از همه كشورها بيشتر دانشجو به خارج اعزام مي كرد. تحصيل آنها بتدريج خانواده ها يشان را هم به آنجا كشاند. تقريبا مانند مهاجرت هاي داخلي كه اعزام سرباز از دهات به شهر فرصتي بود كه آنها را با شهر و زندگي شهري آشنا مي كرد و بعد از اتمام سربازي نه تنها مي ماندند بلكه خانواده ها را هم بدنبال مي كشاندند. براورد هاي فعلي نشان از 800000 تا 1100000 نفر ايراني در امريكا در حال حاضر مي دهد. آمارها مي گويند 84 درصد آنها روان انگليسي حرف مي زنند. 46 درصد حداقل مدرك ليسانس دارند. 43 درصد موقعيت های مديريتي سطح بالا و تخصص دارند. 35 درصد كارهاي اداري و فني مي كنند و 10 درصد هم به ساير خدمات مشغولند. 48 درصد دو منبع درامدي دارند. حداقل متوسط درامدي شان 55501 دلار است كه بسيار بيشتر از متوسط درامد ملي يعني 35492 دلار است


توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, November 06, 2002

٭
عزيزي و بهروز پيرپكاجكي
ديشب اين سريال زير آسمان شهر رو ديدين ؟ بهروز خالي بند مي گفت من غزال تيز پا اسيا هستم ! يا حماسه ساز ملبورن !!! ما كه كلي خنديديم ! بنظر شما اصلا بهروز شبيه اين خداداد است يا نه ؟ بنظر من اون كناري بيشتر به حماسه ساز مي خوره تا آقا جكي و خداداد ! شما چي ميگين ؟



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, November 05, 2002

٭
بابا
A little girl says, "Daddy, I wish I had a little sister." Trying to be funny, the daddy says, "Honey, you do have a sister. You just don't see her because when you are coming in the front door, she is always leaving through the back door." The little girl thought about this and remarked, "You mean like my other Daddy does?"




(0) comments ........................................................................................

Monday, November 04, 2002

٭
سخنی از بزرگان
در عرض يک دقيقه می شود کسی را خرد کرد....در يک ساعت می شود کسی را دوست داشت....و در يک روز می شود عاشق شد....ولی...ولی ...يک عمر طول می کشد تا کسی را فراموش کرد....



(0) comments ........................................................................................

Sunday, November 03, 2002

٭
نتيجه گيري
امشب در يک سفر به درون خودم به يک نتيجه رسيدم :
روزگاري بود و هست که مدام دنبال پول و ثروت و دارايي و جمع کردن اين ها بودم و هستم . فکر و ذکرم اين هست که اگه پولدار باشم چکارها که نمي تونم انجام بدم اما امشب در صحبت با دوستي به نتيجه اي رسيدم که شايد چندان خوشايند نبود اما بسيار آموزنده بود .... يک شعر هست که مي گه :
نه زن دارم نه بچه
نه غم دارم نه غصه

خوشحالم که از مال دنيا هيچي ندارم جز کمي پول که حتي يکماه کامل رو هم نمي توم باهاش نون بربري بخرم و توي جوب آب تليت کنم و بخورم ... اما در عوض خيال و فکري آسوده دارم و شب ها که سرم رو زمين مي گذارم به خوابي خوش فرو مي رم . خوشحالم که تا اين لحظه زياد دنبال پول نرفتم الي در رويا ... اما با اينهمه مي دونم که عقيده من يک نظر احمقانه اي بيش نيست و جزو آدم هاي الکي خوش هستم . زندگي خرج داره و پول لازم داره بدون پول که نمي شه زندگي کرد و به جايي رسيد شايد هم به قول دوستم که مي گه من از زندگي زياد توقع ندارم همون يک رفاه معمولي با ماهي 600 - 700 تومن درآمد کافيه ! من براش بميرم که اين موجود چقدر کم اشتهاست و چقدر درويش مسلکه ! يه زندگي معمولي با 700 تومن در ماه !!!! نه به شوري ديگران نه به بي نمکي من !!
به هر حال اميدوارم اگه روزي پول دار شدم جنبه ثروتمند شدن رو داشته باشم و همين طور فرهنگ استفاده از پول رو و هميشه هم يادم باشه که من کي بودم و از کجا به کجا رسيدم و هيچ وقت خودم رو گم نکنم !!

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, November 02, 2002

٭
عباس آباد !
عباس اباد :اصطلاحي كه توي شهر ما (تهران) جا افتاده به معني مشروب خوردن «البته ما سهم زيادي در جا افتادنش داشتيم».
پي نوشت خودم : من كه تا حالا نشنيده بودم ! شما چي؟ ما از پشت كوه آمديم يا اين بابا ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Friday, November 01, 2002

٭
قلب زيبا
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيباترين قلب رادر تمام آن منطقه دارد. جمعيت زيادي جمع شدند. قلب اوكاملا سالم بود وهيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود. پس همه تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده اند. مرد جوان در كمال افتخار،با صدايي بلندتر به تعريف از قلب خود پرداخت. ناگهان پيرمردي جلوي جمعيت آمد و گفت: اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مردجوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه كردند. قلب او با قدرت تمام مي تپيد، اما پراز زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكه هايي جايگزين آنهاشده بود؛ اما آنها به درستي جاهاي خالي را پر نكرده بودند و گوشه هايي دندانه دندانه در قلب او ديده مي شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجودداشت كه هيچ تكه اي آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهي خيره به او مي نگريستند و با خود فكر مي كردند كه اين پير مرد چطورادعا مي كند كه قلب زيباتري دارد.
مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره كرد و خنديدو گفت: تو حتماشوخي مي كني... قلبت را با قلب من مقايسه كن. قلب تو،تنها مشتي زخم وخراش و بريدگي است. پير مرد گفت: درست است، قلب تو سالم به نظر مي رسد.اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمي كنم. مي داني،هر زخمي نشانگرانساني است كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشي ازقلبم را جدا كرده ام و به او بخشيده ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه بخشيده شده قرار داده ام. اما چون اين دوعين هم نبوده اند، گوشه هايي دندانه دندانه در قلبم دارم كه برايم عزيزند، چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي ازقلبم را به كساني بخشيده ام، اما آنها چيزي از قلب خود به من نداده اند.اين ها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآورند، اما ياد آور عشقي هستندكه داشته ام.اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه اي كه من در انتظارش بوده ام، پر كنند. پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سختي ايستاد. در حالي كه اشك از گونه هايش سرازير مي شدبه سمت پير مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم كرد. پير مرد آن را گرفت ودر قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را در جاي زخم قلب مردجوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Thursday, October 31, 2002

٭
جان انسان ها
وقتی که هر سال در ايران ۱۴ هزار نفر در تصادفات رانندگی بميرند، يعنی اينکه اگر شما ماشين داريد و با آن مسافرت می‌کنيد، خيلی احتمالش زياد است که شما هم تصادف مرگبار کنيد. حتی اگر نماينده‌ی مجلس باشيد. معنی ديگر اين گزاره آن است که جان مردم بی‌ارزش‌ترين چيز برای حکومت ايران است. مقامات بالای ممکت که اينقدر «فساد مالی، فاسد اخلاقی» می‌کنند، بد نيست فکری برای جان بی‌ارزش‌شده‌ی ايرانيان بکنند. برای ادامه برين اينجا

توسط



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, October 29, 2002

(5) comments ........................................................................................

Monday, October 28, 2002

٭
عمليات بانكي بدون ربا
اون موقعيكه ميخواستند پرداخت سود به سپرده هاي مردم را شرعي كنند، تصميم بر اين شد كه سود رو علي الحساب عنوان كنند تا با نقض يكي از شروط ربا، عمليات بانكي رو شرعي جلوه بدهند. در واقع فرض بر اين هست كه اگر پولي با شروط
1- مبلغ سود قطعي( يا درصد سود قطعي)
2- در يك مدت زمان قطعي
به يك نفر حقيقي و يا حقوقي مشخص قرض داده شود، ربا محسوب شده و طرفي كه پول رو داده اصطلاحا نزول خور معرفي ميشود. براي همين وقتي ديدن كه نميشه شرط 2 را هپلي هپو كرد و مجبورند سال مالي را تو حساب كتاباشون بكار ببرند، لذا تصميم گرفتند كه با عنوان كردن سود علي الحساب، يكي از شرايط ربا را نقض شده دونسته و سپرده هاي ملت را جمع آوري نمايند. هر چند كه تابحال نيز سودهائي كه پرداخته اند، سود قطعي بوده و عملا سود علي الحساب نوعي كلاه شرعي حساب ميشده، اما هيچ وقت جرات عنوان نمودن سود قطعي توسط هيچ واحدي تا چند وقت قبل پيش نيامده بود. اما اخيرا برخي موسسات و بانكها ار همون اول ادعاي سود قطعي رو نموده و عملا عمليات بانكي بدون ربا رو زير سوال برده اند. جديدا در يكي از تبليغات بانك مسكن در بزرگراه شيخ فضل اله نوري، پرداخت سود قطعي بعنوان يكي از مزاياي بانك برشمرده شده است. من دقيقا نميدانم كه تاثير ربا در يك اقتصاد آزاد چگونه است، و آيا رونق بخش اقتصاد است و يا باعث ايجاد اختلاف طبقاتي ثروتي ميشود، اما آنچه كه مسلم است اينه كه نبايد مردم رو گول زد.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, October 27, 2002

٭
در قلب تهران

يه عکسي هم امروز ديدم که کله ام سوت کشيد! تازه کلي هم ناراحت شدم که چرا من اونجا نبودم. من فقط در همين حد ميدونم که يه بازارچه خيريه توي سفارت ايتاليا بوده! به حق چيزهاي نديده و نشنيده!! آخه سفارت ايتاليا رو چه به اين کارها! همونجور که ميدونين هم سفارت يه کشور جزو خاک اون کشور حساب ميشه و خلاصه نميشه توش دخالت کرد. من شنيدم حتي ماشينهاي سفارت هم همين وضعيت رو دارن. حالا بگذريم. اولين فکري که به ذهن آدم ميرسه اينه که اينجا يه پارکيه خارج از ايران که يه عده باحجاب دور هم جمع شدن و واسه يه لحظه روسريهاشون رو در آوردن که کله هاشون آفتاب ببينه! جالب اينکه فکر مي کنم يه جورايي سالن مد هم بوده!!! مخصوصا که از حجاب هم خبري نبوده و از گير نيرو انتظامي هم خبري نبوده! يه چيزي تو مايه هاي غير ممکن در ايران! ولي خب عکس گوياي همه چي هست! چند تا ديگه عکس هست اگه اسکن شد يه جا ميذارم ببينيد! تازه اين مراسم هردفعه توي يه سفارت خونه برگذار ميشه! (خدا زيادشون کنه!) اين يکي که واقعا حيف شد که نرفتيم ولي بعدي رو حتما با کله ميرم بلکه چشم و گوشمون باز بشه. جمعيت زيادی اونجا بودن که شايد جز معدودی هيچ ذهنيتی از خيريه و اين جور چيزا نداشتن. البته طبيعيه. تو اين جور موارد کسايی که برگزار کننده هستن بايد فقط برای مردم جذابيت ايجاد کنن تا بتونن پول بيشتری رو جمع کنن. اما می دونين از اين خنده ام گرفته بود که برگزارکننده ها لازم نبود هِچ زحمتی بکشن. همين که يه جا بشه آزاد لباس پوشيد و قدم زد کلی انگيزه ايجاد می کنه برای مردم. راستي بليت ورودی 3000 تومان بود

توسط و توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, October 26, 2002

٭
مسابقه بزرگ وبلاگ ها
همونطور که چند وقت پيش هم در موردش نوشتم ، اين مسابقه از طرف ماهنامه کامپيوتر و ارتباطات برگزار ميشه و هدف ، انتخاب بهترين وبلاگهاي فارسي است. من که با برگزاري مسابقه کاملا موافقم. نحوه مسابقه و توضيحاتش به طور کامل در سايتي که به همين منظور درست شده ، نوشته شده. فقط براي شرکت در مسابقه بايد ثبت نام کنيد که چند ثانيه بيشتر طول نخواهد کشيد.
خلاصه اينکه تو اين مسابقه شرکت کنيد و به وبلاگهاي منتخبتون راي بدين. چون هر چي تعداد آرا و شرکت کنندگان بيشتر باشه ، مسابقه معتبرتره. البته کاش يه لوگوي کوچيک و خوشگل واسه اين مسابقه درست کنن که ملت چند روزي بذارن تو وبلاگهاشون تا همه بفهمن و شرکت کنن. فقط يادتون نره اسم وبلاگ من رو هم لطفا تو مسابقه بنوسين ! دمتون گرم !
آدرس مسابقه http://www.topweblogs.com



(0) comments ........................................................................................

Friday, October 25, 2002

٭
چينی ها اينترنت روو از کار انداختن !
هزاران سايت اينترنتی از جمله سايت پرشين‌بلاگ (http://www.persianblog.com) قربانی عدم پايبندی چينی‌ها به قوانين حاكم بر اينترنت شده‌اند. اخيرا يك شركت چينی با خريداری چندين سرور اينترنتی در مكان‌های مختلف از سرويس‌دهندگان مختلف اينترنت و با استفاده از خطوط پر سرعت T3 اقدام به ارائه خدمات غير مجاز ارسال email يا همان SPAM به تمام دنيا نمود. اين شرکت با ثبت چند صد Domain در مرکز ثبت دومين کشور چين مدعی شد که برای هيچ شرکت آمريکايی امکان شکايت و از کار انداختن Domain ها وجود ندارد و با استفاده چرخشی از اين Domain ها و استفاده چرخشی از چندين آدرس مختلف IP برای هر Domain به طور جدی اقدام به ارائه خدمات Spamming در سرتاسر دنيا به خصوص آمريکا نمود و تبليغات وسيعی را برای فروش CD های خود که شامل بيش از 300 ميليون آدرس e-mail بود آغاز نمود.
ادامه ماجرا رو اينجا بخونين



(0) comments ........................................................................................

Thursday, October 24, 2002

٭
نمايشگاه
بالاخره اين نمايشگاه های کامپيوتر بعد از 2 ماه جون کندن تموم شد! من يکی که بدبخت شدم ! 3 نمايشگاه در عرض 1.5 ماه يعنی هر دو هفته يک نمايشگاه! و اين يعنی فاجعه! اما با همه اينها تک تک شون خاطره است و ادم دوست ها قديمی رو ميبينه و دوست ها جديد پيدا ميکنه ! تا telecomp, gitex, elecomp سال بعد خداحافظ !



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, October 23, 2002

٭
سوال و جواب
سوال : شما يك ترك را چگونه در يكشنبه ميخندانيد؟
جواب : يك جوك در روز چهارشنبه برايش تعريف ميكنم
سوال : شما يك ترك را چگونه براي هميشه مشغول نگه مي داريد؟
جواب : در دو روي يك كاغذ مي نويسم : لطفا بچرخانيد
سوال : چرا تركها نميتوانند قالب يخ درست كنند؟
جواب : چون آنها هميشه دسنورالعمل تهيه را فراموش ميكنند
سوال : يك ترك چگونه يك پرنده را ميكشد؟
جواب : آن را از بالاي يك صخره به پائين پرتاب ميكند
سوال : چرا 18 ترك به سينما رفتند ؟
جواب : براي اينكه براي زير 18 ممنوع بود
سوال : شما به يك ترك در يك موسسه سطح بالا چه ميگوييد؟
جواب : يك بازديد كننده
يك ترك سفارش يك پيتزاي بزرگ را ميدهد ، فروشنده از او ميپرسد كه پيتزا را به چهار قسمت تقسيم كند يا 12 قسمت ؟ ترك ميگويد : شش قسمت ، من هيچگاه نخواهم توانست كه 12 قسمت را بخورم.
ترك اولي : تا حالا شكسپير خوندي ؟
ترك دومي : نه . كي نوشتتش ؟

توسط



(1) comments ........................................................................................

Tuesday, October 22, 2002

(0) comments ........................................................................................

Monday, October 21, 2002

(0) comments ........................................................................................

Sunday, October 20, 2002

٭
عروسی
جمعه شب عروسی داداش يکی از دوستان بوديم ! بعد از يه شام اساسی و بعدش يکی دو پيک جين و رقص تا کله سحر با حوری ها نتيجه اش اين ميشه که می بينيد !
چه خوشگل... چه خوشگل... چه خوشگل شدي امشب...
براي با تو بودن تا کي بايد صبر کنم؟
چرا با من دورنگي؟ مني که باهات يه رنگم، مني که به خاطر تو حتي با خودم مي‌جنگم...
دلبرم دلــبر خونه خرابم کرد...
که امشب شب عشقه، همين امشبو داريم...
اي يار اي يار اي يار... اي يار اي يار اي يار... دلتو به هيشکي نسپر...
خيلي وقته که دلم براي تو تنگ شده... قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده...
آي دلم... واي واي واي دلم... واي واي واي دلم آي دلم...
دلم کسي رو نمي‌خواد... فقط به خاطر تو... غرور من رفته به باد... فقط به خاطر تو...
دختر بندري... تو مال مني... نمي‌خوام به کسي... لبخند بزني...
آي جاست کالد... تو سِي... آي لاو يو...
با تو رفتم... بي تو باز آمدم... از سر کوي او... دل ديوانه...
تا از آشيانه... سويت پر بگيرم... از بندم رها کن... تا از غم نمي‌رم...
نسترن، اي عشق، من حرفي بزن، بگو تو رو به خدا اين اداها چي چيه...
يکي داره باز دوباره چوب لاي چرخم مي‌زاره...
اي عشق من اي زيبا نيلوفر من... در خواب نازي شبها نيلوفر من...
من خودم خريدارم... واي چقدر دوسِت دارم...
آي انار انار بيا به بالينم... شبنم گل نار بيا به بالينم...
يه معشوقه مي‌خواستم....
لعنتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي!

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, October 19, 2002

٭
نمايشگاه مخابرات و كامپيوتر
از فردا تا چهارشنبه هر روز از ساعت 9 تا 17 در نمايشگاه بين الملي هستم ! ممكنه نتونم صبح ها وبلاگ رو به روز كنم. از اينجا معذرت مي خوام و منتظر ديدار شما در نمايشگاه هستم. ما سالن 38 هستيم ! از هر كي بپرسين بهتون ميگه ! ميان ديگه حتما ؟



(0) comments
٭
چهار نقش يك زن
يک زن برای همسر خودش بايد چهار نقش رو ايفا کنه و اگه قادر به انجام اين کار باشه من اون زندگی رو تضمين می کنم . اين مطلبی که الان براتون می نويسم براساس تجربه ثابت شده و اصلا جای شک و ترديد نداره . و اما اون چهارتا نقش:
۱= نقش مادری:
مردها هميشه بچه باقی می مونن و اون کودک درونی اونا هميشه جاويدانه . دلسپردگی يک مرد به مادرش از نوع مثال زدنيه و از نوع شديد . مرد دوست داره هنگامی که احساس دلتنگی و ياس درش به وجود مياد سرشو روی شونه های مادرش بذاره و دست نوازش گر و پر مهر مادر بر سرش کشيده بشه . اين حالت آرامش بسيار عجيبی در مرد به وجود مياره که نمی شه بيان کرد . و اين نقش رو يک همسر می تونه با درايت خاصی ايفا کنه و خلاصه جای مادر و اون فضای اختصاص داده شده قلب يک مرد به مادرش رو غصب کنه .
۲=نقش دوست:
زن بايد برای مردش يک دوست واقعی باشه . طوری که مرد بتونه راحت با اون حرف بزنه و واژه هاشو سانسور نکنه . زن بايد به چيزايی که مردش دوست داره علاقه نشون بده و در مورد اونا با مردش بحث کنه . ديالوگ يک دوست با يک دوست بهترين و صميمانه ترين نوع ديالوگ هاست . مطمئن باشيد يه مرد اون حرف هايی رو که به دوست دخترش می گه به همسرش نمی گه و زن بايد کاری کنه که مرد اون حرف ها رو به اونم بگه . حالا اين که چطوری اين کارو بکنه بستگی به تيزهوشی خانوما داره .
۳=نقش کدبانو :
تزيين يک خانه به شکلی زيبا تنها از دست يک کدبانو بر مياد . آشپزی خوب . تربيت بچه ها و به طور کلی حکومت در خانه مال خانوماست . يه خانوم خوب بايد از عهده اين نقش به خوبی بر بياد . برعکس اونی که خانوما فکر می کنن مردها به فضای خونه توجه زيادی نمی کنن بايد بگم مردها خيلی هم با دقت محيط خونه رو زير نظر می گيرن . تغيير دکوراسيون حتما هر چند وقت يکبار توی برنامه زندگيتون باشه .
۴=نقش معشوقه :
يه زن به هيچ وجه نبايد همسرشو از لحاظ جنسی توی تنگنا قرار بده . به جز جنبه لذت مادی بايد بگم رابطه جنسی نقش مهمی در آرامش روحی مرد داره و ديگه اينکه محبت و عشق و علاقه رو در طرفين به شدت افزايش ميده .
البته يک رابطه جنسی موفق . يه زن نبايد وقتی همسرش به اون از لحاظ جنسی نياز داره سرد برخورد کنه . اونم بايد مثل همسرش نقش فعالی رو در رابطه جنسی ايفا کنه .
برخورد های جنسی بايد کاملا آزاد و خالی از قيد وبندها و اصول ها و بايد ها و نبايد ها باشه . همونطوری که می خواهيد لذت ببريد لذت ببريد . به هيچ وجه در رابطه های جنسی نبايد محدوديت ايجاد کرد . اگه گاهی اوقات مردی از همسرش تقاضاهای خاصی در روابط جنسی داره بايد برآورده بشه و گرنه مطمئن باشيد مرد راه های ديگه ای برای ارضای خودش پيدا می کنه . البته وقتی فرهنگ سکسی آلوده بشه کاری از دست هيچکس بر نمياد .

و اما مردان عزيز
يه زن اين چهار نقش رو خالصانه و صادقانه برای شما بازی می کنه و تنها يه انتظار از شما داره .
و اونم اينه که : يه شوهر خوب باشيد و اونو درک کنيد .
البته خانومای محترم اگه خواسته های ديگه ای هم دارن می تونن مطرح کنن . چون مردها اصولا بازيگران خوبی هستند . نظر شما چيه ؟
توسط



(0) comments ........................................................................................

Thursday, October 17, 2002

٭
كلاسور و سينه خانمها
جوونتر كه بودم فكر ميكردم چرا دخترها (خصوصا دانشجويان) كلاسور و كتاب و جزوه رو به سينه هاشون مي چسبونن؟ الان هم جواب قطعي براي اين كارشون ندارم ولي فكر ميكنم يكي از اين موارد باشه:
1- سينه هاي خانمها يك محل آرامش براي نوزادانشون هست (در برخي موارد حتي همسرانشان!!!) و اين ارتباط دو طرفه بوده و زن نيز از در آغوش كشيدن نوزادش لذت برده و احساس آرامش ميكنه، حدسم اينه كه اين حس ”در آغوش كشيدن زنان“ باعث ميشه كه اونها بصورت غريزي هر آنچه را كه فشار نوزاد رو بر سينه هايشان تداعي كنه را به آغوش بكشند حتي اگه كلاسور باشه .
2-سينه هاي يك زن از جمله نقاط حساس و آسيب پذير بوده و هر گونه ضربه به اين محل توامان با درد و رنجش هستش، در واقع يه چيزي مثل بيضه هاي آقايون اما اندكي كمتر، براي همين ممكنه خانمها ناخودآگاه با قرار دادن كلاسور و يا كتاب در جلوي سينه شان در پي محافظت از اين اندامشان باشند، هر چند كه ممكنه يك در ميليون هم ضربه اي به اونجا وارد نشه ...
3-ممكنه كلا اين حركت هيچ ريشه باليني نداشته باشه و صرفا چون يه روزي يه خانمي اين كارو كرده و به نظر قشنگ و مد اومده اين كار رايج شده باشه، يه چيزي تو مايه هاي توي دست راست كردن ساعت مچي.
4-ممكنه اصلا اين خصيصه مختص خانمها نباشه و اين فقط ساخته و پرداخته ذهن من باشه، چون خودم هم شاهد بوده ام كه خيلي از اساتيد مرد و تر و تميز و پير دانشگاه ها هم اين چنين جزوه هايشان را حمل مي كنند.
5-شايد هم بخاطر اين باشه كه چون سنگيني بار در قسمت مياني و سينه هاي انسان به صورت مساوي در طرفين تقسيم ميشه، براي همين خانمها با اينكار به نوعي حمل بارهاي اين چنيني رو براي خود آسانتر نموده و كاملا ارگونوميك رفتار مي نمايند.
نظر شما چيه ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, October 16, 2002

٭
خواجه نصير !
اين دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي به عنوان اولين دانشگاه براي خودش وبلاگ درست كرده ! ورود مراكز دانشگاهي و سازمان هاي دولتي رو به وبلاگستان تبريك ميگم ! و اميدوارم به زودي از خود سايت دانشگاه براي اينكار استفاده كنه !

با تشكر از ممل رضا



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, October 15, 2002

٭
پوزش
با عرض پوزش از اينكه دو روز به خاطر مسافرت به جايي كه اصلا اينترنت كه هيچي ! تلفن هم نداشت نتونستم اينجا رو به روز كنم !



(0) comments
٭
انتفاعي
چطور ممكنه دبيرستاني كه براي هر ترم، مبلغ يك ميليون تومان از هر دانش آموز ميگيره؛ غير انتفاعي باشه ؟ تصورم از "غير انتفاعي "، بيشتر موسسات خيريه و اونجاهائي بود كه با پول مردم اداره ميشه...نه اين دكّونهائي كه به اسم مدارس غير انتفاعي باز كردن...!!! سطح تحصيل رو توي مدارس دولتي آوردن پائين تا بازار مكاره غير انتفاعي ها رونق بگيره... مدارس دولتي رو تبديل به يك محيط خشن و خشك كردن تا اين مدارس، لطيف و دوست داشتني به نظر بياين... معلمها رو ياد دادند كه رشوه بگيرند و به شاگردهاي خصوصي شون نمره هاي بيشتر بدهند...بچه ها رو طوري بار آوردند كه دائما توي اين مدارس معدل بيست بيارند ولي تو كنكور و امتحانات نهائي مثل خر تو گل بمونند... رو افكار خونواده ها كار كردند تا تحصيل در مدارس غير انتفاعي رو به همديگه پز بدهند...آخ كه اگه همين مشكلات دور و برمون رو حل كنيم ديگه لازم نيست به فكر سياست و اقتصاد و سنت و مدرنيته باشيم...

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, October 12, 2002

٭
جوان
توی ايران، سه مدل جوون هست، هرکدوم هم سرگردون در بين دو نوع ديگه.
يک مدل، مدل بچه سوسوله، حالا بگيد رپی، خارجی، کله روغنی. به هر حال، اين نوع جوون، از روی لباسهای مارک خارجی که مارکهاش رو گنده چسبوندن جلوی سينشون شناخته می شن. کله ژل زده، زير ابرو ورداشته، ماشين پرايد، پاترول، يا پژو 206 برون. فکرش همش دنبال دختر بازيه و آخرين مدل لباس، زبون بازی و دغل کاری هم بلده، کلمه انگليسی هم پرتاب می کنه.
نوع دوم، مدل حزب اللهی. پيرهن افتاده رو شلوار، ريش گری زده، موی شخم زده، تسبيح به دست. يا اهل بازاره، يا اهل پايگاه مقاومت بسيج مسجد محل، يا بيکار که قيافه گرفته که کار گيرش بياد. استاد دغل بازی که با «تو» خطاب کردن آدمهای ديگه، فکر می کنه شخصيت به دست مياره.
نوع سوم، سوسول فيلسوفه. کتابهای کريشنا مورتی و پائولو کوئيو رو خونده، از کاستاندا رسيده به شمس و مولانا، حالا با قيافه نيم درويشی، ريش توپی و موی بلندی که با کش می بنده پشت سرش، توی پارتی ها تسبيح شاه مقصود می اندازه و در حالی که ليوان «باده» رو در دست داره، از حکمت اشراقی تعريف می کنه.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Friday, October 11, 2002

٭
‌در باب پول:
مثبت گرا : هيچ اهميتي ندارد، مخصوصا وقتي که نداري.
منفي گرا : تا وقتي که نداري، هيچ اهميتي نداري.
رياضي : لازم است ولي کافي نيست.
تجربي : به اندازه ء کافي لازم است.
ايراني : مال من است.
آمريکايي : مال بانک است.
من :‌ چيز خوبي است؛ لطفا از همين بدهيد.
خدا : شوشه خالي آوردي؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Thursday, October 10, 2002

(0) comments ........................................................................................

Wednesday, October 09, 2002

٭
اسلام در خطر
دکتر هادی نژاد حسينيان نماينده سابق ايران در سازمان ملل پس از بازگشت از محل ماموريت خود در آمريکا گفته است: معمولا در مراسم ملی کشورها خانم ها با آقايان دست می دهند؛ من در اين زمينه از مقام معظم رهبری سئوال کردم معظم له فرمودند :" نبايد دست داد." وی گفته است: وقتی در مراسم با خانم ها مواجه می شدم در يک دست کيف و در دست ديگر ليوان می گرفتم تا مجبور نشوم دست بدهم، خانم های خارجی نسبت به مسائل اسلامی توجيه نيستند و وقتی با آنها دست نمی دهيم، زرد و قرمز می شوند. نژاد حسينيان ياد آور شد: من اين موضوع را با برخی مراجع قم مطرح کردم و يکی از آنها گفت اگر دست ندادن وهن اسلام است، جايز است دست داده شود. من اين موضوع را به صورت مکتوب بار ديگر از مقام معظم رهبری سوال کردم که ايشان بار ديگر نوشتند :"جايز نيست."



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, October 08, 2002

٭
16 مهر جشن مهرگان مبارك !
در اين روز زرتشتيان لباس نو به رنگ های زرد و سرخ و نارنجی پاييزی می پوشيدند و سفره الوان می گستردند و بر آن کتاب اوستا، آيينه، سرمه دان، سبويی شراب، شيشه گلاب و مخصوصا انار و همچنين گل نيلوفر می چيدند. آتش های بزرگ برپا می کردند و به رقص و پايکوبی می پرداختند و اسپند در آتش می ريختند. مراسم ديد . بازديد در اين روز برگزار می شد و کوچکتر ها به ديدن بزرگترها می رفتند. به کودکی که در ماه مهر به دنيا می آمد نامی می نهادند که با مهر ترکيب شده باشد، مانند مهريار، مهرشيد، مهرنوش، مهرپاد، مهرداد، مهربان و ...» همچنين برين اينجا
پي نوشت خودم: من يه چند تا دوست زردشتي دارم كه اميدوارم وبلاگ رو بخونن و نظراتشون رو بدن ! از اينجا تبريك ميگم و آرزو موفقيت دارم !



(0) comments ........................................................................................

Monday, October 07, 2002

٭
جامعه مدني
وقتی تاريخ شاههای هخامنشی رو می خونی ، می بينی اين همه مباهات ما ايرانيها به کوروش و داريوش بی جهت نيست. اونها در زمان خودشون از پيشرفته ترين قوانين مدنی برخوردار بودند که الان فاقد اونيم.
داريوش شاه گويد: از آن جهت پروردگارمرا ياری کرد که: بی وفا نبودم، دروغگو نبودم، درازدست نبودم آنان که با وفا بودند نيک نواختم و انان که زيان رسانيدند سخت کيفر دادم.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, October 06, 2002

٭
گشتي در كافي شاپ
اين بار روم به سمت گارسون ها بود و طرز درست کردن کاپوچينو و بستني و .. ديگه رو داشتم نگاه مي کردم ! يکنفر سفارش کيک داده بود . گارسون هم يک کيک آماده رو در آورد و قاچ کرد و روش خامه ريخت و بعد هم با کاردک تُف ماليش کرد و مثلا شد کيک خامه اي بعد هم روش شکلات مايع ريخت و يک گيلاس گذاشت روش و يک دونه هم چتر کاشت روش واسه افه ! سريع مموي کنارم رو باز کردم تا قيمت اين کيک تقلبي رو ببينم ! کيک فانتزي با قهوه فرانسه 2200 تومان !!!!
يک نفر کاپوچينو سفارش داده بود ! کساني که ديده باشن مي دونن که درست کردن کاپوچينو روش خاصي رو داره و بايد به صورتي جوش آوردش که کف بکنه و زياد جوش نخوره که سر بره ! خلاصه اين آغاي محترم همون قهوه فرانسه , که بخوره تو سرش همون قهوه ترک رو ريخت تو فنجان و بعد هم با يک هم زن شروع به زدن اون کرد و شد کاپوچينو جون عمه اش !!!!! قيمت : 800 تومن !!
يک نفر هم سفارش چيپس و پنير داده بود ! يک ظرف آلومينيومي رو برداشت گارسون و توي اون چيپس ريخت ! بعد هم با دستش يک ورقه کالباس رو خورد کرد و ريخت روش و بعد هم 2 لايه پنير ورقه اي روش گذاشت و ظرف رو توي ماکرو ويو گذاشت و بعد هم روش سس مثلا فرانسوي ريخت بعلاوه سس گوجه فرنگي ! بعدا ما که سفارش داديم معلوم شد سس فرانسوي آغا سس مايونز بوده با تلخون خشک !!! يکنفر ديگه هم داشت فنجانها و بشقابها رو مي شست اونهم چه شستني .... همه رو ريخته بود تو سينک ظرفشويي که توش شايد يک قطره مايع ظرفشويي بود ! و بعد فقط اونها رو در مياورد و به سبک انگليسي ها با دستمال خشک مي کرد ! حالم کلي بد شد ! بدتر از اون اين بود که دستمال ظرف خشک کنيش از اين پارچه هاي تنظيف بود و شده بود رنگ زرد و سياه و چرک مرده ! مثلا هم کافی شاپ نسبتا معروفی بود !!! باید بهش لوح کثافت می دادن ! نمی دونم اين ايرانی جماعت چرا اينقدر کلاه بردارن ! نون خشک رو بزک مي کنن و جاي پلمبير به آدم غالب مي کنن !
قبول دارين يا نه؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, October 05, 2002

(0) comments ........................................................................................

Thursday, October 03, 2002

٭
پيکان
اگر فقط يك دليل براي نقض يك قانون كافي باشد و آن قانون، قانون بقاي اصلح باشد و معني قانون بقاي اصلح اين باشد كه آنچه اصلح است باقي مي‏ماند و آنچه اقبح است باقي نمي‏ماند و اگر هيچ دليل ديگري براي ردّ نظرية داروين موجود نباشد، همين باقي ماندن پيكان به عنوان يكي از اولين اتومبيل‏هاي تاريخ بشر از زمان انقلاب صنعتي تا همين سال 1381 كافي است.
مشخصات:
محتوي: مدل دهة 1950 ميلادي
شكل: مدل دهة 1940 ميلادي
مدل: جواد
نوع مصرف انرژي: بي‏رويه
علت بقا: بي‏دليل
زمان مصرف: سال 2002 ميلادي
علت توليد: در ايران براي هيچ معلولي علت لازم نيست.
پيشنهاد سازنده: پيشنهاد مي‏كنيم نام پيكان را به جاي خودرو ملّي بگذارند خودرو غيرانتفاعي، چون از طريق توليد آن بدون هزينه كردن مي‏توان درآمد كسب كرد.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, October 02, 2002

(0) comments ........................................................................................

Tuesday, October 01, 2002

٭
خدا پدر مادر رازي رو بيامرزه !
يکی از کثيف ترين راههای بالا بردن الکل خون، مصرف الکل سفيد هست. ولی از طرفی خيلی هم بهداشتيه. چون تقريباً بيشتر از 96درصد اون الکل هست و مابقی تا 100درصد آبه. بنابراين ميشه باهاش هر نوع مشروب الکلی و با هر طعم دلخواهی درست کرد.
ولی چند نکته را بايد توجه داشت، اول اينکه اين الکل تقريباً خالصه و بايد حداکثر 30درصد نوشيدنی ما را تشکيل بده. اشتباه نکنيد و بيشتر از اين مقدار الکل نريزيد، اين داستانش فرق داره و فکر نکنيد که اگه ودکای بالای 40درصد يا ويسکی يا عرق سگی با درصد الکل حدود 50درصد می خوريد پس الکل سفيد هم به همين ميزان در نوشيدنی ترکيبی خود بريزيد.
نکته بعدی درباره گيرائیِ الکل سفيده. نوشيدنی ای که با الکل سفيد درست کرده ايد را به تدريج و آهسته بخوريد و از مصرف حجم زيادی از آن در مدت زمان کوتاه جداً خودداری کنيد. الکل سفيد شما را ابتدا کم کم مست می کند ولی سپس ناگهانی عمل می کند و شما را می اندازد گوشه دستشوئی. نمودار گيرائی الکل سفيد نمودار خطی نيست بلکه از اواسط کار مانند يک سهمی شديداً صعودی عمل می کند و حتی ممکن است کار به مسموميت الکلی بکشد.
اگر ظرفيت بالائی داريد و مشروبات الکلی زياد مصرف می کنيد بيشتر احتياط کنيد چون بيشتر در معرض اتفاقات ناگوار هستيد. اگر به هر دليلی کار به جاهائی که نبايد بکشه کشيد، سريعاً با انگشت کردن در حلق خود استفراق کنيد و سپس تاجائی که می توانيد آب بخوريد. معده شما آنقدر حالش بد هست که نتونه حتی آب را هم قبول کنه و دوباره بالا مياريد. در عرض يک ساعت اين کار را 4بار انجام دهيد تا معده شما کاملاً شسته شود و احساس کنيد جز آب و اسيد معده چيز ديگری بالا نمياريد.
اگر هنگام به پشت خوابيدن روی زمين، دنيا و زمين و زمان دورِ سرتان می چرخيد از خوابيدن خودداری کنيد و پس از مدتی دوباره شروع به آب خوردن کنيد. آب بهترين درمانه، يا بالا مياريد و معده تون تميز ميشه يا جذب ميشه و ميريد می شاشيد که همراه شاش مقداری الکل خارج ميشه که اين هم خوبه. در اينجور مواقع آبليمو هم توصيه ميشه ولی اين مال زمانيه که هنوز بالا نياورديد و معده تون کاملا خالی نيست، ولی وقتی معده تون خاليه و در مرحله بالا آوردن آب و اسيد معده هستيد آبليمو به شدت معده را آزار می دهد.
بدترين حالت زمانيست که دستگاه گوارش شما خالی از الکل شده و همه الکل جذب خون شده است و اين زمانی اتفاق می افته که شما مقدار بسيار زيادی الکل مصرف کرديد ولی در استفراق کردن تعلل نموده ايد و اجازه داديد تا الکل جذب خون شود. هيچگاه از شکوفه زدن خجالت نکشيد و وقتی خيلی حالتون بده سريع بالا بياريد.
خلاصه اينکه الکل سفيد شوخی نداره بنابراين در مصرف آن احتياط کنيد و گرنه به سرنوشت من(برای بار هزارم) دچار می شيد و روز بعدتان را هم از دست می دهيد. لازم نيست بگم در اين شرايط لب به سيگار نزنيد چون آدم در اين موقعيت حالش از هرچی سيگار و دود بهم می خوره.
پي نوشت: ما كه با الكل سفيد خيلي خيلي حال ميكنيم ! به نظر من بخوريد و بياشاميد اما اسراف نكنيد اگه هم بساطي داشتين ما رو خبر كنين ! كسي اين سه روز تعطيلي كاره اي نيست ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Monday, September 30, 2002

(0) comments ........................................................................................

Sunday, September 29, 2002

٭
چگونه با کلاس شويم! ( ويژه آقايون ):
ادبيات با کلاسي:
مهمترين نکته در ادبيات با کلاسي نحوه خطاب کردن پدر مادر است. به جاي اينکه بگوييم " ديروز بابام برام دوچرخه خريد " بايد بگيم " ديروز بابا برام دوچرخه خريدند ", نحوه خطاب کردن مادر هم بايد به همين صورت باشه ," مامان از ادلره زنگ زدند خونه ". در مورد ديگر افراد فاميل هم بهتر است همين رويه پيش گرفته شود ولي اصراري نيست. در کل بکار بردن فعل جمع کلاس زيادي در پي دارد.
نکته ديگر استفاده از واژه هاي خارجکي است, به عنوان مثال اگه يه جايي کيک بودش هيچ وقت عين جواد ها نگين يه قاچ کيک به جاش بگين يه اسلايس کيک! نحوه تلفظ حرف " ر " هم حتماً بايد تغير کند يعني ر رو كشيده ادعا كنيد. مثالا دوست دخترررم رررويا !! ! در ضمن ام...ام...ام.. گفتن هم وسط حرف يه زيبايي و کلاس کلام مي افزايد.
تفريح با کلاسي: آدم هاي با کلاس اصولاً جند نوع تفريح بيشتر ندارند:
قدم زدن در باشگاه انقلاب : اگه ماشين دارين اون برچسب باشگاه حتماً بايد پشت شيشه چسبيده باشه , موقع راه رفتن بايد واکمن ( شايد هم سي دي من!) گوشتون باشه و خودتون هم با صداي بلند همراه آهنگ بخونين ( فکر کنم احتياجي به تذکر نباشه که آهنگ بايد خارجکي باشه ).
پوکر بازي کردن : حتماً پولي و ترجيحاً از ساعت 12 نصفه شب تا صبح بازي شه که فردا صبح هر کي پرسيد ديشب کجا بودي خيلي شيک بگي تا صبح با بچه ها پوکر مي زديم , در ضمن در صورت وجود ضعيفه اي مي تونين ساعت 5 صبح بهش زنگ يزنين و بگين عزيزم بعد از پوکر دلم هواتو کرد!( به جدم يه بار يکي خيلي با افتخار برام تعريف مي کرد ساعت 4 صبح با صداي تلفن آقاشون از خواب پريند, آخه بعد از پوکر مي خواسته حالشو بپرسه!! ).
بيليارد بازي کردن : با توجه به جديد بودن اين رشته اصلاً غصه نخورين که هيچي بلد نيستين, چون هيچ کي بلد نيست و همه فقط ادعا هستند , يه نيم ساعت پهلوي يکي از اين پيرمردان بشينين و همه اصلاحات شيک بازي رو ياد بگيرين مي تونين از فرداش سنگين کري بخونبن, راستي خريدن دستکش مخصوص اين بازي فراموش نشه , چون تنها چيزي است که شما مي تونين براي اثبات بيليارد باز بودنتون خارج باشگاه رو کنين. بيليارد هم مانند پوکر پسنديده است بعد از غروب آفتاب بازي شود.
غذاي با کلاسي:
در رستوران ها هرچي اسم غذا عجيب تره اونو سفارش بدين , موقع سفارش غذا , اسم اون حتماً با لهجه غليظ خارجکي گفته شود.در مهماني هاي دوستان سعي کنيد که مشروب زياد بخوريد و هي با لحن شاکي بگين هرچي هم ميخورم که اين لامصب نمي گيره! در صورت داشتن شيکم! هي شيکم رو به دوستان نشون بدين و بگين بي پدر آبجو بد شيکم مياره ها!
آقا فکر کنم خيلي شدش, اگر عمري باقي بود بقيش رو بعداً مي نويسم اگر هم ننوشتم اصلاً غصه نخورين! همين بالايي هارو هم رعايت کنين بهتون بچه باکلاس مي گن!
بانوان محترم هم که خوب همشون مادرزاد باکلاسند و احتياج به ابن جنگولک بازي ها ندارند! نظر ديگه اي نبود ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, September 28, 2002

٭
توليد ودكا در ايران !
اون ها كه عرق سفيد مي خورن با شركت آرارت حتما آشنا هستن ! هموني كه خيابان نادري كوچه كوندوزيان است ! ما چقدر خورديم و به اين كندوزيان خنديديم ! حالا برين ببينين چي درست مي كرده و يا داره ميكنه ! اينجا هم برين ! و همين طور اينجا



(0) comments ........................................................................................

Friday, September 27, 2002

٭
خر بودن !
آهو خيلي خوشگل بود. يك روز يك پري سراغش اومد و بهش گفت: آهوجون! دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟
آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتكش.
پري آرزوي آهو رو برآورده كرد و آهو با يك الاغ ازدواج كرد. شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاكم جنگل رفتند.
حاكم پرسيد علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم، اين خيلي خره.
حاكم پرسيد: ديگه چي؟
آهو گفت: شوخي سرش نمي‏شه، تا براش عشوه مي‏آم جفتك مي‏اندازه.
حاكم پرسيد: ديگه چي؟
آهو گفت: آبروم پيش همه رفته، همه مي‏گن شوهرم حماله.
حاكم پرسيد: ديگه چي؟
آهو گفت: مشكل مسكن دارم، خونه‏ام عين طويله است.
حاكم پرسيد: ديگه چي؟
آهو گفت: اعصابم رو خورد كرده، هر چي ازش مي‏پرسم مثل خر بهم نگاه مي‏كنه.
حاكم پرسيد: ديگه چي؟
آهو گفت: تا بهش يه چيز مي‏گم صداش رو بلند مي‏كنه و عرعر مي‏كنه.
حاكم پرسيد: ديگه چي؟
آهو گفت: از من خوشش نمي‏آد، همه‏اش مي‏گه لاغر مردني، تو مثل مانكن‏ها مي‏موني.
حاكم رو به الاغ كرد و گفت: آيا همسرت راست مي‏گه؟
الاغ گفت: آره.
حاكم گفت: چرا اين كارها رو مي‏كني؟
الاغ گفت: واسه اينكه من خرم.
حاكم فكري كرد و گفت: خُب خره ديگه چي كار مي‏شه كرد.
نتيجه‏گيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت كنيد.
نتيجه‏گيري عاشقانه: مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي‏شويد عشق چشم‏هايتان را كور نكند

توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, September 25, 2002

٭
تور يكروزه آرايشگاه‌هاي زنانه !
توي يك هفته شلوغ و پركار خيلي از برنامه‌هات رو كنسل مي‌كني تا بتوني از يه آرايشگاه وقت بگيري. اين وقت گرفتن مي‌تونه به هزار و يك دليل باشه: اصلاح صورت، برداشتن ابرو، كوتاه كردن مو، اپيلاسيون و .... در عين حال زماني كه به تو پيشنهاد مي‌شه مي‌تونه همين امروز، فردا و يا آخر هفته ديگه باشه. بسته به محل آرايشگاه و شهرت اون فرق مي‌كنه. به هر حال مثل مطب دكترها كلي با خانم منشي كلنجار مي‌ري تا نزديكترين وقت ممكن رو به تو بده. البته اگه اصرار داشته باشي كه آرايشگر اصلي اون آرايشگاه موهات رو كوتاه كنه يا ابروهات رو برداره اون وقت ديگه درخواست براي امروز يا فردا توقع بيجاييه.
بالاخره وقت رو مي‌گيري و با هر بدبختي‌اي هست يه ربع زودتر از موعد خودت رو به آرايشگاه مي‌رسوني. حتما هم بايد لباس مناسب بپوشي چون هرقدر لباس و آرايش مناسب‌تري داشته باشي، سرويس بهتري رو هم دريافت مي‌كني. تو سالن انتظار نشسته‌اي تا نوبتت بشه. معمولا اين سالن طوري قرار گرفته كه قسمت اصلي آرايشگاه جلوي چشم باشه. تو اين سالن يه منو بهت مي‌دن. دوستي مي‌گفت تو آرايشگاه‌هاي مردونه معتبر هم منو وجود داره. خلاصه منوي اينجا كمي فرق داره و طولاني‌تره : كوپ، براشينگ، مانيكور، پديكور، تتو و ... محتويات اين منو به محل آرايشگاه و اعتبار اون خيلي ربط داره.

كوپ، براشينگ يا ابرو ؟
در حالت اول فرض كنين به يكي از بهترين آرايشگاه‌هاي تهران پا گذاشته‌ايد. در اين آرايشگاه اگه بخواي فقط موهات رو كوتاه كني ( كوپ )‌، ژورنال‌ها و مدل‌هاي مختلفي رو بهت مي‌دن تا از بينشون انتخاب كني. البته نظر آرايشگرهاي خبره هم مي‌تونه كمك خوبي باشه. بعد از انتخاب مدل منتظر مي‌شيني تا يه خانم كه معمولا از كاركنان بي‌تخصص آرايشگاهه سراغت بياد. تو رو به اتاقي مي‌بره كه دستشويي‌هايي با سينك‌هاي بزرگ داره. اون‌جا موهات رو مي‌شوره، با نرم‌كننده ماساژ مي‌ده، حوله‌اي دور سرت مي‌پيچه و تو رو روي صندلي جلوي آينه مي‌نشونه. بعد از اين‌كه موهات رو خوب شونه كرد، يه پيش‌بند نايلوني برات مي‌بنده تا موهاي چيده شده توي لباست نره. وقتي آماده شدي، رييس بزرگ مياد. اين رييس معمولا يه خانم مسنه كه همه بهش احترام مي‌ذارن. در حالي‌كه راه مي‌ره، با بعضي‌ها سلام و احوال‌پرسي مي‌كنه و به خيلي‌ها در مورد رنگ مو، مدل ابرو و ... نظر مي‌ده. اين خانم مي‌تونه زري جون، مينا جون، آزيتا جون، پري جون يا ... باشه. وقتي كار خانم رييس تموم شد، نوبت به براشينگ مي‌رسه. براشينگ يا همون سشوار براي اينه كه مشتري بهتر بتونه مدل جديد موهاش رو ببينه. تا اين‌جا فقط درباره آرايش مو حرف زديم كه بديهي‌ترين و ابتدايي‌ترين كار يه آرايشگاه زنانه است. آرايشگاه‌ها شهرت اصلي‌شون رو از همين كار به‌دست ميارن: ليدوش، چهره‌ها، رژه، افسون و ... البته بعضي از آرايشگاه‌ها هم به دليل موارد كوچك‌تر اما در نهايت مهمي مثل ابرو معروف شدن. مثلا به كسي كه براي اولين‌بار مي‌خواد ابروش رو برداره توصيه مي‌شه: برو پيش فلاني. خط ابروت رو خيلي قشنگ پيدا مي‌كنه.

مانيكور، پديكور
يكي ديگه از فعاليت‌هاي آرايشگاه‌ها مانيكور و پديكوره. يعني شكل‌دادن، تميز كردن و در نهايت لاك‌زدن ناخن‌هاي دست و پا. صحنه خنده‌داريه: خانم‌هايي كه پا يا دست يا هر دو رو گذاشتن تو لگن آب و بعد يكي از همين خانم‌ها رو مي‌بيني كه پاش رو دراز كرده و روي زانوي آرايشگر گذاشته. آرايشگر هم مشغول سوهان كشيدن به ناخن‌هاي پاي اون خانمه. اين در حاليه كه اين دو نفر به شدت مشغول حرف زدن هستند. به‌طوري‌كه گاهي آرايشگر دست از كار مي‌كشه و با دقت و تعجب به حرف‌هاي مشتري گوش مي‌ده.

تتو، خالكوبي، الكتروليز
تتوي ابرو يكي از پرطرفدارترين فعاليت‌هاي آرايشگاه‌هاست. حتما اين روزها خانم‌هايي رو با ابروهاي عجيب و غريب و پررنگ اما بي‌مو زياد ديدين. تازه خط لب و خط چشم دايم هم كه در واقع نوعي خالكوبيه طرفداران خاص خودش رو داره. در بعضي از آرايشگاه‌هاي معروف تهران به تازگي خالكوبي روي بدن هم به فهرست سرويس‌ها اضافه شده. اين كار به دليل احتمال ابتلا به ويروس ايدز به شدت خطرناكه. روش‌ از بين بردن موهاي زايد به كمك الكتروليز هم درآمد زيادي رو نصيب بسياري از آرايشگاه‌ها و سالن‌هاي زيبايي تهران كرده. جالبه بدونين در كنار همه اين كارها بعضي از آرايشگاه‌ها به سالن‌هاي لاغري هم مجهزند! ماساژ لاغري ( دستگاه‌هايي كه با گرماي شديد چربي اضافه بدن رو آب مي‌كنن. )، كمربندهاي لاغري و ... از لوازم اين سالن‌ها هستند.

رنگ مو
خانمي كه معمولا دستكش رنگي به دست و پيش‌بند به گردن داره، مسؤول رنگ كردن موي مشتريه. نوع رنگي كه انتخاب مي‌كني و ... بستگي به سليقه خودت داره اما كمتر پيش مياد تو يه آرايشگاه معروف از رنگ مشكي ساده يا مشكي پركلاغي استفاده كنن. چون تركيبات متفاوتي با بقيه رنگ‌ها داره و رنگ اون از دستكش، كاسه مخصوص هم‌زدن رنگ و قلم‌مو هرگز پاك نمي‌شه. پرطرفدارترين رنگ‌ها معمولا رنگ‌هاي روشن و هاي‌لايت هستن كه البته اين روزها تركيبات رنگ قرمز مشتري زيادي داره.

فستيوال؟
اپيلاسيون هم تو آرايشگاه اتاق مخصوص خودش رو داره. در كنار اين‌ها تقريبا تمام آرايشگاه‌ها عروس رو آرايش مي‌كنن. گرچه تازگي‌ها اين رشته به گريم عروس تغيير نام داده. بتي، عتيقه‌چي و ... در اين زمينه نام‌آورن.
چقدر فعاليت !!! البته وحشت نكنيد. يه آرايشگاه هيچ‌وقت نمي‌تونه همه اين كارها رو انجام بده. در اون صورت نياز به يه زمين فوتبال و يه ايل خدمه و كارمند داره. با تمام اين تفاسير اگه بخواي به سر و وضعت صورت مناسبي بدي و از فرق سر تا نوك پات رو به آرايشگاه بسپري تقريبا يك‌روز كامل وقتت گرفته مي‌شه. ( وضع جيب رو كه ديگه نگو ! )
البته اين وقت گذاشتن زياد هم كلافه‌كننده نيست. آرايشگاه رفتن براي بسياري از خانم‌ها يه سرگرمي به حساب مياد و شناختن و احوال‌پرسي گرم با آرايشگر نوعي تشخص. در فواصل هر كدوم از فعاليت‌ها هم مي‌توني به اجناسي كه يكي از مشتري‌ها از كيش ( شايد هم از سيد اسماعيل ) آورده، نگاهي بندازي. بعضي روزها هم اگه خوش‌شانس باشي بساط فال قهوه و فال ورق به راهه ! گاهي هم cd و فيلم‌هاي مختلف ( شايد هم خلاف !‌) اجاره داده مي‌شه.
خلاصه انگار به نوعي فستيوال قدم گذاشتي كه هر گوشه‌اش خبريه.

آرايشگاه‌هاي محلي
وقتي به آرايشگاهي كه در يكي از كوچه‌هاي شهر در يه محله عادي سر مي‌زني، ممكن است صحنه‌هاي جالبي را ببينين. مثل اين يكي: آرايشگر و دستيارش كه دو نفره آرايشگاه كوچك رو مي‌چرخونن مشغول پاك كردن سبزي هستن !!!
در اين آرايشگاه‌ها معمولا فقط كوتاه كردن مو، براشينگ، رنگ كردن مو، برداشتن ابرو و اصلاح صورت انجام مي‌شه. آرايشگرها در اين‌جور جاها مشتريانشان را به خوبي مي‌شناسن و از تمامي اتفاقاتي كه در طول زندگي مشتريانشان رخ داده، باخبرن؛ از ساير مشتري‌ها سراغ فرد خاصي را مي‌گيرن و معمولا با تمام افراد فاميل يك مشتري، ‌مشاغل و درآمدهايشان و ... آشنا هستن.

نكات ايمني !
مهم نيست آرايشگاه شما در كجاي تهران واقع شده. در هر كجا كه هست زياد با بقيه مشتري‌ها گرم نگيرين. اگه از خانه فرار كردين، اگه با همسر يا پدر خود مشكل دارين، اگه پول كلاني دارين، اگر در خانه تنها هستين، اگه... لازم نيست همه اين موارد رو براي خانم مهرباني كه به دقت به حرف‌هاتون گوش مي‌ده و نوبتش بعد يا قبل از شماست، تعريف كنين. چون در اين صورت امكان ورود شما به باندهاي قاچاق انسان به خارج از كشور و يا باندهاي سوءاستفاده از زنان و دختران در داخل كشور قوت مي‌گيره. چند وقت پيش نيروي انتظامي يكي از آرايشگاه‌هاي تهران در سعادت‌آباد رو به دليل دست داشتن در تجارت زنان و دختران بست.
نكته مهم- قبل از قطع هرگونه رابطه كلامي با اين فرد مطمئن بشين كه خواستگار نباشه ! در اين صورت بايد خود را به ادامه مكالمه مشتاق نشون بدين.
حالا كه بحث به اينجا كشيد به ساير نكات ايمني هم توجه كنين ! از آرايشگرتون بخواين براي ابروها يا گردنتان از تيغ جديد استفاده كنه. ( بهتره تيغي همراه خودتون داشته باشين. ) لباس‌ها و وسايلي را كه در آرايشگاه‌ها براي فروش گذاشته شده‌اند، نخرين. چون معمولا دست دوم هستن. توصيه‌هاي آرايشگرتون رو در مورد نوع و مارك شامپو، كرم‌هاي مختلف، نرم‌كننده‌ها و ... زياد جدي نگيرين! چون معمولا غيركارشناسانه و از موضع تجاري مطرح مي‌شن. اگه آرايشگاهتون به شما درباره تزيين اتاق عروس پيشنهاد داد، قبون نكنين. آرايشگاهي در محدوده خيابون نيروي هوايي با دوربيني كه به صورت مخفي تو اتاق عروس كار مي‌ذاشت، از عروس و داماد فيلم مي‌گرفت و به رابطانش در كشورهاي عربي مي‌فروخت. البته زياد سخت نگيرين. اين اتفاقات به ندرت رخ مي‌ده والبته نه براي ما !

توسط و توسط



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, September 24, 2002

٭
INTERESTING!
Not even Bill Gates can explain this one! Try this:
Open a blank Word document and type
= rand (200,99)
Press Enter and wait 3 seconds...dont forget to type the equal sign...
unbelievable isn't it!!!!!



(0) comments ........................................................................................

Friday, September 20, 2002

(0) comments ........................................................................................

Thursday, September 19, 2002

(0) comments
٭
وقتي مي‌ري پيرهن‌تو تنت كن
يه شعر دستم رسيده كه فكر مي‌كنم شاعرش در لحظات خاصي اين شعر رو سروده. احتمالاً جزو لحظات ناب شاعرانه نبوده:
وقتي مي‌ري پيرهن‌تو تنت كن
احتياطاً چادرتم سرت كن
توي كوچه دوروبرت رو بپا
تو اين محله آبرو داريم ما

توسط



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, September 17, 2002

(0) comments ........................................................................................

Monday, September 16, 2002

٭
نمايشگاه الكترونيك و كامپيوتر
از فردا تا شنبه هر روز از ساعت 9 تا 17 در نمايشگاه بين الملي هستم ! ممكنه نتونم صبح ها وبلاگ رو به روز كنم. از اينجا معذرت مي خوام و منتظر ديدار شما در نمايشگاه هستم.
ما سالن 27 هستيم ! از هر كي بپرسين بهتون ميگه ! ميان ديگه حتما ؟



(0) comments (0) comments ........................................................................................

Sunday, September 15, 2002

٭
پيغمبر
در زمان مامون خليفه عباسی شخصی ادعای پيغمبری کرد، بنزد مامون حاضرش کردند، از او دليلی خواست؟ گفت دليل من آنست که سنگی را در آب می اندازم فوراً آن سنگ آب می شود! خليفه گفت قبول است ببينيم. مدعی سنگی را نشان داد و در آب انداخت، بدون درنگ آن سنگ آب شد! مامون گفت در سنگ تو حيله ايست، من به تو سنگ می دهم تا بياندازی، هرگاه آب شد ادعايت را قبول می کنيم. شخص مدعی گفت: سخن عجيبی می شنوم، نه من بزرگتر از موسی هستم و نه تو مهمتر از فرعونی، مگر فرعون عصايی از خودش به موسی داد تا بياندازد و اژدها گردد که تو می خواهی از خودت بمن سنگی بدهی که من در آب اندازم و آب شود!!
از اين سخن مامون خنديد و به او جايزه ای بخشيد و عفوش کرد.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, September 14, 2002

٭
خدا
خدا به سه گونه پاسخ نيازمندانش را می دهد:
او می گويد بله و به تو هرچه می خواهی می دهد
او می گويد نه و به تو چيزی بهتر را عطا می کند
او می گويد صبر کن و بهترين چيز ممکن را به تو خواهد داد....

توسط



(0) comments
٭
بي بي سي
در مورد حجاب زنان در ايرانبرين اينجا



(0) comments ........................................................................................

Thursday, September 12, 2002

٭
هنرپيشه ها زن ايراني در ونيز

برين ببيند كه اين منيژه حكمت + پگاه آهنگراني + رويا نونهالي كارگردان و بازيگران فيلم زندان زنان تو ونيز چيكار مي كنن !‌قبلا هم گفته بودم ما ايراني ها خيلي عوام فريبيم ! نظر شما چيه ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, September 11, 2002

٭
پيشگويي قرآن در مورد حادثة 11 سپتامبر
افمن اساس بنيانه علي التقوي من الله و رضوان خير ام من اساس بنيانه علي شفا جرفٍ هار به في جهنم والله لا يهدي القوم الظالمين ( آيه 109 سورة توبه )
ترجمه : آيا كسي كه شالودة آن را تقوي الهي و خشنودي او بنا كرده بهتر است ، يا كسي كه اساس آنرا بر كنار پرتگاه سستي بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو ريزد و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمي كند .
آري قرآن اين هدية كامل الهي ، اين كاملترين كتاب و گوهر بي پايان لطف خداي بزرگ بار ديگر اعجاز خود را به ما نشان داد . اين حادثه در تاريخ 11 /9 /2001 اتفاق افتاد كه در اين حادثه ساختمان جرفن هار واقع در امريكا كه داراي 109 طبقه بود ، فرو ريخت و آتش گرفت .
*منظور از 11 : يعني اين حادثه در جزء 11 قرآن آمده است*منظور از 9 : يعني نهمين سورة قرآن (توبه ) در مورد اين حادثه صحبت كرده*منظور از 2001 : تعداد حروف بكار برده شده در اين سوره 2001 حرف است*منظور از 109 : در آيه 109 سورة توبه به آن اشاره شده نام ساختمان جرفن هار بوده كه در آية 109 سورة توبه نام ساختمان (جرف هار ) آمده است
نظر شما چيست ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, September 10, 2002

٭
PROFESSORS DEFINITIONS OF A KISS
Prof. of Computer Science: A kiss is a few bits of love compiled into a byte.
Prof. of Algebra: A kiss is two divided by nothing.
Prof. of Geometry: A kiss is the shortest distance between two straight lines.
Prof. of Physics: A kiss is the contraction of mouth due to the expansion of the heart.
Prof. of Chemistry: A kiss is the reaction of the interaction between two hearts.
Prof. of Zoology: A kiss is the interchange of unisexual salivary bacteria.
Prof. of Physiology: A kiss is the juxtaposition of two orbicularis oris muscles in the state of contraction.
Prof. of Dentistry: A kiss is infectious and antiseptic.
Prof. of Accountancy: A kiss is a credit because it is profitable when returned.
Prof. of Economics: A kiss is that thing for which the demand is higher than the supply.
Prof. of Statistics: A kiss is an event whose probability depends on the vital statistics of 36-24-36.
Prof. of Philosophy: A kiss is the persecution for the child, ecstasy for the youth and homage for the old.
Prof. of English: A kiss is a noun that is used as a conjunction; it is more common than proper; it is spoken in the plural and it is applicable to all.
Prof. of Engineering: Uh, What? I'm not familiar with that term.



(0) comments ........................................................................................

Monday, September 09, 2002

٭
زندگي يكي از همشهري ها
يكي خوابش سنگين ميشه تخت ميشكنه
بعد كه از خواب ميپره دستش ميشكنه
فرداش از مرحله پرت ميشه پاش هم ميشكنه
ميزنه به سرش سرش هم ميشكنه
همون يارو خودش رو ميزنه به اون راه گم ميشه
كلي اعصابش خوردميشه نوار خالي گوش ميده
يه هو مي خوره زمين تا خونه سينه خيز ميره
جلو پمپ بنزين سيگار ميكشه ميگن آقا اينجا پمپ بنزينه سيگارنكش ميگه اهه من جلو بابام هم سيگار ميكشم
ازش ميپرسن شيشه چه جوري ساخته ميشه ميگه به پشم شيشه واجبي ميزنن
يه روز ميخوره به شيشه ميگه عجب هواي سفتي
روز بعد ميخوره به ديوار كمونه ميكنه
فرداش باز ميخوره به ديوار ميگه ببخشيد
پس فرداش باز ميخوره به ديوار واي ميسته پليس بياد
بعد از اين همه اتفاق بي هوا از خونه ميره بيرون خفه ميشه
زندگي سختي داشته ها نــــــــــــــــــــــــــــــــــــه غلام



(0) comments ........................................................................................

Sunday, September 08, 2002

٭
باز هم از امريكايي ها
بابا اين امريكاييها آخرشن به خدا ! ... نظر سنجي امروز صفحه اصلي سايت خبري CNN اين بود :
« ‌آيا خوشحال هستيد كه مك دونالد سيب زميني سرخ كرده اش را در روغن سالمتري سرخ مي كنه؟ »
تا الان 70 هزار نفر خوشحال بوده اند و 27 هزار نفر ناراضي !! ...

توسط




(0) comments ........................................................................................

Saturday, September 07, 2002

٭
تبليغات
ديروز آمريکا تو هفتصد و پنجاه و هشت کانال تلويزيني ماهواره اي که براي تموم دنيا و به 150 تا زبون زنده پخش مي شه اعلام کرد که ايران تروريست هاي القاعده رو پناه داده!!
بعدش مقامات ما خيلي محکم گفتند آمريکا غلط زيادي کرده و هيچ کي هم تو دنيا حرفشو باور نمي کنه!! و ديگه جهانيان!!!!! گول اين خزعبلات را نخواهند خورد! اين سخنان از 7 تا کانال داخلي و 3 تا شبکه ماهواره اي جام جم که به زبون فارسي هستش پخش شد!!!

توسط



(0) comments
٭
اعتراض مطبوعاتي به نمايشگاه كامپيوتر، و عذرخواهي از اتحاديه بستني‌فروش‌ها!
واسه اطلاعات بيشتر برين اينجا



(0) comments ........................................................................................

Thursday, September 05, 2002

٭
زور
وقتی لنين به قدرت رسيد برای اينکه هوا دار های خودش رو زياد کنه اول از همه شروع کرد به ترور مخالفان درجه يک توسط زتا ! بعد از اون هم تبعيد مخالفان درجه 2 و 3 به سيبری ! بعد نوبت به کسانی بود که آينده نظام کومونيستی رو بايد می ساختن ! نظام کمونيستی هم اساسش بر بی خدايی بنا شده و اصلا اعتقادی به خدا ندارد ! در اون زمان بعلت جنگ جهانی و جنگ داخلی روسيه بين بلشويک ها به کشور بسيار فقيری تبديل شده بود و مردم در فقر و گرسنگی مطلق بودند ! بچه ها رو در حياط مدارس جمع می کردن و می گفتن که کی به شما نون می ده ؟ همه می گفتن خدا !!!! بعد می گفتن پس بگين خدا به ما نون بده ! همه با صدای بلند اينو می گفتن , بعد می گفتن کو نون ؟ خدا نون داد ؟ ديدين که خدا که نون نمی ده !
حالا بگين لنين به ما نون بده ! به محض گفتن اين حرف سبد های نون رو می ريختن جلوی بچه های گرسنه ! و می گفتن ديدن ؟ اين لنين بود که به شما نون داد !!! اين عمل هم اونها رو بی خدا نمی کرد و هم طرفدار لنين را ! اين خاطره شما رو ياد چيزي نمي اندازه ؟



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, September 04, 2002

٭
Money Talks
يه زماني فكر ميكردم 50 درصد مشكلات زناشوئي‏، مسائل ماديه اما تازگي ها فكرم عوض شده.الان كه دقت مي كنم، مي بينم كه مسائل مادي ريشه 90 درصد مشكلاته و نه 50 درصد !!
اون 10 درصد باقيمانده هم برميگرده به برخي كمبودهاي جنسي و گاهي هم بدني(نقص عضو و يا مريضي و در بعضي موارد معتادان بي پول !!! ) هر جدايشي (طلاق !!! ) بي برو برگرد ريشه مادي داره‏، اينكه با هم تفاهم نداريم بهانه است،
خيلي از اخلاقها وقتي پول باشه خوب و انساني ميشند ...
خيلي از فكرها وقتي پول باشه با هم به تفاهم مي رسند ...
شايد تمام قلبها وقتي پول باشه عاشق هم بشند ...
پدرم هميشه مي گفت: ”امروزه باباي خوب يعني باباي پولدار “...
لطفا مثال هم نزنين از فلان فاميلتون كه با اينكه پولدار بودند ولي از هم جدا شده اند، قطعا مشكلي از لحاظ مادي داشته اند كه باعث اختلافات بعدي شده است.اين رو هم بدونين پولدار بودن با درست خرج كردن خيلي فرق داره.شايد شما براي همسرتون امكانات بي نظيري فراهم كنيد اما اگر همه اينها يك لبخند بر روي لباش نياره هيچ ارزشي نداره.
خانمهاي عزيز توقعهاي شما و حتي آرزوهاي شما باعث ميشه كه عمدا يا سهوا فشاري را به همسرتان وارد نمائيد كه مجبور بشه خارج از ظرفيت كاري خود فعاليت بكنه و دراين راه ممكنه از وقت شما كم كرده و ساعات حضورش در كنار شما كمتر بشه و شايد خداي نكرده در راه برآورده ساختن آرزوهاي شما به انواع دزدي و فساد دست بزنه.
آقايون هم حواسشون باشه كه تا تمبونشون دو تا شد، همسر وفادارشون را فراموش نكنن كه در تمام شرايط بي كسي و بي پولي پا به پايش نشسته و با زندگي وي ساخته است و حالا كه آقا پولش از پارو بالا ميره حق داره دختر 20 ساله كنار خيابون را سوار ماشينش كنه و ببره تو ويلاي شمالش بتپونه و به همسر بيچاره اش نهيب بزنه كه از تمام ديشب رو روي يه پروژه حساس كار ميكردم!!!
وقتي مي بينيم كه چگونه پدر و مادر و عزيزانمان به تلنگري غزل خداحافظي مي خوانند ، چرا هنوز در پي پاك كردن اين چرك دست از دل كثيفمان نيستيم. نظر شما چيست ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, September 03, 2002

(0) comments ........................................................................................

Monday, September 02, 2002

٭
يک اگر بايک برابر بود ...
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها،
لواشک بين خود تقسيم می کردند
وان يکي درگوشه ای ديگر ٬جوانان ٬ ورق می زد
برای اينکه بيخود های و هوی مي کرد و با آن شور بي پايان
تساويهای جبري را نشان مي داد
با خطی خوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين نوشت: يک اگر بايک برابر است.
از ميان جمع شاگردان يکي برخاست،
هميشه يک نفر بايد برخيزد ...
به آرامي سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است.
نگاه بچه ها ناگه به يک سو خيره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد: اگر يک فرد انسان، واحد يک بود
آيا باز يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت.
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه زور و زر بدامن داشت بالا بود آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود
اگر يک فرد انسان واحد يک بود،
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود
وان سيه چرده که می ناليد پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود،
اين تساوی زير و رو می شد
حال می پرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گرديد؟
يا چه کس ديوار چينها را بنا می کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم می شد؟
يا که زير ضربت شلاق له می گشت؟
يک اگر با يک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خويش بنويسيد:
يک با يک برابر نيست ... آيا يک با يک برابره ؟
خسرو گلسرخی

توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, September 01, 2002

٭
چرا بايد رفت خارج
بايد رفت خارج چون توی ايران، بديهی ترينها رو نداری. توی ايران:
1. پول نداری، پس بايد مثل اسب (يا خر؟) کار کنی تا پول دربياری، اولهاش افسانه ی شخصيت يادت هست و سعی می کنی که پول دربياری که برسی به افسانه ی شخصيت، بعد کم کم افسانه ی شخصيت يادت می ره و سعی می کنی پول دربياری تا زنده بمونی و بعد اگر زنده موندی، افسانه ی شخصيت شده اينکه بتونی بيشتر پول دربياری!
2. خونه نداری، پس بايد پول دربياری پس می شه شماره 1 يا اينکه بايد زودتر از اين خونه بری. اگر دختر باشی مجبوری دنبال همسر بگردی، و طبيعتاً همسرهائی که خونه ندارند، حتی اگر مرد روياها باشند فايده ندارند، پس 1. مجبوری سريع ازدواج کنی 2. لزوماً با اونی که بخوای ازدواج نمی کنی. اگر فرض کنيم با اونی که می خوای ازدواج می کنی، چون مجبوری سريع ازدواج کنی 1. قبل از اينکه به بلوغ فکری رسيده باشی، ازدواج کردی و احتمالاً توقعت از زندگی درست نيست پس دهنت سرويس می شه 2. چه به بلوغ فکری رسيده باشی چه نرسيده باشی، ازدواج توی ايران، خرج داره، پس پول احتياج داری، پس شماره 1.
3. آزادی نداری، پس يا بايد پول داشته باشی که بتونی آزادی رو با پول بخری پس شماره 1. يا پول نداری پس بايد بخاطر کارهای عادی روزمره، به 100 نفر آدم که ديدنشون چندش آوره جواب پس بدی، يا بايد هميشه همه ی کارها رو يواشکی بکنی و بترسی که کسی نفهمه.
4. امنيت نداری، پس بايد با پول امنيت رو بخری پس شماره 1. يا بايد از بی امنيتی در کار، زندگی، خيابان، گردش، مسافرت و ... بترسی و بلرزی.
5. ارزش نداری... . اين يکی رو با پول هم نمی شه خريد، چون اساساً کسی که بخواد ارزش يا آزادی يا امنيت رو با پول بخره، داره رشوه می ده، باج می ده، و کسی که رشوه می ده با ارزش نيست.
شرمنده، اين يکی هيچ راهی نداره. فقط کافيه به دو سه تا اداره ی دولتی (يا خصوصی البته) بری، و بعد وقتی باهات مثل گوسفند رفتار شد، يادت می افته که وقتی ارزش نداشته باشی، پول، خونه، امنيت و آزادی به هيچ دردت نمی خورند.
من، چون پول، خونه، آزادی، امنيت، ارزش و صد مورد ديگر رو ندارم، بنظرم بايد برم خارج! شما هم مياين ؟


توسط



(0) comments ........................................................................................

Saturday, August 31, 2002

٭
تشکر تشکر
1- يک مطلب جديد در مرورگر شما واقعاً باحاله و از همينجا اعلام ميکنم هر که بهش سر نزنه واقعاً از دستش رفته، مطالب اون آنقدر باحاله که نميشه در مورد همه اون نوشت، خودتون بايد برين ببينين. مرسی از غروب
2- امروز از تو يه وبلاگ لينک اينو پيدا کردم .نشستم از اول تا آخر همش رو خوندم.خيلی باحال بود.اين هم سه تا از جکهاش : ... مرسی از غريب آشنا
3- هر چي که امروز ميخواستم در باره زن و مادر بگم ديدم .اينجا...همونارو نوشته.. مرسی از هليا
4- مرسی از پاتوق
5- مرسی از مريم
6- ...
پی نوشت: از همه و همه که به من لينک دادن و از مطالب من تعريف کردن خيلی خيلی ممنون ! شايد کسانی ديگر هم لينک داده باشن که من ندونم از اون ها هم تشکر می کنم ! از همه اون ها که نظر دادن هم ممنون! فردا يه چيز خيلی با حال اينجا خواهم گذاشت ! تا فردا !



(0) comments ........................................................................................

Friday, August 30, 2002

٭
تست هوش
برين تست هوش بدين ! نمره من 126 شد ! نمی دونم همه همين قدر می شن يا من جزو 5 % با هوش ها هستم !



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, August 28, 2002

٭
استعفا
در هر كشوروقتي شهردار استعفا مي دهد..چه مي كنند..؟؟
آمريكا : به جاي او يك شهردار ديگر مي گذارند
فرانسه : از شهردار تقدير مي كنند و به جايش يك شهردار ديگر مي گذارند.
انگلستان : شهردار هيچ وقت استعفا نمي دهد. مگر در حال مرگ باشد
افغانستان : او را ترور مي كنند
پاكستان : خيالشان راحت مي شود كه قصد كودتا ندارد
عربستان : پسر خاله اش شهردار مي شود
آفتاب تابان: به دليل احساس ناتواني خودش را مي كشد
آذربايجان : پست شهردار را به داوطلب بعدي مي فروشند
هندوستان : انتخابات برگزار مي شود و هنر پيشه ها راي مي آورند
ايران : با استعفايش مخالفت مي كنند ..او را استيضاح مي كنند بعد برايش
يه پرونده مالي درست مي كنند و قرباني بعدي را شهردار مي كنند
پی نوشت : فکر کنم مال ابرهيم نبوی است !



(0) comments
٭
روز زن مبارک

چرا زنها گريه می کنند
روزی پسر جوانی از مادرش پرسيد که چرا گريه می کند؟
مادر پاسخ داد : چون من يک زن هستم .
- اما من متوجه منظور شما نشدم .
- هيچگاه متوجه نخواهی شد .
پس از مدتی پسر از پدرش پرسيدچرا مامان بدون هيچ دليلی گريه ميکند ؟ پدر در جواب گفت تنها چيزی که می توانم به تو بگويم اين است که تمام زنها بدون دليل گريه می کنند. پسر بزرگتر شد و همچنان اين پرسش در ذهنش باقی مانده بود تا اين که مردی شد و از خدا خواست تا اين راز را برای او فاش کند . خدا در پاسخ گفت : وقتی زن را می آفريدم تصميم گرفتم تا از او يک موجود استثنايی خلق کنم برای همين :
- شانه هايش را به اندازه ا ی قوی آفريدم تا بتواند بار اين جهان را به دوش بکشد . در عين حال بازوانش را بسيار لطيف آفريدم تا آسوده باشد .
- در درون او قدرتی قرار دادم تا بتواند فرزنداش را با تمام درد ها و سختی هايش به دنيا بياورد حتی اگر در آينده بار ها از جانب او مورد آزار و بی اعتنايی قرار گيرد .
- به او سر سختی عطا کردم تا اطرافيا نش را بدون هيچ توقعی دوست بدارد حتی اگر در روز های بيماری و فر سودگی از جانب ايشان ترک شود .
- به او احساساتی دادم تا نوزاد در کنارش به آسودگی بيارآمد و در دوران نوجوانی ترس واضطراب اش را به مددمادرش فرونشاند به توانی بخشيدم کهاز شوهرش پرستاری کند حتی اگر اشتباهی مرتکب شده باشد و دنده اش را به شکلی در آورده تا حافظ قلبش باشد.
- و به او دانشی دادم تا بداند که يک شوهر خوب هيچگاه همسرش را نمی آزارد بلکه تنها گاهی اوقات توانايی ها و رای او را می آزمايد تا در جوار او بتواند در کمال آرامش و اطمينان باقی بماند .
به ازای تمام اين کار های دشوار به او اشکی عطا کردم تا در مواقع لزوم جا ری شود . و اين تنها نقطه ضعف اوست هر گاه او را در حال گريه ديدی به او بگو که چقدر دوستش داری و کوشش کن تا به او احساس بهتری ببخشی .
او يک موجود استثنايی است . نظر شما چيست ؟
پی نوشت1 : اين متن رو يه با ر قديم قديم ها اينجا گذاشتم که خانم ها ازش خيلی استقبال کردن. به خاطر روز زن دوباره ميزارم
پی نوشت2 : متن ديروز که مربوط به ابجو بود بخاطر روز تولد زکريا رازی بود که خدمت بزرگی به جهانيان کرد ! روحش شاد که روح ما رو شاد کرد!



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, August 27, 2002

٭
آبجو
- راستی شنيدی آبجو سازی Pilsner در نزديکی پراگ تو اين سيل جديد از بين رفت ؟ (يه جوابش می تونه اين باشه ) - How does that affect your life ? هيچی بيچاره شديم
- مناظر زيبا از برزيل !
-اتوبوس جهانگردی سالی يبار از اينجا رد ميشه حالا اون هم بايد الان باشه. ازت متنفرم سوراخ فوري. مورچه خوار
- پی نوشت : ابر باد خورشيد و فلک در کارن تا من وقتی اتوبوس جهانگردی مياد بيفتم تو سوراخ فوری نتونم برم برزيل و يه دل سير آبجو بخورم !

با تشکر



(0) comments ........................................................................................

Monday, August 26, 2002

٭
وب لاگ از نظر بقيه
کومونيسم : وبلاگ ابزار جديديه در دست امپرياليست که با اون پرولتوريا رو از کار و توليد باز ميداره.
کاپيتاليسم : وبلاگ مينويسي بنويس ولي حالا چطوري ميشه از توش پول در آورد؟
نيهيليسم : اينهمه وبلاگ نوشتي! آخرش که چي! آخرش هممون مي ميريم ديگه.
بوديسم : وبلاگ، نيلوفر آبي.
دموکراسي : ( کو! يک نمونشو نشونم بده)
قزوينيسم : بياييد باهم وبلاگ بچينيم.
شکسپير : لاگيدن يا نلاگيدن مساله اين است.
دکارت : من ميلاگم پس هستم.
مارکس: وبلاگ افيون توده هاست.
نيچه : وبلاگ مرده است.
صادق هدايت : در زندگي انسان وبلاگهايي هست که همانند خوره...
فرويد : وبلاگ ابزاري است براي ابراز عقده هاي جنسي زمانيکه والد به کودک اجازه بازي کردن با ماشين حساب رو نداده و حالا بالغ با وبلاگ نويسي اين عقده ها رو خالي ميکنه.
سهراب سپهري : من نميخندم اگر وبلاگي، لينک نظر خواهي بگذارد.
احمد شاملو : وبلاگ سر شار از ناگفته هاست.
پينک فلويد : All in all you're just another blog in the blogspot.
سيامک پور زند : يادمه سال 1211 که من با کمک رئيس وقت سيا روزنامه وقابع اتفاقيه رو با امير کبير راه انداختيم من يک سال پيش به شخصي موصوم به حس... درخش... پيشنهاد وبلاگ رو دادم. اما قبل از اون شخص دگر انديشي موسوم به سل... بدون اينکه حتي شکنجه بشه وبلاگ نويسي رو شروع کرده بود و بازجوهاي من بسيار انسانهاي گوگوري مگوري و مهربوني هستند.
ابراهيم نبوي : يه بار يه نفر در تمام عمرش براي وبلاگ نويسي مبارزه کرد اما وقتي اون رو بدست آورد به جاي خودش عمه اش وبلاگ نوشت.
ستاره شهير شرق : اي جوان، وبلاگ ميلاگي؟ خاک بر سرت. به جاي وبلاگ بيل بزن. تازه اسمش هم شبيه يک چيز بي ناموسه . من خودم يک بار يک مهندس برق و مکانيک که حتي ديپلم داشت يک وبلاگ نشانم داد و خودم ديدم که در آن حرفهاي بي ناموس بود و من خجالت کشيدم و وبلاگ حتي از سينما هم بدتر است، چه برسه به اينترنت. و اينها همه تقصير اين دوم خرداديان است.
ازنظر شما چی ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Sunday, August 25, 2002

٭
قرمز
قرمز رنگی است که دربيشتر پرچمهای دنيا يافت می شود. آذين بستن شهر به رنگ قرمز نشانه جشن وشادمانی است. وقتی می گوييم شخصي" قرمز" می بيند يعنی عصبانی است. وقتی گفته شود کسب و کاری قرمز است يعنی اوضاع کار از نظر مالی دچار مشکل می باشد. در روم باستان پرچم قرمز نشانه جنگ بوده است. راستی قرمزته !



(0) comments ........................................................................................

Saturday, August 24, 2002

٭
تا كي ميخواهيد به اين رسوم غلط در ازدواج تن بدهيد؟؟
امروز ميخواهم از يك واقعيت حرف بزنم.ميخواهم از شكستن يك رسم غلط حرف بزنم.مي دانم كه با اين حرف من شديداً به سمت من آتش خواهيد گشود.حتي اگر مرا مورد انتقاد شديد قرار بدهيد. ميخواهم از رسم غلط خواستگاري حرف بزنم…
خانمهاي عزيز….چه كسي بشما گفته كه بايد منتظر خواستگار بشينين؟؟براي چي از ابراز علاقه ميترسيد؟؟چرا فكر ميكنيد با ابراز علاقه براي پيوند سبك ميشويد؟؟اگر پسري اينقدر احمق باشد كه ابراز تمايل شما را براي پيوند نشانه ناپاكي شما بداند همان بهتر كه شما سريعاً طرف را اينگونه بشناسيد و دور بيندازيد…چرا مثل بليط بخت آزمايي رفتار ميكنين؟؟..كي گفته شانس بايد در خونتون رو بزنه؟؟…اين تفكر كهنه رو بريزين دور تو رو خدا..اين چه مسخره بازيه كه راه انداختين؟؟..چرا نمي خواين واسه آيندتون تصميم بگيرين؟؟..شما بزرگ شدين مثلاً..عقل دارين..كدوم احمقي گفته شما مثل عنكبوت بايد بشينين تا آقاي خواستگار تشريف بيارن توي تور شما؟؟؟فكر ميكنين چي ميشه اگر شما به پسري كه فكر ميكنين بدردتان ميخورد اعلام كنين كه من مي خواهم با شما ازدواج كنم؟؟من بهتون ميگم….
اولاً ممكنه پسره اصلاً به شما فكر نكنه!!اينجوري يهو مي افتين تو كانون فكرش. مخش شديداً روي شما كليد ميكنه!اصلاً فكر دري وري هم راجب شما نميكنه چون شما با وقار تمام و كاملاً محترمانه درخواست ازدواج كردين..اينجوري شستش خبر دار ميشه كه:بابا مثل اينكه قضيه جديه پس لوس بازي در نمياره!!مطمئناً به شما شديداً فكر ميكنه و سبك سنگين ميكنه.كف ميكنه كه چه اعتماد بنفسي داشتين كه اوميدن و محكم ازش خواستين كه باهاش ازدواج كنين..مطمئن باشين كه تاثير مثبتي داره مگه طرف خيلي كهنه باشه كه شما ميفهمين چون قاعدتاً به هيچ جا نمي رسين…
دوماً ممكنه پسره به شما فكر ميكنه ولي روش نميشه بياد جلو و يا اينكه ميترسه امكانات كافي نداشته باشه..اينجوري اولاً تا 3 شب خوابش نميبره كه بابا اي ول..شما عجب خانمي هستيد كه اين اعتماد بنفس رو دارين ثانياً ترسش ميريزه چون وقتي شما رو اينچنين مطمئن ميبينه كه حاضريد در هر شرايطي باهاش باشين معطل نميكنه.چون نميخواد چنين جواهري دست كسي ديگه بيفته..قند تو دلش آب ميشه كه تيرش خورده تو مركز هدف..چند روز قيافه ميگيره كه هيبت مردونش حفظ بشه و بعد عين آب روان ولو ميشه تو اتاقتون و اعلام موافقت ميكنه....
حالت آخر اينكه به هر دليلي جواب رد ميده!..اينجوري ديگه شما اصلاً نگراني فكري ندارين و معطل نميشين.وقت و فكرتون رو هم الكي مشغول نميكنين..بدونين جواب رد اون هم يه دليل شخصي داشته و دليلش عدم شايستگي شما نبوده..ولي چيزي از ارزشتون كم نشده و اون هم تا عمر داره از اينكه چنين فرصتي رو از دست داده از دست خودش شاكي خواهد بود…پس پاشين خودتون رو جمع كنين..محكم باشين…اما نكاتي كه بايد بدونين…
1-كاملاً مطمئن و با وقار درخواستتون رو مطرح كنين..تمرين كنين و هول نشين ولي هر چقدرم كه گند بزنين ارزش كارتون همونه كه بود…چيزي ازش كم نميشه…به هر حال همون تاثير رو ميذاره…
2-نگران آبروتون نباشين!چون شما براي اينكار طرف رو ساليانه زير نظر دارين اگه طرف شارلاتان بود شما عمراً تا حالا بهش فكر نميكردين.
3-از شكست نترسيد.سخته ، ميدونم.ولي نترسيد..پسرها 500 جا ميرن تا بهشون ok ميگن..
4-جواب چه مثبت چه منفي به كارتون ربطي نداره.فكر نكنين 2000 تا چشم داره نگاتون ميكنه.اين افكار مادربزرگتونه!!!
5-اينجوري ضمن حفظ نجابتتون باعث نميشين پسره از ترشس تحويل نگرفتنش جلو نياد و شما هم مجبور نيستين براي جلب نظرش كار هاي عجيب غريب بكنين!!!
6-اينطوري خودتون تكليفتون رو مشخص ميكنين. حالا اگه جرئتش رو ندارين ديگه حق ندارين كسي رو متهم كنين……

پی نوشت1: اين متن رو يه پسره نوشته. ما هم خيلی خيلی حال کرديم. گفتيم حالا که ما نميريم خواستگاريش اون بياد خواستگاری ما !
پی نوشت2: حالا تازه نميای اقلا نخ بده ! ما بيايم !
پی نوشت3: هنوز حالم شديدا قاطی پاتی است ! شرمنده اصلا دست خودم نيست ! حالم بهتر شد حتما چيزا بهتر مينويسم !
پی نوشت4: کسی نيست يه ذره حال به ما بده ؟ ( جدی )
پی نوشت5: بابا ميخونين ! اقلا نظرتون رو بگين !



(0) comments ........................................................................................

Friday, August 23, 2002

٭
نتيجه گيری
نتيجه گيری1: گاهی می توان برای اصلاح نژاد يک درخت اقدام کرد به شرطی که از ريشه کنده نشده باشد
نتيجه گيری2: گاهی می توان ميوه ای لک دار را با اصلاحاتی قابل استفاده کرد به شرطی که گنديده نباشد
نتيجه گيری3: گاهی می توان انسانی بيمار را به سلامتی کامل رسانيد به شرطی که گرفتار سرطانی لاعلاج نباشد
نتيجه گيری n : ديگر نمی توان سرزمين را آن طور که همه دوست داريم ببينيم بی هيچ شرط و شروطی(ارجاع به شرطهای بالا)
سرزمين ما بيمارشد سرزمين ما را گنديده شد سرزمين ما را از ريشه کنده شد سرزمين ما .... باز هم به اميد معجزه بنشينييم؟

پی نوشت: جمعه ها دلم ميگيره ! دست خودم نيست ! کسی نيست يه ذره حال به ما بده ؟



(0) comments ........................................................................................

Wednesday, August 21, 2002

٭
يک فيلم چند نکته !
1- اولا ببينين پسرها چقدر واسه بدست آوردن خانم ها خلاقيت می کنن ! حتی از فيل هم مايه ميزارن!
2- خانم ها هم واسه آقايون چقدر خوب می رقصن که ...
3- اين تلوزيون ما تازه از اين چيزا نشون نميده و اين همه اين بين جوون ها طرفدار داره
4- من هم فردا ميرم مال خودم رو اينطوری ميکنم
می دونم که خيلی کنجکاو شدين ! پس اين فيلم رو بگيرين ! تا همه چيز رو بفهمين !

با تشکر از ممل رضا



(0) comments
٭
خبرها خوب !
فردا يا جمعه يه فيلم خيلی با حال می خوام بذارم اينجا ! از دستش نديد! داغ دل همه جوانها ( پسر و دختر )
اوايل هفته بعد هم يه مسابقه با جايزه ويژه ( 500 ساعت اينترنت خوبه؟ )



(0) comments
٭
اين همه پول پرست نباشين از زندگی لذت ببرين
پسر کوچکی روزی در هنگام راه رفتن در خيابان ٫ سکه ای يک سنتی پيدا کرد. او از پيدا کردن اين پول آنهم بدون هيچ زحمتی ٫ خيلی ذوق زده شد. اين تجربه باعث شد که او ٫ بقيه روزها هم با چشم های باز سرش را پايين بگيرد. او در مدت زندگی اش ٫ ۲۹۶ سکه يک سنتی ٫۴۸ سکه ۵ سنتی ٫ ۱۹سکه ۱۰ سنتی ۱۶ سکه ۲۵ سنتی ۲ سکه نيم دلاری .و يک اسکناس مچاله شده يک دلاری پيدا کرد .
يعنی در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت .
و در برابر اين مبلغ او زيبايی دل انگيز ۳۱۳۶۹ طلوع خورشيد ٫ درخشش ۱۵۷ رنگين کمان ٫و منظره درختان افرا را در سرمای پاييز از دست داد .
او هيچگاه حرکت ابرهای سفيد را بر فراز آسمانها در حالی که از شکلی به شکل ديگری در می آمدند نديد ............
و ..پرندگان در حال پرواز ٫ درخشش خورشيد و لبخند هزاران رهگذر ٫ هرگز جزئی از خاطرات او نشد .
همه به من ميگن تو پول پرستی. راست ميگن ؟

منبع همشهری چند روز پيش



(0) comments ........................................................................................

Tuesday, August 20, 2002

٭
غيرت
همين الان كه داشتم به سمت محل كارم مي آمدم تو روزنامه همشهري خواندم كه نيكلاس كيج (بازيگر هاليوود) و ليزا پريسلي (دختر الويس خواننده) با هم ازدواج كردند. نكات :
1) اين دومين ازدواج كيج ميباشد
2) اين سومين ازدواج ليزا ميباشد
3) شوهر قبلي ليزا كسي نبود جز مايكل جكسون
4) در Video Clip يكي از آهنگهاي مايكل بنام You Are Not Alone ليزا نيز در كنار مايكل به ايفاي نقش پرداخت آن هم در حالي كه تماما عريان بود و تنها يك پارچه نازك بدن نما روي قسمت مياني بدنش گذاشته بود و حركات دوربين هم طوري بود كه اينجانب چشم و گوشم بشدت باز شد و همانند مايكل از لحاظ ديداري از چنين زني برخوردار شدم
حالا سوالهايي كه در ذهنم است :
1) يك مرد (مايكل) چگونه ميتواند از همسرش (ليزا) اينگونه استفاده ابزاري كند !؟
2) يك مرد (نيكلاس) چگونه خود را متقاعد ميكند كه چنين خانومي (ليزا) به همسري بپذيرد!؟
قطعا مرد ايران هيچ يك از دو كار فوق را انجام نميدهد چون درون ما چيزي هست به نام غيرت .حالا واقعا گيج شدم .دوست دارم نظر شما را راجع به اين موضوع بدونم . ما در اشتباه هستيم يا آنها ؟

توسط



(0) comments ........................................................................................

Monday, August 19, 2002

٭
اداب معاشرت
در اروپا براي غذا خوردن، كارد و چنگال را در دو دست ميگيرند، ولي در آمريكا، اول با كارد گوشت را تكه تكه ميكنند بعد كارد را زمين ميگذارند و با چنگال آنرا ميخورند. (اين را از يك آمريكايي هم پرسيدم تاييد كرد نميدانم چقدر رايج است. ولي زماني حتي گشتاپو جاسوسهاي آمريكايي را از روي همين عادت شناسايي ميكرده) و اما علت:
در عهد هفت تير كشي، ملت هميشه يك دستشان روي اسلحه بود.

توسط



(0) comments ........................................................................................

Home